چيزى كه نميدانم اين است كه آيا مي دانيد در اين مدت چه كرده ايد ؟ نه نه.... اصلا بحث اين نيست كه فلان تيم را برديد و به فلان تيم باختيد و حماسه آفريديد و از اين حرفا. خوب ! اينا رو هر روز تو روزنامه ها ميخونيد. اخبارش رو مي گيريد. راستش اينا خيلي مهم نيستند. ميگذرند. به اين چيزا دلخوش نشويد. اينا با دوتا باخت ميگذرند. زمان بيرحم است. حافظه مردم بدجورى ضعيف است . نسيان كه آمد سراغشون انگار نه انگار كه تو اين سالن چه ها گذشت . ما تو اين مدت شديم فولاد آبديده. محكمتر از اين حرفاييم. چه ها كه نديديم. ما خيلي چيزهارو باهم زندگي كرديم. اينا تو هيچ روزنامه و رسانه اى نيست . به كي ميخواهيم بگيم از غربت ، از ١٦ ساعت تو هواپيما مچاله شدن ، از تمرين هاي كسل كننده، از مسابقه هايي كه عضلاتمون رو مثل خوره خورد ، از استرس هايي كه به گوشت چرخ كرده تبديلمون كرد ، از شب هايي كه درد استخوان ها نذاشت تا صبح چشم روهم بذاريم ، از قاطي شدن شب و روز ، از خستگي هاى ويرانگر ، از حرف هاى آدم هايي كه فرق واليبال و آبگوشت رو نميفهمن ، از كنايه هايي كه بوى حسادت ميده ، بوى عقده و منيت ، از تنهايي هامون، زمانهايي كه هركس تو لاك خودش بود. به چه كسي شكايت كنيم ؟ به اونايي كه فكر ميكنن ده هزار كيلومتر اونورتر توى ديسكو و كاباره وقت ميگذرونيم و حال مي كنيم. نه ! اينارو به هيشكي نميشه گفت. من و شما اينارو خوب ميدونيم.
خوب حالا اگه نميدونيد بدونيد. شما واليبال رو كرديد ورزش اول اين مملكت. شما ميليونها انسان رو مرد و زن كوچيك و بزرگ كشونديد توى خانه ها تا كنار فرزنداشون كنار پدر و مادرشون بشينند و با خيال راحت فرياد بزنند و شادى كنند و حسرت بخورند و ساعت ها به شيريني و خوشي صحبت كنند و بازى هاتون رو و حركاتتون رو مرور كنند . شما پس از سالها مزه شيرين كانون گرم خانواده رو دوباره ساختيد . شما توپ واليبال رو از پستوي گرد گرفته و تاريك بيرون آورديد و برديد توى كوچه ها ، توى خونه ها ، توى باغ ها و حياط ها .مردم توى سيزده بدر ديگر نه فوتبال كه واليبال بازى ميكنند. تورهاى نامرئي ساخته شده از يك رشته كش و نخ و طناب تو هر كوچه پس كوچه اى ديده ميشه . پدرها ميخوان بچه هاشون برن واليبال بازى كنند. كي تو اين مملكت صحبت واليبال بود؟ كي صفحه اول حتي روزنامه هاى غير ورزشي عكس واليبال و واليبالي بود؟ كي رئيس جمهور و وزير و وكيل از وايبال صحبت ميكردند؟ كي سياست مداران دنبال اين بودند كه با واليبالي ها عكس بگيرند؟ كي ايراني داخلي و خارجي دست در دست هم نام ايراني رو فرياد زدند ؟ چه كسي غير از فوتبال و كشتي ورزش ديگرى تو اين مملكت ميشناخت ؟ اينا يادگار شماست.
شما در تنگناى روزهاى كسل كننده ، در هزارتوى دلهره آور تحريم و توافق و جامعه سياست زده ، با ساده ترين و كم هزينه ترين شكل شادماني و نشاط يعني ورزش ، مردم رو به كوچه و خيابون كشونديد . شما افسردگي رو جارو كرديد . مردم توى جلسه هاى خانوادگي شبانه شون از واليبال حرف ميزنند نه از توافق هسته اى و جنگ و موشك و داعش و هزار و يك بدبختي ديگه . شما در شلوغ ترين ساعات روز ، خيابان هارو خلوت كرديد .شما ساده ترين مردم را هم به كارشناس هاى بزرگ وايبال تبديل كرديد . شما فرهنگ " حرف بس است عمل ، عمل " رو به جامعه تزريق كرديد . شما بزرگوارانه ياد داديد كه مي توان بزرگ بود و ادعايي نداشت . شما بزرگ بوديد خيلي خيلي بزرگ.
بگذاريد يواشكي ، خصوصي و خودماني چيزى به شما بگويم. چيزى كه اعتقاد من است . چيزى كه ديده ام و لمس كرده ام . به نظر من شما هيچ بدهي به اين مردم نداريد. شما دِين تان را ادا كرديد. و گمان ميكنم بتوانم اين را در هر زمان و مكاني شهادت بدهم.
ما نيازى به صفحه اول روزنامه ها نداريم . ما دنبال تشويق و پاداش نيستيم . كه اصولا چيزى نديديم كه دنبالش باشيم . ما زندگي كرديم مثل يك خانواده . تعصب نشان داديم . براى هم غصه خورديم . گفتيم و خنديديم . عصباني شديم . بالا رفتيم . آسيب ديديم . افت كرديم . اسممان را به فرياد شادى از ديگران شنيديم . غره نشديم . فخر نفروختيم . خود را فراموش نكرديم . ما درس داديم . ياد داديم . به خيلي ها يادًداديم . خيلي چيزها به خيلي ها ياد داديم .
احساس كردم كه بايد اين حرفا رو امروز بزنم . نميخواستم تو باد پيروزى ها خوابيده باشم . شايد مثل خيلي ها . شكست هم يك روى سكه است مگه نه ؟ اگر چه من هرگز هرگز و هرگز شكست نديدم . من خانواده پرجمعيتم را ديدم كه هميشه خوب بودند ...نه ! بهترين بودند . هميشه بهترين بودند . اما خوب ! توپ است و يك زمين مستطيل كوچك و ١٢ جفت دست كه هميشه آماده است . حالا چند سانت اينور يا اونور يا جلو يا عقب . نه ! اينا اصلا مهم نيست . براى من خانواده ام مهم است . اين خانواده (١٤) نفره . و روابطم و عواطفم كه اينارو به هيچ قيمتي نميفروشم . به هيچ قيمتي .
من هم با شما اوج گرفتم . من هم مطرح شدم. من هم معروف شدم. من هم سر زبان ها افتادم. من هم سرى بين سرها درآوردم . من هم رشد كردم. من هم با غرورم آشتي كردم . من هم بين دوست و آشنا جايگاهي فراتر از قبل يافتم . به مدد شما. به بركت وجود شما . گمان نكنيد كه نميدانم . خوب ميدانم كه شما با من چه كرديد . به من چه داديد.
براى من پايان كارى وجود ندارد تا زماني كه شما هستيد. به خاطر همه چيز همه چيز كه اگر يكي يكي بگم بايد ساعتها اينجا بنشينيد از شما ممنونم. من فقط ميتوانم از طرف خودم حرف بزنم . من نماينده هيچ كس نيستم . شما غيرت من ، ناموس من ، شغل من ، به ياد ماندني ترين و شيرين ترين خاطرات من، و بهترين و بهترين دوستان من هستيد . به خاطر همه چيزهايي كه ميدانم و من ميدانم از شما سپاسگذارم . بخاطر بزرگواريتان ، شكيبائي تان ، آقائي تان و اينكه بسيارى از اوقات رعايتم كرديد و كنار آمديد و گذشت كرديد و همين است كه در برابر ميليون ها انسان روسفيدًهستم از شما ممنونم . از همه شما ممنونم به خاطر همه آنچه كه به من داده ايد .
دلنوشته ام به بچه هاي با غيرت تيم كه همشون و مثل ياشارم دوست دارم.
امير خوش خبر
سرپرست تيم ملي واليبال ايران