در دوران جنگ کشور با ۶ میلیارد دلار اداره می‌شد

اقتصاد کشور برای مواجهه با جنگ ناچار به تنظیم استراتژی‌های مشخص بود. در این فضا کشور سه استراتژی مهم داشت. استراتژی اول استراتژی بقا بود؛ یعنی حالا که جنگ بر ما تحمیل ‌شده و سرمایه‌ها در حال ازبین‌رفتن است، ما باید باقی بمانیم تا بتوانیم ارزش‌هایمان را حفظ کنیم. خود همین باقی ماندن یک ارزش است.
کد خبر: ۴۳۴۰۰۳
|
۲۲ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۸:۱۱ 13 September 2014
|
5111 بازدید
موسسه مطالعات دین و اقتصاد به مناسبت نزدیک‌شدن به هفته دفاع مقدس در پی آن است که اقتصاد روزهای جنگ را با آمار به تصویر بکشد. به همین دلیل این موسسه این‌روزها برای چندین جلسه میهمان آنانی است که اقتصاد آن دوره را با تمامی مشکلاتش پیش بردند.

به نوشته شرق، اولین سخنران حسن عابدی جعفری، دومین وزیر بازرگانی دولت جنگ است. می‌گوید: «کشور با شش‌میلیارددلار اداره می‌شد. از این شش‌میلیارد بیش از نیمی از آن مستقیما صرف هزینه‌های نظامی می‌شد و اصلا جدا از هزینه کالاهای عمومی بود. این میزان ارز باید برای تامین مایحتاج عمومی و همچنین ترمیم خسارت‌ها و دیگر کارها استفاده می‌شد.» نکات جالبی از این دست در سرتاسر سخنان جعفری به چشم می‌آید. روایت سال‌های جنگ در بخش بازرگانی را از زبان وی می‌خوانیم.

وقایع مهم تاریخی هرگز محدود به زمان خود نخواهند ماند. رویدادهایی چون مشروطه، انقلاب اسلامی و جنگ تاثیراتی دارند که همواره باقی خواهد ماند. این وقایع چنان عظیمند که تمام اجزای نظام را دستخوش تغییر قرار می‌دهند و از این‌جهت، این وقایع در تغییر جهت‌گیری جامعه و سرنوشت یک کشور تعیین‌کننده هستند. از این‌جهت نه اقتصاد و نه جامعه‌شناسی و نه دیگر شاخه‌های علوم نمی‌توانند از آنها عبور کنند.

اقتصاد قبل از جنگ و در حقیقت قبل از انقلاب، با یک واژه قابل‌تحلیل است و آن وابستگی است. آنچه انقلاب و مردم به‌دنبال آن بودند نفی این وابستگی و دنباله‌روی از ارزشی بود به‌نام استقلال. در آن دوران کار دولت این بود که نفت بفروشد و کالا وارد کند. اگرچه چندین برنامه اقتصادی در آن رژیم تنظیم‌شده بود اما به‌صورت کلی در آن دوران این وضعیت تغییری نکرد. برای مثال در آن دوران چندین مدرسه بازرگانی تاسیس شد تا متخصصانی را تربیت کنند که بتوانند محصولات خارجی را در ایران بفروشند. این مساله را همچنین می‌توان در تاسیس بندرها یا تبلیغات تلویزیونی به‌خوبی دید. در آن زمان افراد عادی تلاش می‌کردند با وصل‌شدن به شاهراه واردات زندگی خود را زیرورو کنند؛ اتفاقی که به‌غیراز این راهی نداشت. این مساله فرهنگ کار را هم در کشور تحت تاثیر قرار داده بود. در فضایی که تکیه‌ بر مصرف از پول نفت ترویج می‌شد دیگر چندان رغبتی به تولید نبود. انقلاب اسلامی در مقابل این فرهنگ موضع گرفت و تلاش کرد این وضعیت را از مصرف‌گرایی و واردکننده‌بودن به استقلال و صادرکننده‌بودن تغییر دهد؛ اما چندی از این تلاش‌ها نگذشته بود که جنگ آغاز شد.

اقتصاد کشور برای مواجهه با جنگ ناچار به تنظیم استراتژی‌های مشخص بود. در این فضا کشور سه استراتژی مهم داشت. استراتژی اول استراتژی بقا بود؛ یعنی حالا که جنگ بر ما تحمیل ‌شده و سرمایه‌ها در حال ازبین‌رفتن است، ما باید باقی بمانیم تا بتوانیم ارزش‌هایمان را حفظ کنیم. خود همین باقی ماندن یک ارزش است. برای مثال وقتی کارخانه‌ای بمباران می‌شد ما نمی‌توانستیم از آن صرف‌نظر کنیم. استراتژی بقا در اینجا به ما این رهنمود را می‌داد که اگر این کارخانه برای بقای کشور لازم است باید بلافاصله بازسازی شود. برای مثال کارخانه آلومینیوم اراک که در شرایط عادی وسایلی می‌ساخت که در ساختمان موردنیاز است، در زمان جنگ پره‌هایی می‌ساخت که در موشک‌ها و دیگر پرتاب‌شونده‌ها استفاده می‌شد. وقتی‌ دشمن این کارخانه را بمباران می‌کرد، علاوه بر تلفات جانی، خود کارخانه هم آسیب جدی می‌دید. در این شرایط سازوکاری وجود داشت که در آن عده‌ای وارد عمل می‌شدند تا بلافاصله این کارخانه را سرپا کنند. این جزو وظایف همه وزارتخانه‌ها بود که در مورد حیطه مسوولیت‌شان چنانچه آسیب حیاتی به تاسیسات می‌رسید بلافاصله آن را ترمیم کنند.

استراتژی دیگر استراتژی حفظ بود. تمام وزارتخانه‌ها موظف بودند به‌‌صورت پدافند عامل یا غیرعامل از زیرساخت‌ها و تاسیسات حفاظت کنند؛ برای مثال در کنار مخازن تا ارتفاع خیلی زیاد کیسه‌های شن می‌گذاشتیم تا به‌راحتی قابل انهدام نباشند.

استراتژی سوم که شاید عجیب به نظر آید استراتژی توسعه بود. دو استراتژی قبل را جنگ بر ما تحمیل کرده بود اما ما استراتژی توسعه را نیز مدنظر داشتیم. برای مثال اولین برنامه توسعه کشور در دولت جنگ اتفاق افتاد. این برنامه در دولت تنظیم شد، در هیات دولت رای آورد و به مجلس رفت تا در جاهایی که امکانش وجود داشت کشور را توسعه دهیم. برای مثال در حوزه معادن باید کشف و استخراج توسعه پیدا می‌کرد. مجلس در پاسخ به این لایحه پیام داد که ما در زمان جنگ نمی‌توانیم با برنامه کار کنیم! این طرح را نخست‌وزیر به دولت آورد و دولت خودش را موظف کرد که این برنامه را اجرا کند. برخلاف این نظر که چون در مملکت جنگ است نمی‌توانیم برنامه داشته باشیم اما برنامه‌ریزی و به‌خصوص سازمان برنامه و بودجه رکن دولت جنگ بود. شاید باورش سخت باشد که در همان شرایط بحث آمایش سرزمین به قوت در سازمان برنامه و بودجه پیگیری می‌شد. جالب است بدانید ما اینها را در درس‌هایمان نخوانده بودیم! ما را تربیت ‌کرده بودند برای فروش کالاهای مازاد وارداتی و مارکتینگ. وقتی‌ آمدیم، دیدیم چیزی که وجود ندارد کالاست. ما باید نبود کالا را توزیع می‌کردیم.

در آن زمان آقای روحانی‌پور، رییس سازمان حمایت از تولیدکننده و مصرف‌کننده بود. حرف این سازمان که یک سازمان بسیار تخصصی بود در حیات دولت، فارغ از نظر من و هم‌رده‌های من، برای دولت یک حرف قابل‌قبول و مطرح تلقی می‌شد. در دولت ‌چنین تاکیدی بر نظرات تخصصی در شرایط و تنگناهای آن دوران وجود داشت. من خودم در آن زمان با مفهوم آمایش سرزمین آشنا نبودم اما با نظرات کارشناسی و پیگیری، همه برای برنامه‌ریزی بلندمدت با این مفاهیم آشنا شدیم.

شاید الان کسی باور نکند اما زمانی که ما وارد وزارت بازرگانی شدیم هیچ‌گونه عدد ورقمی در مورد وضعیت کالاهای اساسی، وضعیت موجودی، وضعیت سفارش و... وجود نداشت؛ یعنی ما نمی‌دانستیم چقدر گندم سفارش دادیم، چقدر در سیلو موجودی داریم یا چقدر مصرف داریم. هیچ آمار و ارقامی وجود نداشت. در حوزه شبکه‌های توزیع اینکه ما چه تعداد فروشنده داریم؟ وضعیت پراکندگی آنها چطور است؟ نسبتشان به اقتصاد کلان کشور چقدر است و چقدر باید باشد؟ هیچ‌کدام از این محاسبات وجود نداشت. وقتی جوان بودم در یک بقالی کار می‌کردم. ما در بقالی خودمان حساب همه‌چیز را داشتیم اما در وزارت بازرگانی هیچ حساب‌وکتابی وجود نداشت چون از قبل قرار بود وضعیت آزاد و شناوری باشد که هرکس در آن هرکار بخواهد بکند. بنابراین کار از اینجا شروع شد که ما مدیریتی را تحت عنوان طرح و برنامه قرار دادیم که ماموریت آنها، این بود که ولو به‌صورت دستی اطلاعات و ارقامی را تهیه و تبدیل به نمودار می‌کردند و ما از روی نمودار وضعیت سیلوها را می‌فهمیدیم.

بعد از اینکه اطلاعات و ارقام به دست می‌آمد ما باید ساختار وزارت بازرگانی را طوری تنظیم می‌کردیم که جوابگوی نیازهای جنگ باشد. با نظرات دوستان و کارشناسان وزارت را به چند بخش تقسیم ‌کردیم. یک بخش پشتیبانی‌هایی است که هر وزارتخانه‌ای ‌باید داشته باشد. مثل معاونت اداری مالی، معاونت حقوقی و مجلس و غیره. بخش دوم مربوط به فعالیت‌های جاری وزارتخانه بود مثل واردات و صادرات که معاونت‌هایشان تقویت شد. تاسیس مراکز تهیه و توزیع کالا یکی از کارهایی بود که برای مواجهه با تنگنای مشکلات واردات در آن زمان انجام شد. اقدام دیگر تاسیس معاونت صادرات بود که برای بسیاری در شرایط جنگی معنی نداشت اما تشکیل هسته‌های اصلی صادرات برای توسعه لازم بود.

برحسب تامین نیازهای داخلی، معاونتی تحت عنوان تامین مایحتاج عمومی ایجاد شد. این در آن زمان چالش اصلی وزارت بازرگانی بود. این معاونت باید نیازهای عمومی را برآورد و تهیه می‌کرد. برآورد نیازها اینگونه بود؛ از آنجا که امکانات ارزی برای پوشش تمام مایحتاج مردم وجود نداشت، با کمک متخصصان وزارت بهداشت و درمان فهرستی تهیه ‌شد که حداقل کالری موردنیاز یک فرد باید چقدر باشد و این حداقل کالری باید با چه کالاهایی تامین شود. من به‌نقل از دوستان و بزرگانی که هستند می‌گویم که در انگلستان در زمان جنگ، چندین وزارتخانه برای تامین کالاهای مردم ایجاد شد اما ما در حد یک معاونت، این کار را انجام دادیم. این فهرست به‌خاطر محدودیت‌های ارزی چندان بلند نبود. برای مثال ما مخیر بودیم از بین کره و پنیر یکی را انتخاب کنیم و از آنجا که پنیر، بیشتر نیاز مردم را برآورده می‌کرد، آن را انتخاب کردیم و مورد سرزنش بودیم که با کنارگذاشتن کره، ویتامین A را از رژیم غذایی مردم حذف می‌کنیم اما یکی از آنها برای ما میسر بود. ما از قبل از انقلاب در بسیاری از کالاها بزرگ‌ترین واردکننده کشور بودیم مانند شیر خشک! باید در اینجا الگوی مصرف تغییر می‌کرد و وزارت بهداشت هم این تلاش را می‌کرد که شیر مادر را تبلیغ کند اما ما مجبور بودیم در کوتاه‌مدت نیاز نوزادان را برآورده کنیم و بخشی از ارز کشور، صرف شیر خشک شود.

شاید تصور اداره یک کشور با افزایش جمعیت چشمگیر آن سال‌ها، با شش‌میلیارددلار الان به‌خصوص با این درآمدهای ارزی کلان مشکل باشد. من خودم با مقایسه درآمدهای این سال‌های دولت با درآمد آن سال‌های جنگ، انتظار تحولات جدی را در کشور داشتم اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد. از این شش میلیارد بیش از نیمی از آن مستقیما صرف هزینه‌های نظامی می‌شد و اصلا جدا از هزینه کالاهای عمومی بود. این میزان ارز باید برای تامین مایحتاج عمومی و همچنین ترمیم خسارت‌ها و دیگر کارها استفاده می‌شد.

برای اینکه حق مطلب در دشواری تامین کالا ادا شود باید از جابه‌جایی‌های جمعیتی یاد کنیم. اول اینکه شش استان ما مستقیما درگیر جنگ بود. به‌خاطر شرایط توزیع و شرایط روانی، ناگزیر بودیم به‌خاطر اینکه شهرهای این استان‌ها در شرایط جنگی قرار دارد، سهمیه آنها را بیش از سهمیه بقیه شهرها قرار دهیم. از طرف دیگر اگر یک شهر بمباران می‌شد سیل جمعیت به‌سمت روستاهای اطراف روانه می‌شد و تامین مایحتاج این جمعیت، خود چالش بزرگی بود؛ بنابراین اردوگاه‌هایی اطراف تهران و دیگر شهرهای بزرگ توسط دولت ایجاد شده بود تا بتوان این مهاجرت‌ها را کنترل و اقلام را توزیع کرد.

تامین کالا در آن شرایط، مشکلات فراوان داشت. بندرها و کشتی‌های ایرانی مرتبا تحت حمله دشمن قرار می‌گرفت. به همین خاطر بیمه‌های جهانی، کشتی‌های ما را بیمه نمی‌کردند و ما باید خلأ بیمه‌های جهانی را هم پر می‌کردیم. ما برخلاف میل باطنی، مجبور بودیم بسیاری از مایحتاج کشور را از بندرهای شمالی وارد کنیم؛ یعنی کالاها را از روسیه یا ترکیه وارد کنیم، درحالی‌که آن کالا مثلا باید به بندرعباس می‌رفت. من در خاطر دارم که یک‌نفر در مجلس مصاحبه کرد که چرا آهن را از شمال به جنوب و از جنوب به شمال می‌برید! آن بزرگوار در جریان نبود که تولیدات تیرآهن ما در جنوب، شماره‌های مشخصی از آهن را تولید می‌کرد و ما مجبور بودیم بقیه شماره‌ها را از شمال وارد کنیم و در کشور توزیع کنیم. این تردد کامیون‌های آهن در کشور مشهود بود. اینگونه بود که هزینه‌های اضافی بسیاری به کشور تحمیل می‌شد.

اجازه دهید یادی کنم از کسانی که تاثیر زیادی در این زمینه داشتند. خود حضرت امام(ره) با حفظ فرهنگ قناعت و صرفه‌جویی در کشور، سهم مهمی داشتند که بدون آن فرهنگ، امکان ادامه کار وجود نداشت. عزیز دیگری که نقش مهمی داشت شهید بهشتی بود که با سنگ‌بناهایی که در قانون اساسی گذاشتند امکان حیات اقتصادی در شرایط جنگ را بنا نهادند؛ برای نمونه اگر مفهوم عدالت در قانون اساسی نبود ما نمی‌توانستیم کوپن توزیع کنیم. یکی دیگر از تاثیرگذاران مرحوم مهندس«عالی‌نسب» بود که من گرچه توفیق تحصیل نظری نزد ایشان را نداشتم اما در عمل از مکتب ایشان بسیار استفاده کردم.

ایشان تجربه‌هایی که در جنگ‌های دیگر در دنیا اتفاق افتاده بود را به ما گوشزد و از بسیاری از اتفاقات ناگوار جلوگیری می‌کرد. برای مثال زمانی که ما شرایط تامین کالای موردنیاز بازار را نداشتیم و می‌خواستیم کمی کمتر از نیاز بازار کالا توزیع کنیم ایشان برای ما مثال زدند که بین کفش سایز 40 و 42 فقط دو شماره تفاوت هست اما اگر شما به‌جای کفش 42 که اندازه پای شماست سایز 40 خریدید فقط پولتان را هدر داده‌اید! کفش قابل‌استفاده نیست. همین‌که شما کمی کمتر از نیاز کشور کالا توزیع کنید چنان تنشی در بازار به وجود می‌آید که گویی خیلی کمتر از نیاز مردم در بازار جنس پیدا می‌شود و بعد باید دوبرابر نیاز بازار جنس داخل بازار بریزید تا بتوانید به بازار آرامش بدهید. من بدون اغراق ایشان را معمار اقتصاد و بازرگانی جنگ می‌دانم. شخص دیگری که خیلی تاثیرگذار بودند، شخص نخست‌وزیر بود. روزی او ساعت دو نیمه‌شب با من تماس گرفت و گفت که عدس در بازار کم شده است. نخست‌وزیر و حرف‌شنوی ایشان از آقای عالی‌نسب بسیار نکته مثبتی بود. غیر از نخست‌وزیر، باید از آقای بهزاد نبوی یاد کنیم که معاون نخست‌وزیر در امور دفاع و پشتیبانی از جنگ بود. قبل از ایشان آقای فیروزآبادی این مسوولیت را داشت و شاید آن تجربه، ایشان را کمک کرد که امروز در مقامی که دارد خدمتگزار باشد. علاوه‌بر اینها معاونت‌های پشتیبانی که در همه وزارتخانه‌ها بودند و سازمان‌هایی، مانند جهاد نقش بسزایی در سامان‌دادن امور جنگ داشتند.

ما بعد از جنگ گزارشی از بانک جهانی داشتیم که در آخر آن جمله‌ای نوشته بود: این شبیه معجزه است که این اقتصاد در دوران جنگ سقوط نکرد! در واقع این شبیه افسانه است که ما توانستیم با بدهی ارزی صفر از شرایط جنگ عبور کنیم.

دلم می‌خواهد در آخر از این نکته هم یاد بکنم که در همان شرایط سناریویی تنظیم شد که اگر درآمد ارزی کشور به صفر رسید، چگونه کشور را اداره کنیم. چندین سناریو تهیه کردیم که یکی از آنها درآمد ارزی صفر بود. برای هریک از وزارتخانه‌ها و دیگر نهادهای مسوول شرح وظایفی تهیه شده بود که چنانچه همه مرزهای ما را بستند و اجازه هیچ تبادلی به ما ندادند چگونه کشور را اداره کنیم.

در زمان جنگ در وزارت بازرگانی، برحسب تاکید مرحوم مهندس عالی‌نسب که باید اساس کار بر تولید باشد، معاونتی تشکیل شد با عنوان معاونت پشتیبانی تولید که نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کرد؛ برای مثال تا آن روز مسوولان شبکه‌های صنفی ما معمولا از تجار و بازرگانان و بخش توزیع بودند. برای اولین‌بار در این دوره بخش تولید وارد این مجموعه شد؛ یعنی از آن به بعد در ترکیب مسوولان خانه اصناف و انجمن‌های صنفی حتما از بخش تولید استفاده می‌شود. این بخش تولید در زمان جنگ بسیار در خدمت به مردم کمک کردند. بسیاری از این کارگاه‌ها که در شرایط عادی محصولات روزمره تولید می‌کردند در آن زمان محصولات دفاعی را نیز تولید می‌کردند. وقتی ‌که محله‌ای در شهر بمباران می‌شد صنف شیشه و در و پنجره خیلی سریع وارد جریان می‌شدند و ساختمان را خیلی سریع ترمیم می‌کردند و تحویل می‌دادند.

در آن شرایط اما عده‌ای بودند که شرایط جنگ را برنمی‌تافتند و از درک این شرایط که کشور در تنگناست عاجز بودند. من هنوز هم از لفظ بحران استفاده نمی‌کنم، چون آقای نخست‌وزیر در تمام آن سال‌ها به کسی اجازه نمی‌دادند که از این لفظ استفاده کند و معتقد به بحران نبودند. برای تبادر به ذهن، خدمت شما عرض می‌کنم، شاید برایتان قابل ‌باور نباشد که یکی از نمایندگان من را مواخذه کرد که شما چرا اجازه نمی‌دهید سپر بنز وارد شود! مشکل آنها این بود که در شرایط جنگی دنبال زندگی عادی بودند. من خاطرم هست که ما در آن زمان شیر خشک وارد کردیم اما ارزی نداشتیم که شیشه و سرشیشه شیر را وارد کنیم. آقای قرائتی که من را در جلسه‌ای دیدند به من گلایه کرد که بچه‌ها بدون سرشیشه درست غذا نمی‌خورند و پدرومادرها را هم اذیت می‌کنند؛ اما واقعیت آن است که ارزی برای واردات سرشیشه نداشتیم. روغن وارد می‌کردیم اما ظرفی نداشتیم که روغن را در آن بریزیم. در برخی مقاطع روغن را با کیسه پلاستیکی تحویل مردم می‌دادیم.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟