حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی در گفت و گو با شفقنا درباره پیامدهای اشرافی گری در برخی افراد منتسب به روحانیت برای دین و جامعه سخن گفته است. خلاصه سخنان وی را در ادامه می خوانید.
تظاهر به ساده زیستی به باورهای مردم از دین و ایمان لطمه می زند
* مردم به دلیل برداشت های مختلف خود از کلمه ساده زیستی، معانی گوناگونی را به ذهن می آورند، این معانی را در اجرا هم به کار می برند. معنای مشهورتر ساده زیستی در میان مردم این است که وابستگی چندانی به تعینات و تشخصات نداشته باشند. اگر مساله دین برای ما مطرح است، دین قوانین و مقرراتی دارد و ما به عنوان یک روحانی باید بیش از دیگران پایبند به اجرا باشیم. این نادرست است که ما خود به آنچه می گوییم و باور داریم، عمل نکنیم؛ این رفتار در چشم بیننده و شنونده مشکل ساز می شود.
* گاهی نیز ممکن است اشخاصی متظاهر شوند و به ساده زیستی تظاهر کنند. این است که از قدیم گفته اند «زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک/ ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد». ممکن است کسی ظاهر خود را ساده زیست نشان دهد، اما در عمل اینطور نباشد. این رفتار نه تنها باعث نفرت دیگران می شود بلکه به باورهای او از دین و ایمان نیز لطمه می خورد.
* به غیر از لباس و ظاهر، بحث حرکت های اجتماعی هم مطرح است. این اهمیت دارد که پیش سلام و دلسوز باشد، مغرور نباشد و در صحبت های خود، عاطفه به خرج دهد و اظهار محبت داشته باشد، نه اینکه تنها بخواهد طلبکار باشد و فرماندهی کند. به طور قطع این خلاف ساده زیستی است.
* اولین آسیب بی توجهی به ساده زیستی در روحانیت و غیر آن، کدر شدن دل خود فرد است و انسانی که بر تعینات زندگی دل ببندد، دارای روحی کدر می شود. طبق روایتی داریم که به حضرت امام زین العابدین(ع) لباس خوبی هدیه می دهند تا بپوشد. وقتی هدیه می دهند، فرد هدیه گیرنده در این مورد مجبور به اطاعت است چون هدیه بوده است. حضرت برای اینکه رفع اشکال شود، لباس را تن کردند، گفت وگویی انجام دادند، چند قدمی رفتند و برگشتند و لباس را عوض کردند. از او پرسیدند که چرا؟ حضرت فرمود که «من نمی خواهم نوکر لباس باشم، لباس باید نوکر من باشد».
* این مراقبت ها نشان می دهد که در آن وقت ما نوکر لباس هستیم، نه اینکه لباس، نوکر ما باشد. برخی دیگر چون متشخص هستند و می خواهند شخصیت خود را حفظ کنند، جواب سلام نمی دهند و به دیگران بی اعتنایی می کنند و تصور می کند شخصیت در این است. این رفتار باعث می شود که خواست های خود فرد یعنی هواپرستی، نفس پرستی، شهوت پرستی و همینطور انتظار او بیشتر می شود.
اشرافی گری در برخی روحانیون اعتقاد جامعه به دین را تضعیف می کند
* تقویت رویکرد اشرافی گری در میان برخی روحانیون دارای مسوولیت های دولتی باعث می شود که دیگر نصایح دینی در مردم تاثیر نکند و مردم به دینداران و مروجان دین بدبین شوند. همه این موارد، گناه کبیره است که انسان با انجام رفتاری، مردم را به دین بدبین کند، چرا که عمل وی را از دین می دانند. بر این اساس اثر نامطلوب آن این است که جامعه در اعتقاد خود به دین سست می شود.
* جلوگیری از تقویت گرایش به تجملات در برخی افراد منتسب به این صنف، وظیفه دولت نیست و دولت که نمی تواند در مورد تک تک انسان ها دخالت کند. در این مورد بیشتر نصایح علما و بزرگان اثرگذار است اما وقتی که کسی گوش نمی کند، نتیجه ای مشاهده نمی شود. شنوایی و عمل کردن به دستورات دینی بر همه واجب و بر انسانی که مدعی دینداری است، واجب تر است و اولویت دارد.
* وابسته شدن تدریجی افراد دارای پست و مقام به آن جایگاه، بسیار خطرناک است. به طور مثال وقتی که همه می گفتند «جان منی خمینی» و امام خمینی(ره) این جملات را می شنید، فرمود که اگر «مرگ بر...» هم بگویند برایم فرقی نمی کند. دلیل این رفتار امام آن است که خود را به آن موقعیت وابسته نکرده است. نه تنها روحانی بلکه هر انسان دیگری نیز نباید خود را به هر پدیده ای وابسته کند که فقدان آن، او را از پا دربیاورد. وابستگی انسان به لباس، اثاث و شئون اجتماعی او را اسیر می کند، بسیاری از حقایق را نادیده می گیرد و توهماتی بر او حاکم می شود که با آنها زندگی می کند.
* درباره انگیزه طلبه ها برای کسب جاه و مقام در ورود به حوزه، حوزه های علمیه نمی توانند کاری انجام دهند تا این تصور پیش نیاید. اموری قهری است و پیش می آید. زمانی که امام(ره) می آیند و بعد از مدتی روحانیت پست می گیرند و این جریان ایجاد می شود، این روند نیز خودبخود شکل می گیرد. مهم این نیست که پست بگیرند یا خیر! مهم آن است که به آن مقام و جایگاه وابسته نشوند. زمانی فردی به دلیل داشتن آن مقام و جایگاه، خود را طلبکار می بیند و فردی دیگر به دلیل قرار داشتن در آن جایگاه، خود را بدهکار می بیند. این ساختار روحی انسان است بنابراین وظیفه بزرگان ما این است که به افرادی که بعد از دریافت مقامی مغرور می شوند، پست ندهند.
به آنان که خود را آقای مردم می دانند نه خادم آنها، نباید پست داد
* مسوول بناست خادم باشد و کارهای اجرایی را انجام دهد نه این که آقایی کند و فرمان دهد، به چنین افرادی چه روحانی و چه غیر آن نباید پست داد. متاسفانه در بسیاری موارد مشکلاتی وجود دارد و علت همان است که آن مسوول یا مسوولان خود را خادم نمی دانند، بلکه طلبکار مردم می دانند. هرگاه مسوولان مملکت، خود را خادم ندانند و خود را حاکم بدانند، بسیار خطرناک است. در آن صورت کار مردم انجام نمی شود و هر که تملق او را بگوید، کارش به خوبی پیش می رود. دروغگوها روی کار می آیند، هر که از او انتقاد کند، رد می شود و هر که از او تمجید کند پست می گیرد. چنانچه روحانیت مراعات نکند و حرمت لباس خود را نگه ندارد، از غیر روحانی پست تر است برای اینکه این لباس حرمت دارد و او با این کار حرمت شکنی کرده است.
برای فرد خدوم فرقی ندارد او را آیت الله بخوانند یا خیر!
* هر فردی که بخواهد در کار خود به دیگران خدوم باشد، باید خود را بسازد و هر که بخواهد خود را بسازد باید از تعینات دور شود و برای او فرق نکند او را آیت الله و دیگر القاب و عناوین بخوانند یا نخوانند. هر که در مقابل گفتن یا نگفتن این عنوان ها از خود عکس العمل نشان می دهد، به درد هیچ کار و مقامی نمی خورد. مردم! در انتخابات مختلف از جمله خبرگان به هر که به این القاب دلبسته است، به طوری که اگر این لقب را ندهید اظهار ناراحتی می کند رای ندهید.
* در اینجا سه علامت دارای اهمیت است. یک اینکه شخصیت وی را در جامعه چقدر قبول دارند یعنی او را خادم می داند یا حاکم. دوم اینکه چقدر وابسته به تشکیلات دولتی است و می تواند خود را پاک نگه دارد یا خیر؟ با پرسش از میزان وابستگی او جواب این سوال معلوم می شود. سوم اینکه به عمد، القاب او را بردارند.
* نکته سوم یعنی برداشتن القاب، متعلق به گذشته و در زمان شیخ عباس است. شیخ بهایی وقتی می خواست برای پست دادن به کسی وی را امتحان کند، با اینکه فردی با سواد هم بود، به او کلمه ای می گفتند که یعنی تو جاهل هستی. اگر او عصبانی می شد به این نتیجه می رسیدند که برای کار آنها مناسب نیست. زمانی که مرحوم آیت الله کاشانی می خواست کسی را محک بزند، او را بی سواد خطاب می کرد. اگر عصبانی می شد، به او می گفتند هیچ کاری از او بر نمی آید. امروز هم افراد بسیاری داریم که به دلیل ننوشتن آیت الله قبل از نام آنها دعوا می کنند و معترض می شوند. به کسانی که به القاب، لباس و ماشین بسته هستند، در برخورد خود اخلاق انسانی ندارند، وقتی با آنها حرف می زنید بی اعتنا به شما هستند و انسان هایی هستند که پیش سلام نیستند و قیافه می گیرند، هیچ وقت رای ندهید. اگر می خواهید به اسلام خدمت کنید، به این گونه افراد رآی ندهید.
* مردم به روحانی یی توجه کنند که واقعأ در عمل به دین پایبند است، دیگر ویژگی های فردی که باید منتخب مردم باشد اخلاق انسانی و اسلامی و نگاه وی به دین است. آن که به شخصیت خود بسیار پایبند است به دین شما پایبند نیست. تشخیص آن هم سخت نیست. یکی هر جا شد می نشیند و دیگری می گوید این فرد را بلند کنید من اینجا بنشینم یا زمان بیرون آمدن چهار نفر در اطراف باید همراه او باشند. البته اشتباه نکنید؛ اشخاصی که از رئوس کشور هستند و دشمن دارند، حفظ جان آنها وظیفه است و مورد صحبت من نیستند. این افراد از جمله امام خمینی(ره) خود در درون ساده زیست بودند. ما در آینده انتخابات مجلس خبرگان را داریم. هر کس به عنوان یک روحانی می خواهد خود را برتر و فرمانده نشان دهد و خود را جزو بزرگان قلمداد کند، به او رأی ندهید.
* امام خمینی(ره) در سه جا گفته است که «نگویید جانم فدای رهبر بگویید رهبر فدای ملت». این سخنان واقعی است و در روزنامه ها درج شده است. او دروغ هم نمی گفت، این تواضع است. متقاضیان احترام از مردم، خود را طلبکار می دانند، آنانی که خود را بدهکار می دانند، متواضع، پیش سلام و پیش احترام هستند. به عنوان ها حساسیت ندارد و تفاوتی ندارد او را چه بخوانند. این گونه افراد در کشور ما کم نبوده اند.
* وقتی آیت الله بروجردی را آیت الله العظمی خواندند، معترض شد، گریه کرد و گفت آیت عظمای خدا علی بن ابی طالب است. علمای بزرگ همین گونه هستند. خبرگان آینده، مرجعیت و رهبری اهمیت فراوان دارد. آنکه خود را از مردم جدا می کند، قابل رأی گرفتن نیست.