اسدالله بادامچيان اين روزها بيش از گذشته گفتوگو ميکند و در سخنهايش به بازخواني تاريخي ميپردازد که اختلافنظرهاي بسياري درباره اش وجود دارد! داستان گفتوگوها و جدال لفظي او با مسيح مهاجري، مديرمسؤل روزنامه جمهوري اسلامي نيز در چند روز گذشته، زمينهساز بسياري از حواشي پيرامون اين دو فعال سياسي بوده است.
او در گفتوگو با ابتکار روايت خودش را از يک جمله مشهور امام خميني (ره) بيان ميکند؛
شما بارها درباره مديريت آقاي موسوي در دوران جنگ و... صحبت کردهايد اما گويا هرچه جلوتر ميرويم لحن صحبتهايتان صريحتر شده؟ قبول داريد؟احتمالا منظور شما پاسخ من به آقاي مسيح مهاجري است. با اين وجود هربار که من در باره هرکسي نه فقط آقاي موسوي صحبت کردهام هم نقاط منفي را گفتهام و هم نقاط مثبت را! درباره پاسخ به آقاي مهاجري هم که ايشان بدون اين که اسم بياورند آدرس ميدهند و تهديد ميکنند و من همانطور هم که گفته بودم، ابتدا از اين حرفها خندهام گرفت وبعد تعجب کردم و سرانجام متاسف شدم. بارها هم گفته ام اگر چيزي درباره من هست که ميخواهيد بگوييد، خوب بگوييد! من چيزي براي رو کردن ندارم که بخواهيد رو کنيد! من در حزب جمهوري اسلامي بعد از مسؤليتهاي مختلفي که داشتم نه حقوق گرفتم، نه امتيازي گرفتم! با آقاي بهشتي کار ميکرديم. عشقم آقاي بهشتي بود و تا لحظه شهادت هم در کنارشان کار کردم.
در جمله مشهور امام درباره ميرحسين موسوي که مدتي بسيار زياد نشر و بازنشر ميشد، با اين مضمون که کساني که در برابر شما ايستادهاند توان اداره يک نانوايي را هم ندارند، امام (ره) چه کساني را نقد ميکردند؟امام اين جمله را به بعضي از مخالفان موسوي ميگفتند نه ما! دوستان اصلاح طلب ما – البته آن زمان اصطلاحات فرق ميکرد، يک زمان خط بني صدر بود، يک زمان خط بازرگان و يک زمان خط ميرحسين و... – از اين فرصت سوءاستفاده کردند و] با توجه به اينکه امام جامعه مدرسين را از ارائه ليست براي انتخابات مجلس در آن دوره نهي کردهبود[ گفتند که منظور امام جامعه مدرسين است و اينها اسلام آمريکايي دارند. حتي يک بار آقاي مهدوي به امام گفتند: امام! شوخي شوخي ما را اسلام آمريکايي ميخوانند. امام هم خنديد و گفت: به شما نميگويند که، ميگويند ديگر!
پس امام (ره) به چه کساني ميگفتند؟ چه کساني مخالفش بودند که امام آنها را ناتوان از اداره يک نانوايي ميخواندند؟نگاه کنيد! مقابل ميرحسين، شهيد آيت بود که او را در خط آمريکا ميدانست. امام به کساني که مقابل ميرحسين بودند اين جمله را نگفتند!
اما سياستهاي موسوي که عمدتا چپ گرايانه بود، در واقع نقطه مقابل آنچه که آمريکايي خوانده ميشود.شما فکر کردهاي کساني که سياست چپ دارند در خط آمريکا نيستند؟
داشتيد از مقابله ميگفتيد!آن شب هفتم تيري که در جلسه شوراي مرکزي حزب جمهوري اسلامي، موسوي براي وزارت خارجه مطرح شد، آقاي آيت مخالفت کرد. بحث شد که چرا! گفت اين آقاي موسوي در خط پيمان ] حبيب الله پيمان[ است و اين خط به آمريکا منتهي ميشود، بعد گفت که: من در مورد بني صدر اينها را گفته ام که باور نکردند. او گفت که به اين حرفش اعتقاد دارد و به عنوان نماينده مردم و به اين دليل با او مخالف است. سر اين مخالفت، آقاي موسوي عصباني شدند گفتند چون تشکيلات حزب رأي موافق داده است شما هم بايد بپذيري! اگر مخالفت کني بايد از تشکيلات اخراجت کنند. و آيت گفت اين را وظيفه خود مييابم و من به وظيفهام عمل ميکنم.
اين مکالمهها در جلسه و با حضور شما انجام شده، شما به عنوان عضو شوراي مرکزي حزب، چه موضعي داشتيد به نظرتان موضع کدام يک از اين دو نفر درست بود؟من شخصا آن موقع وارد دعوا نشدم، به آيت گفتم که شما از نظر رأي مخالف چون وظيفه خود مييابي، راي مخالف بدهيد! اما از نظر تشکيلات رعايت کنيد و مخالفت خود را علني نکنيد. اما دوستان آيت هم ميگفتند بايد اقدام کرد. آيت هم گفت اينجا تکليف شرعي است و نميتوان تکليف شرعي را ناديده گرفت. اما دوستان موسوي گفتند اين موضوع تخلف تشکيلاتي است. در اين ميان مرحوم فرزاد رهبري گفت از اين باب نگاه نکنيد، از اين باب اگر قرار باشد نگاه کنيم، آقاي مهندس موسوي در روزنامه جمهوري اسلامي بسيار تخلف کرده و در واحد سياسي هم همينطور. مرحوم عسگر اولادي هم گفت بله اگر بنا بر تخلف باشد، آقاي موسوي در روزنامه خيلي تخلف دارد. آقاي بهشتي هم جمع بندي کردند و گفتند خيلي خوب پس ما بايد اين موضع آقاي آيت و تخلفات ايشان ] ميرحسين موسوي[ را در دستور کار بگذاريم و بررسي کنيم! که جلسه تمام شد و بعد شهيد شدند.
تخلف موسوي در روزنامه چه بود؟سانسور آقاي آيت که دبير سياسي حزب بود! مطالب آيت را منتشر نميکرد.
کار به کجا رسيد که امام آن جمله را گفتند؟امام به کساني که در کشور به دولت انتقاد غير صحيح ميکردند، فرمودند شماها که اين حرفها را ميزنيد يک نانوايي را هم نميتوانيد اداره کنيد. به آنها گفتند نه به مدرسين، نه روحانيت. امام به جامعه مدرسين که آيت الله مشکيني بالاي سرش بود از اين حرفها نميزد، به روحانيت نميزد، به حزب نميزد، مگر رودربايستي داشت؟ اين که کسي يک حرفي را که امام گفتهاند، برگرداند به کساني که رقيب سياسي اش هستند درست نيست.
چه کساني با دولت مخالفت ميکردند؟ منظور امام به طور دقيق تر چه کساني بود؟منظور امام مخالفان موسوي بود. البته نه مخالفان موسوي، مخالفان دولت بود! امام با دولت آقاي بازرگان چه ميکرد؟ خود بازرگان در مصاحبه مهرماه 58 با اوريانا فالاچي، اعتراف دارد که همه کارهاي ما در حال چالش با امام است اما امام در همان روزگار ميفرمود با اين دولت مخالفت نکنيد و حمايت ميکرد.
درباره بني صدر چطور؟امام چقدر از بني صدر حمايت کرد!؟ امام از بني صدر حمايت نکرد از رييس جمهور حمايت کرد! تا جايي که لازم بود و به صلاح بود حمايت کردند! به همان شيوه از موسوي حمايت نکرد از نخست وزير دولت حمايت کرد! آقا هم همينطور است که امروز از دولتها و رييس جمهورها به همان شيوه حمايت ميکنند.
سرنوشت موسوي اما دست کم تا سال 88 با بازرگان و بنيصدر فرق داشت! در آن زمان هم مهمترين روزنامه کشور دستش بود و هم در حزب رسمي و اصلي کشور سمتهاي اجرايي بالايي داشت.خب کسي با ايشان هيچ برخوردي نکرده است، آقاي موسوي براي انقلاب يک سيلي هم نخورده است. افکارش قبل از انقلاب انقلابي نبود که. شاگرد پيمان بوده. کتابهايش التقاطي است. او و خانمش، زهرا رهنورد شاگرد پيمان بودند و افکار چپ غربي داشتند. جالب است آقاي موسوي وقتي آمد و وارد شوراي مرکزي حزب شد، چهرهاي نبود! ايشان با آقاي باهنر آشنا بود و از طريق ايشان وارد حزب شد و در حزب تحويلش گرفتند، صاحب قلم بود. هم قلم خوبي داشت و دارد و هم بيان خوبي. بالاخره آمد و مسئول واحد سياسي شد. اما در اين واحد افکار موسسان حزب را ترويج نميکرد، افکار خودش را ترويج ميکرد. اينطوري در واحد سياسي يک جزيره جدا درست کرد. در حزب هم يک گروه 5 نفره گذاشتند برايش که مسايل سياسي را اين 5 نفر با ايشان همراهي کنند، بنده بودم و سعيد اسلامي و آقاي آيت و محمد آقاي هاشمي و... اما ايشان ميدان نداد و زير بار نرفت. خب بالاخره دستور حزب بود و موسوي قبول نکرد. تا اين که يک مرتبه براي وزارت خارجه مطرح شد. درباره اين موضوع و روابط في مابين در حزب بحث طولاني است و پيچيدگيهاي خاص تاريخ وجود دارد که اينجا همه اش را نميتوان گفت.