در هفتههای اخیر بار دیگر دو شهر شیعه نشین در شمال سوریه یعنی «نُبُل» و «الزهرا» مورد حمله موشکی گروههای تروریستی که بیش از 5 سال است به جان سوریه افتادهاند، قرار گرفت.
به گزارش فارس، نبل و الزهرا دو شهر کوچک در شمال شهر حلب، پیش از این نیز نزدیک به 4 سال در محاصره شدید تروریستها بود که نهایتا در بهمن سال گذشته (94) به دست رزمندگان مقاومت و ارتش سوریه این حصر شکسته شد.
تیم اعزامی خبرگزاری فارس، در ماموریت سوریه، مدتی را در این دو شهر حاضر شد؛ آنچه در زیر می خوانید، روایتی است از حضور 3 روزه در این دو شهر و دیدار با شیعیان آن دیار و گفتگو با یکی از بزرگان شهر نبل که در ایام محاصره نقش زیادی در حفظ شهر و سازماندهی زندگی مردم در آن چند سال سخت محاصره داشت.
* * *
تا همین چند سال قبل، وقتی کاروانهای زیارتی ایران برای رفتن به دمشق و زیارت حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س)، از مسیر ترکیه عازم میشدند، پس از خروج از مرزهای جنوبی این کشور و از مسیر جاده «غازی انتب» و گذر از کنار دو شهر نبل و الزهرا، به حلب و از اتوبان حلب-دمشق به شام میرفتند؛ مسیری که بخشهایی از آن، امروز و در چند سال گذشته در دست تروریستهاست.
نبل و الزهرا در فاصله 20 کیلومتری شهر حلب قرار دارند اما طی همین مسیر کوتاه، چیزی بیش از یک ساعت زمان میبرد چراکه باید برای امنیت بیشتر، از مسیری فرعی استفاده کرد.
ما برای رفتن به نبل و الزهرا از منطقه «کاستلو» عبور کردیم.
با خودرویی که نشستن در آن، در مسیر خراب فرعی به سمت نبل و الزهرا بسیار سخت بود، از حلب که خارج شدیم.
تا رسیدن به این دو شهر، شهرکها و روستاهای ویران شده زیادی را دیدیم که ماهها قبل در تصرف تروریستها بوده و حالا میراث آنها برای ساکنان این روستاها تنها ویرانی، آوارگی و بیخانمانی است.
از چندین شهر و روستا عبور کردیم که تمامی آنها خالی از سکنه بودند اما در مسیر، تصاویر زیادی از «بشار اسد» رئیس جمهور سوریه با رهبر معظم انقلاب اسلامی (دیداری که در تهران برگزار شد) به چشم میخورد و هرچه به نبل و الزهرا نزدیکتر میشدیم، بر تعداد این تصاویر افزوده میشد.
«نبل»، با وسعتی بزرگتر از «الزهرا» و جمعیتی بیشتر، در واقع مرکزیت این منطقه محسوب میشود.
(نبل در حدود 35 هزار و الزهرا 20 هزار نفر جمعیت دارد.)
باغهای زیتون و زمینهای حاصلخیز -که البته این روزها بنا به دلایل مختلف کمتر زیر کشت هستند- به چشم میخورد؛ در طول مسیر پستهای ایست و بازرسی زیادی بود که همه آنها به دست جوانان شیعه همین منطقه نبل و الزهرا اداره میشود.
محل اسکان ما در حوزه علمیه شهر نبل بود که «شیخ محمد جزا» (یکی از روحانیون سرشناس شهر) آن را اداره میکرد.
وقتی به نبل رسیدیم، برق قطع بود و برای وصل مجدد آن باید چند ساعتی صبر میکردیم. اتاقی برای اسکان ما آماده کردند و قرار شد، فردای آن روز گشتی در داخل شهر نبل برویم و بعد از آن به الزهرا.
حدود 4 سال زندگی در محاصره تروریستها، مردم این دو شهر را به نمادهای مقاومت در بحران 5 ساله سوریه تبدیل کرده و باعث شده تعداد زیادی از جوانان این دو شهر جذب گروههای جهادی و ارتش شوند.
در ایام محاصره نبل و الزهرا، تنها مسیر ارتباطی ساکنان آن با خارج، از طریق منطقه کردها در شمال این دو شهر بوده که آن نیز با فراز و فرودهایی همراه بود.
نمایی از شهر نبل
چند بار کمکرسانی از طریق هوایی با استفاده از بالگرد نیز صورت گرفت ولی خطرات ناشی از این اقدام -که در یک مورد هم منجر به هدف قرار گرفتن بالگرد و شهادت سرنشینان آن شد- این مسیر را سختتر کرد.
طی 3 روز اسکان در شهر نبل، این امکان فراهم شد تا به برخی مراکز این شهر ازجمله مدارس، مراکز خدماتی و درمانی و نیز گلزار شهدای این دو شهر برویم.
زندگیهای بسیار عادی، درآمدها کم، سختیها زیاد و کمک رسانی به این دو شهر همچنان با شیب بسیار کم و کند صورت می گیرد.
بسیاری از مردم این دو شهر که اغلب پیش از این کشاورز بودند، در حال حاضر بیکارند و کمبود آب و برق و گاز هم بر مشکلات زندگیشان افزوده است.
«شیخ محمد جزا» از روحانیون سرشناس و از بزرگان شهر نبل، در گفتگویی با ما به بیان خاطراتی از زمان محاصره، آزادی نبل و زهرا و سختیها و کمبودهای ساکنان این دو شهر گفت.
** «نبل» و «الزهرا» چه مدت در محاصره بودند و چه گروههایی از تروریستها در محاصره این دو شهر نقش داشتند؟
مدت محاصره، 3 سال و 9 ماه طول کشید و گروههایی که اقدام به محاصره کرده بودند ابتدا خیلی معروف نبودند. مثل گروه «عاصمةالشمال» (طوفان شمال) که قبلا هم تعدادی از لبنانیها را به اسارت گرفته بودند و همینطور گروه «نورالدین الزنکی» و بقیه. اینها همه نقش داشتند. البته همه آنها در ابتدا با هم متحد بودند ولی بعدا جدا شدند.
** دلیل این کار چه بود؟
این جنگ در ابتدا رنگ و بوی طایفهگری به خود گرفت و با تحریک کردن شهرها و روستاهای اطراف علیه نبلیها سعی کردند ما را وادار به کوچ کنند.
وقتی تروریستها بخشهای زیادی از شمال سوریه را به اشغال درآوردند، یکی از مناطق باقی مانده همین نبل و الزهرا بود که اگر این دو شهر هم سقوط میکردند، شمال سوریه از دست میرفت. اما آنها هیچ گاه نتوانستند علی رغم محاصره چند ساله، وارد این دو شهر شوند.
محاصره نبل الزهرا چند دلیل داشت. یکی به همان دلایل طایفهگری که گفتم و دیگر اینکه مردم این دو شهر طرفدار دولت هستند و با تروریستها کنار نیامدند و آنها (تروریستها) نتوانستند جلوی مبارزان نبلی را برای پیوستن به ارتش بگیرند. برای همین اقدام به محاصره این دو شهر کردند.
** مایحتاج زندگی مردم در ایام محاصره که 4 سال هم طول کشید چطور تامین میشد؟
در ابتدا دولت کمکهایی میکرد ولی بعد دیگر امکانش را نداشت. ما با دفتر عبدالله نظام در دمشق که مسئول شیعیان سوریه است و با حزبالله هم ارتباط دارد وصل بودیم. اینها با دولت برای اداره امور شیعیان توافق کردند و هیأتی شامل برخی روحانیون تشکیل شد که از ما پشتیبانی میکردند. البته دولت هم کار خود را میکرد اما حمایتهای مالی ایران چه در ایام محاصره و چه تا امروز بسیار مؤثر بوده است. به طوری که ما توانستیم مثلا چند بیمارستان و مرکز خدماتی را خودمان درست کنیم. ژنراتور تهیه کردیم و توانستیم سوخت و مواد غذایی انبار کنیم. البته گاها کمکهایی هم در ایام محاصره از طریق هلیکوپتر و یا از سمت عفرین (منطقه کردها) انجام میشد.
** یعنی کردها خودشان کمک میکردند؟ دلیل این کارشان چه بود؟
ما با همسایههای خود حتی کردها هیچ مشکلی نداشتیم و آنها هم در این ایام به ما کمک میکردند ولی گاهی که از طرف تروریستها و مسلحین به آنها فشار میآمد راه بسته میشد.
درواقع تنها دسترسی ما با دنیای بیرون از طریق همین منطقه کردها بود و اگر آنجا هم نبود، وضع ما خیلی وخیمتر میشد.
کردها بیشتر لائیک هستند اما به ما که با دولت سوریه و ایران و حزبالله ارتباط داریم اعتماد میکنند.
میگفتند ما یک سرنوشت مشترک داریم و نمیتوانیم با تروریستها همزیستی کنیم.
** تعداد کردها در آن منطقه چقدر است؟
در این منطقه بیش از 150 روستا وجود دارد و خود کردها معتقدند جمعیتشان بالغ بر یک میلیون و 100 هزار نفر است.
البته تروریستها برای جلوگیری از کمکرسانی کردها به ما به آنها پیشنهاد پول هم دادند ولی کردها قبول نکردند. ما با آنها هنوز هم ارتباط داریم و حتی گاهی با هم وصلت هم میکنیم.
** دسترسی به خارج از این منطقه چطور بود.
فاصله نبل تا حلب 20 کیلومتر است اما در این ایام برای رفتن به حلب باید یک مسیر 2 هزار کیلومتری را طی میکردیم. یعنی از نبل به سمت ترکیه و قامشلی، از آنجا به دمشق و از دمشق به حلب میرفتیم.
** مواد غذایی چطور تامین می شد؟
مواد غذایی برای ما کافی نبود چون ما آنها را بیشتر به نیت کمکرسانی به مجاهدین که در خط مقدم بودند، ذخیره میکردیم. ولی وقتی چارهای نبود آن را میان مردم تقسیم میکردیم؛ روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتیم. خصوصا 4 ماه اول محاصره بسیار بسیار سخت گذشت چون ما آماده نبودیم و فکرش را نمیکردیم که این محاصره زمان طولانی ادامه پیدا کند.
چند ماه نان و میوه و سبزیجات نداشتیم ولی گوشت بود. تا اینکه به فکر صرفهجویی افتادیم.
یک کلوپ بازی در شهر نبل
** از طریق هلیکوپتر چطور؟
با هلیکوپتر مواد غذایی نمیآمد. بیشتر لوازم پزشکی، مواد اولیه و پول بود و گاهی هم مجروحین و بیماران را جابجا میکردیم.
** این پروازها ماهیانه انجام میشد یا هفتگی؟
گاهی اوقات چند بار در هفته هلیکوپتر میآمد اما گاهی هم برای مدت طولانی قطع میشد. مثلا یک بار که یکی از هلیکوپترها مورد هدف قرار گرفت، تا 2 سال دیگر هیچ هلیکوپتری نیامد و تنها راه ما همان عفرین بود. زیر اتوبوسها مواد غذایی را جاساز میکردیم و گاهی حتی خود کردها هم در جریان نبودند.
** چه کسانی در آن هلیکوپتری که هدف قرار گرفت بودند؟
هلیکوپتر از شهر «السفیره» میآمد. پرسنل داخل آن 3 نفر از آموزش و پرورش (برای آوردن اوراق امتحانی دانشآموزان) 7 نفر از یک خانواده نبلی و چند نفر هم ناشناس بودند.
وقتی هلیکوپتر به نبل رسید، از سمت منطقه «مایر» (منطقهای در همسایگی نبل) با موشک مورد هدف قرار گرفت و تمامی افراد داخل آن کشته شدند و تا مدت زیادی آمدن هلیکوپتر هم قطع شد.
بقایای به جا مانده از بالگرد ساقط شده
** به جز مواد غذایی، چه مشکلات دیگری داشتید؟
در همان ایام، مهمترین مشکل ما برق بود. اوایل ایام حصر 2-3 ساعت برق میفرستادند ولی بعد کلا قطع میشد و الان هم وضعیت برق نامناسب است و حدود 5 ساعت برق داریم و بقیه روز برق با ژنراتور تامین میشود.
در ایام محاصره مشکل دیگر ما مهمات بود که البته گاهی این مهمات میآمد اما خیلی کم.
ما پیش از آن کمی محصولات غذایی ذخیره کرده بودیم. آرد را خودمان درست میکردیم و تحویل نانوایی میدادیم. گاهی هم از عفرین آرد میخریدیم که البته خیلی هم گران تمام میشد و نانی که در حالت عادی 15 لیر بود، 200 لیر میخریدیم که آن زمان تا حدود یک دلار هم میرسید.
پول هم از طریق ایران میآمد و با هلیکوپتر به دست ما میرساندند. ما یک کمیته فوقالعاده داشتیم که پول را بین مردم تقسیم میکرد و به هر نفر 4 هزار لیر داده میشد که البته پول خیلی کمی بود.
تلفن، چه زمینی و چه موبایل وصل بود. در واقع گازوئیل به اداره مخابرات در حلب داده میشد تا این خط ارتباطی وصل بماند.
در ایام محاصره افراد زیادی با یکدیگر همین جا ازدواج کردند، این ازدواجها ساده و بدون هزینه بود و گاهی در یک جشن مشترک چند زوج مراسم خود را برگزار میکردند و برای شروع زندگی هم تنها یک اتاق داشتند.
** امورات دیگر شهر هم در جریان بود؟ مثل مدارس برای دانشآموزان باز بود؟
نبل و الزهرا 14 مدرسه دارد که حتی برخی کردها هم برای تحصیل به آنجا میآیند. ما تعداد زیادی هم دانشجو در شهرهای مختلف داریم و تعدادی هم به ایران اعزام کردیم، در ایام حصر هم مدارس برقرار بود و بحث آموزش بچهها قطع نشد.
** مردم نبل و الزهرا علی رغم اینکه خودشان در محاصره بودند، نقش مهمی هم در نبرد حلب داشتند. خصوصا در حفظ فرودگاه حلب. این کمکرسانی ها چطور صورت می گرفت؟
حلب در آستانه سقوط بود و مسلحین تمام تلاش خود را کردند تا به فرودگاه این شهر مسلط شوند و با تسلط به فرودگاه مسیر ارسال اسلحه برایشان آسان شود. دولت از ما خواست تا نیروی رزمنده ارسال کنیم. ما هم 300 نفر را با هلیکوپتر فرستادیم. این در حالی بود که ساکنان نبل و الزهرا خودشان در محاصره بودند. پس از آن این تعداد نیرو به هزار نفر هم رسید.
** در حلب چه تعداد شهید دادید؟
نبلیها 350 شهید در حلب دادند که حدود 300 نفر آنها در همان آکادمی نظامی دفن شدند و پیکر 50 نفر از آنها در دست تروریستها ماند.
مردم عاشورایی زندگی کردند و دقیقا همین تفکر را داشتند و به شهادت فرزندانشان افتخار میکردند. این چیزها خصوصا در ایام محاصره که گاها جوانان ما در حلب به شهادت میرسیدند و جنازهشان امکان بازگشت نداشت رایج بود.
گلزار شهدای شهر نبل
** چه میزان خسارت به شهر وارد شد؟
دهها هزار خمپاره به نبل شلیک شد ولی ویرانی کمی به بار آورد، البته بعضی خانهها تخریب شدند که تعداد آنها به 15 باب نمیرسد، برخی خانهها هم دچار آسیب شدند که با پول کمی که به آنها دادیم توانستند مثلا در و پنجره را تعمیر کنند ولی میزان خرابیها نسبت به حجم گسترده شلیک خمپاره کم بود. همین اتاقی که الان نشستهایم مورد اصابت موشک قرار گرفت و بعد توانستیم آن را تعمیر کنیم.
** عملیات آزادسازی نبل و الزهرا چطور انجام شد و چقدر شهید دادید؟
عملیات آزاد سازی نبل و الزهرا از آوریل سال 2012 شروع شد و ما تلاش زیادی کردیم تا راهی از نبل به حلب باز کنیم و شهدای بسیاری هم دادیم اما نشد.
نبل و الزهرا حدود هزار نفر شهید داده است که هم شامل مجاهدین میشود و هم مردمی که بر اثر اصابت خمپاره مسلحین شهید شدند اما تعداد شهدای در معرکه 600 نفر است.
آزادی نبل از 2 محور صورت گرفت و قرار بود نیروهای ما از سمت باشکوی، تل جبین، ریتان به معرسة الخان بیایند که تا مایر رفتیم. نیروهای حاضر در این عملیاتها بچههای فاطمیون (افغانستان) زینبیون (پاکستان) و ایرانیها بودند. مردم هم کاملا در جریان اخبار قرار میگرفتند و تمامی امور آشکار بود. وقتی نبل و الزهرا آزاد شد همه این نیروها با هم وارد شهر شدند.
گلزار شهدای شهر الزهرا
** حال و هوای مردم در زمان شکست محاصره چطور بود؟
وضعیت آن روز قابل وصف نیست. این پیروزی بعد از چند ماه محاصره یک معجزه الهی بود. همه از خوشحالی گریه میکردند. آنجا ما فهمیدیم شیعیان همه یکی هستند و این یک افتخار غیرقابل توصیف است.
** نقش کشورهایی مانند ترکیه در محاصره این دو شهر چه بود؟ گویا مردم سوریه خصوصا حلب دل خوشی از دولت ترکیه ندارند.
ترکیه بیشترین نقش را در حمایت از تروریستها در محاصره نبل و الزهرا داشت و تسلیحات به آنها میرساند. نبل و الزهرا در واقع نگهدار جغرافیای سوریه بودند چون بیشتر مناطق شمال سوریه تا ترکیه در دست مسلحین بود اما این مناطق مانع آنها بودند.
قطر، عربستان و ترکیه نقش بزرگی در نبرد نبل و الزهرا داشتند و فقط در یکی از حملات هزار و 300 خمپاره و موشک در یک روز شلیک شد و بعد با تانک و نفربر حمله کردند که ما توانستیم 5 تانک و نفربر آنها را بگیریم که کشتههای بسیاری دادند و تعداد شهدای ما هم در حمله اول 15 شهید بود.
بیشتر از 20 مرتبه حمله کردند تا نبل و الزهرا را بگیرند ولی نشد و هیچ وقت نتوانستند وارد این 2 شهر شوند.
ورودی شهر الزهرا
** هنوز هم اطراف نبل و الزهرا ناامن است، امنیت این دو شهر با کیست و آینده را چطور پیش بینی میکنید چون این خطر به صورت بالقوه وجود دارد که آنها دوباره شهر را محاصره کنند یا تصرف کنند.
امنیت با جوانان خود نبل و الزهراست و اینها هستند که در مناطق عملیاتی حضور دارند و امنیت را حفظ میکنند.
نزدیکترین جبهه به نبل و الزهرا در مناطقی مثل طاموره، باشکوی و بیانون است که تقریبا هزار و 100 متر با ما فاصله دارد اما ما برای جنگ آمادهایم و این بار ما هستیم که آنها را تهدید میکنیم.
البته هنوز هم شهر الزهرا ازمنطقه «بیانون» زیر برد آتش خمپاره قرار دارد که برای رفع این تهدید باید بیانون آزاد شود.
میدان مرکزی نبل
** حاج قاسم سلیمانی ازجمله فرماندهان ایرانی بود که بلافاصله بعد از آزادسازی نبل و الزهرا به منطقه آمد. شما خودتان آن روز بودید؟
بله. 15 روز بعد از آزادی نبل و الزهرا بود که ایشان به اینجا آمد. البته دیدار عمومی نداشتند و تنها برای جلسهای با فرماندهان آمده بودند اما صحنهای که ایشان از داخل ماشین به بچهها شیرینی و شکلات میداد را دقیقا در ذهن دارم.
** نظر مردم راجع به ایران چیست؟
مردم ما ایران را بسیار دوست دارند و سیدالقائد (رهبر انقلاب) را مانند پدر و فرمانده خود میدانند. پیامهای ایشان دائم از طریق سفارت به ما میرسید و ما با نماینده ایشان در تهران و دمشق در ارتباط بودیم.
ما به مردم خود میگفتیم که ایرانیها از لقمه فرزندانشان میزنند و به ما میدهند. تعدادی هم از مجاهدان ایرانی در نبل و الزهرا شهید شدند و ما به چشم خود میدیدیم که چطور میجنگند.
ایرانیها در میان مردم ما معروف به فروتنی هستند چرا که ما مشاهده میکردیم یک فرمانده میآید و در کنار مردم مینشیند و غذای معمولی میخورد و این صمیمیت در دل مردم ما مینشست.
** پس از گذشت کمتر از یکسال از آزادی نبل و الزهرا، این دو شهر امروز چه مشکلاتی دارند؟
مشکلات زیادی داریم که مهمترین آن برق است. چرا که کل زندگی مردم مثل آب، کشاورزی، کارخانهها، خیاطی، مرغداری و... به برق مرتبط است و اگر برق تامین شود بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
برادران ایرانی ما بیشترین همکاری را دارند اما هنوز مشکلات حل نشده است.
ما روزی 6 ساعت و از ساعت 5 و نیم عصر تا 11 و نیم شب برق داریم. آب را هم میخریم یعنی 4 تانکر آب به مبلغ 10 هزار لیر. برقی هم که در اختیار میگیریم با آمپر بسیار ضعیف است. در حد اینکه یکی دو لامپ و تلویزیون را روشن کند.
البته مشکل دیگر ما بحث امنیت است و کاری هم از دست دولت برنمیآید. بیکاری، نبود آب و برق خیلی زندگی را برای مردم سخت کرده است. امنیت این مناطق هم با تشکیلاتی است که از خود جوانان نبل و الزهرا تشکیل شده است.
حدود 15 نفر زن و بچه ربوده شده در دست مسلحین هستند و تعدادی هم اسرای مجاهدین هستند. البته بخشی از این ربوده شدگان مبادله شده ولی هنوز 15 نفر دیگر در اسارت هستند.
** در پایان اگر خاطره تلخ و یا شیرینی از ایام محاصره در ذهن دارید بفرمایید.
تلخترین خاطره من در ایام محاصره این بود که گاهی اطفال ما احتیاج به درمان داشتند و ما آنها را از طریق منطقه کُردها اعزام میکردیم ولی بیش از دو بار وقتی مسلحین متوجه شدند فرزندان ما را ربودند.
گاهی بچهها بین دستهای ما میمردند و هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم و این برای ما دردآور بود.
شیرینترین خاطرهام هم همان روز آزادی و شکست محاصره است. ما خودمان را جزئی از پیروزیهای ایران میدانیم. یک مرتبه هم که تعدادی از دوستان ما به ایران رفته بودند، افتخار این را داشتند که خدمت رهبری برسند و سلام ما را مستقیما به ایشان برسانند.