ایران در گزارشی نوشت:
قبلاً یک تکه مقوا دست شان میگرفتند تا مشتریها سراغ شان بروند اما حالا دیگر خبری از مقوای نوشته دار نیست؛ در عوض شش دانگ حواس شان را جمع میکنند برای شناسایی مشتری، تا وقتی دارد از کنارشان میگذرد، آرام در گوش اش نجوا کنند:« پایان نامه، مقاله...»
یکی شان پسر جوان و درشت اندامی است که زیر آفتاب مرداد، در پیاده روی پهن خیابان انقلاب به یک موتور پارک شده تکیه داده و عابران را زیر نظر دارد. نزدیک اش که میرسم، قدم هایم را کند میکنم و مستقیم توی چشم هایش زل میزنم. نقشه ام میگیرد. جلو میآید و میگوید:«دنبال پایان نامه ای؟!» خودم را مردد نشان میدهم. « بله... کجا میتوانم؟!...» منتظر نمیماند تا بیشتر سؤال کنم. راه میافتد و با دست اشاره میکند:« دنبال ام بیا.» پشت سرش راه میافتم. وارد یکی از ساختمانهای شلوغ بر خیابان میشود. با آسانسور میرویم بالا. طبقه سوم. مشتری را که من باشم تحویل منشی دفتر کاری در همان طبقه میدهد و بدون اینکه چیز دیگری بگوید، میرود. منشی یک فرم دستم میدهد تا مشخصاتم را روی آن بنویسم. یکی دو نفر هم همان جا در اتاق انتظار مشغول پر کردن فرم هستند. میگوید:« عنوان و مهلت تحویل را حتماً بنویسید.» میگویم: «برای خودم نمیخواهم. آمده ام برای یکی از دوستانم سؤال کنم. خودش بعداً میآید.» چند دقیقه منتظر میمانم تا به اتاق کارشناس راهنمایی ام کند. مرد جوانی است که پشت یک میز نشسته که تعدادی پرونده روی آن دیده میشود. نخستین سؤالش این است: «عنوان پایان نامه تأیید شده؟ چقدر مهلت دارد؟» سعی میکنم جوری جواب بدهم که شک برانگیز نباشد:
« تأیید که شده. گمان کنم 2 ماه وقت داشته باشد.» سرش را تکان میدهد: «خب... خوب است. از همین فردا میتواند شروع کند. خودشان تشریف بیاورند فرم قرارداد را پر کنند. ما فصل به فصل تحویل شان میدهیم.» از قیمت سؤال میکنم. انگار که دارد در ذهن اش حساب و کتاب میکند، با کمی مکث جواب میدهد:« برای این پایان نامه فکر کنم حدود یک میلیون و 600 هزار تومان بشود. ما با استادان خوبی کار میکنیم!» با تردیدی تصنعی میپرسم:« راستش دوستم کمی نگران است. اگر یک وقت دانشگاه بفهمد. آخر میگویند خرید و فروش پایان نامه جرم است. دردسر نشود برایش!» لبخند میزند و به میز کنفرانس جمع و جوری که آن طرف اتاق است و سه نفری که دورش نشستهاند اشاره میکند و نجواگونه میگوید: «اگر جرم بود که اینها اینجا چکار میکردند؟! خودشان استاد دانشگاهاند. بهتر میدانند. شما خیال تان راحت باشد. مشکلی پیش نمیآید. تا به حال که خدا را شکر مشکلی پیش نیامده. حتی یک مورد ناراضی هم نداشته ایم.» حواسم میرود به میز کنفرانس و سهجوان که دارند با هم صحبت میکنند. تشکر میکنم و کارت کارشناس شرکت را میگیرم. عنوان مقاله و پایان نامه روی کارت درج شده. وقتی دوباره پایم را توی پیاده روی شلوغ میگذارم، یکراست میروم سراغ همان پسر درشت اندام که به دفتر فروش پایان نامه راهنمایی ام کرده بود. حواس اش به دور و بر است. کارش همین است. « آقا خدا وکیلی تا حالا مشکلی برای کسی پیش نیامده؟! راست اش را بگو! خیلی نگرانم.» قیافه مطمئنی به خود میگیرد:« نه خانوم. چه مشکلی؟! من هر روز کلی مشتری میبرم بالا! همین امروز شما سی امین نفری بودی که بردم. تا به حال هم هیچ موردی پیش نیامده. برو خیالت راحت!» هنوز چند قدمی از او دور نشده ام که یکی دیگر از همکارهایش سراغم میآید. حتماً حواسش به مکالمه ما بوده. وقتی دهان باز میکند، میفهمم که از همان وقتی که دنبال پسر جوان وارد ساختمان شده ام، زاغ ام را چوب میزده. مکالمه را اینطور آغاز میکند:« بیخود گول دفتر و دستک اینها را نخورید! پول دک و پزشان را میگیرند. بیایید بروید پیش خانم فلانی. کارش خیلی خوب است. مبلغش هم منصفانه است. با استادهای خوبی کار میکند. هم دانشجو و هم استاد کاملاً گمنام هستند. هیچ اسمی از کسی برده نمیشود. اگر پیش خانم فلانی بروید، میفهمید که جای خوبی آمده اید.» میپرسم:« هزینه اش چقدر میشود.» انگار که هلش داده باشم سر اصل مطلب، با اشتیاق جواب میدهد: «کاملاً بستگی به خودتان دارد. گلد کوئیست که یادتان هست؟!» با تعجب تکرار میکنم: «گلد کوئیست؟!! چه ربطی دارد؟!» میگوید:« نکته اش همین جاست دیگر! اگر فقط خودتان مشتری باشید، مبلغش یک چیز است و اگر دوستان تان را هم معرفی کنید، آنوقت به نسبت تعداد افرادی که معرفی میکنید، هزینه تان کمتر میشود. هرم را در نظر بگیرید! شما در رأس هرم قرار میگیرید. فرض کنید که دو نفر را معرفی میکنید، آنها هم هر کدام دو نفر را معرفی میکنند و اینطوری هرچقدر به زیر شاخهها اضافه شود، هزینه شما کمتر میشود! هم برای شما خوب است و هم برای ما. به هر حال وقتی مشتری راضی باشد، خواه ناخواه دنبال خودش مشتریهای دیگر را هم میآورد. حالا ما برای این مشتری آوردن، انگیزه ایجاد کردهایم.» حرف هایش که تمام میشود، یک کارت از جیباش درمیآورد و به دستم میدهد که اسم خانم فلانی رویش نوشته شده و مثل کارت قبلی، عنوان پایان نامه و مقاله روی آن مشاهده میشود! البته با نگاهی دقیق تر به دور و اطراف میشود، برگههای تبلیغاتی چاپ را دید که مربوط به خرید و فروش پایان نامه هستند. البته آنطور که کتابفروشان خیابان انقلاب میگویند یکی دو سالی هست که فعالیتهای اینچنینی کمی محدود شده و دیگر مثل گذشته نیست که کسی با خیال راحت یک پلاکارد دستش بگیرد و داد بزند: « خرید و فروش پایان نامه!»
حراج علم و بیاعتمادی به مدارک دانشگاهی«حراج علم» همان تعبیری است که در سالهای اخیر در مورد خرید و فروش پایان نامه به کار میرود؛ معاملهای که گرچه به ظاهر هم فروشنده و هم خریدار از آن راضی هستند اما در باطن، جدا از غیر قانونی و مجرمانه بودن اش، ضربههای جبران ناپذیری به آموزش کشور خواهد زد که نتایج اش را طی سالها در بخشهای مختلف میتوان دید.
سپیده یکی از همان دانشجویانی است که سال گذشته به خرید پایان نامه کارشناسی ارشد اقدام کرده و اتفاقاً نمره خوبی هم گرفته است. او میگوید:« آنقدر شاهد استرس و بیخوابی دوستان در زمان تحویل پایان نامه بودم که اصلاً حوصله نداشتم سراغ چنین دردسری بروم. خیال خودم را راحت کردم و خریدم اش! در واقع برای خودم آرامش و راحتی خریدم. یکی از دوستانم سر پایان نامه کلی از موهایش سفید شد! اصلاً چرا بعضی از استادان باید آنقدر به دانشجو سخت بگیرند؟! به نظرم هیچ اشکالی ندارد که آدم پایان نامه اش را بخرد. مثل بقیه خدمات است دیگر! مثل این است که شما ماشین تان را به کارواش ببرید به جای اینکه خودتان زحمت بکشید و آن را بشویید!»
مقایسه سپیده کمی عجیب است. عجیبتر این است آنطور که خودش میگوید اصلاً نیازی هم نداشته به اینکه مدرک کارشناسی ارشد بگیرد چون به هرحال خیال ندارد هیچ وقت کار کند و فقط به خاطر اینکه جاری جدیدش فوق لیسانس است، به خودش زحمت این کار را داده!
پایاننامه فروشی یا حراج علم تا جایی در میان دانش آموختگان کشور رسوخ کرده که دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری با انتقاد شدید از آن عنوان کرده است که این کار سبب میشود مدرک دانشگاهی ما بیاعتبار شود و اعتماد به مدرک دانشگاهی از بین برود بخصوص در کشور ما که بنیان اشتغال و کسب و کار و درآمد براساس مدرک دانشگاهی استوار است.
وجود همین حساسیتها هم بود که وزارت علوم را بر آن داشت تا لایحه ممنوعیت خرید و فروش پایان نامه را تقدیم مجلس کند. به گفته سعدالله نصیری قیداری معاون حقوقی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، بر اساس این لایحه با افراد یا بنگاههایی که اقدام به خرید و فروش پایاننامه میکنند مطابق قوانین مجازات اسلامی برخورد میشود.
او میگوید: «این لایحه به دو بخش تقسیم میشود. یک بخش مربوط به استادان و دانشجویان است که در داخل آموزش عالی هستند و بخش دیگر مربوط به افراد و بنگاههایی است که خارج از آموزش عالی به قصد انتفاع اقدام به خرید و فروش پایاننامه میکنند. با توجه به مقررات هیأت انتظامی استادانی که تخلفی با عنوان سوءاستفاده از نتایج تحقیقاتی دیگران انجام داده باشند، برخورد میشود. درمورد دانشجویان نیز بنا شده در قوانین کمیتههای انضباطی دو بند اضافه شود که این مسأله به امضای وزیر علوم، تحقیقات و فناوری و وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی خواهد رسید و نیازی به تصویب قانون نیست.»
نصیری قیداری تأکید میکند که مطابق بند یک ماده ۹ لایحه با بنگاههایی که به خرید و فروش پایاننامه اقدام کنند با اشد مجازات برخورد میشود، البته این بنگاهها باید با معرفی وزارت علوم و وزارت بهداشت باشد تا نیروی انتظامی وارد عمل شده و بنگاه را تا رسیدگی به تخلفات آنها پلمب کند.
یاد اطمینان دست اندرکاران خرید و فروش پایان نامه میافتم از اینکه هیچ مشکلی پیش نمیآید. اینجا هم حتماً بحث خلأ قانونی است و ضمانت اجرا نداشتن قانون، وگرنه فعالیت صاحبان این شغل آن هم در روز روشن را چگونه میتوان توجیه کرد؟! گرچه دیگر به قول معروف خیلی تابلو کار نمیکنند اما هنوز هم هستند و دکههای علم فروشیشان، پابرجا!