به گزارش «تابناک» هرچند احتمال ورود به جنگ هم برای عربستان و هم برای ایران با توجه به پویاییهای امنیتی و شرایط و متن این اتفاقات بسیار اندک به نظر میرسد اما این موضوع هرگز نباید مانع از گمانهزنی در مورد عواقب سخت یک جنگ احتمالی مستقیم میان دو کشور شود. شاید اصلاً و اساساً همین عواقب فاجعهبار یکی از فاکتورها و عوامل اصلی جلوگیری از برخورد مستقیم بین ایران و عربستان است.
وقایع از زمان شلیک موشکهای بالستیک از سوی حوثیها به فرودگاهی نزدیک به ریاض شروع شد. موضوعی که سعودیها بلافاصله آن را به ایران نسبت داده و بدون ارائه مدارک و مستندات ایران را متهم به «اقدام جنگی» کرد. این اتفاق تقریباً همزمان شد با بازداشت و برکناری تعدادی از شاهزادههای سعودی و در پی آن حصر حریری در عربستان که تنشها بین دو کشور را به اوج خود رساند.
در یک نگاه میتوان بهخوبی بیان کرد که جنگ بین ایران و عربستان بههیچعنوان جنگ بین دو کشور نخواهد بود. کمترین آثار مستقیم این رویارویی به معنی درگیر شدن، عراق، یمن، سوریه، افغانستان، لبنان، امارات، بحرین، اردن، اسرائیل و قطعاً ایالاتمتحده و روسیه (به شکل غیرمستقیم) خواهد بود. البته قرار نیست همه این کشورها مستقیماً وارد درگیری شوند اما ورود آنها به جنگ تقریباً مسلم خواهد بود.
این مسئله به معنی آن است که هرگونه درگیری در منطقه خاورمیانه بین دو رقیب اصلی به معنی فاجعه در تمام خاورمیانه است. معنی دیگر این جمله قدرت گیری و قوت گیری مجدد تروریسم (بخوانید داعش، القاعده و سلفی گری جهادی به شکل کلی) خواهد بود. موضوعی که تخمین ابعاد و پیامدهای فاجعهبار آن برای کل منطقه و جهان از عهده این مقال خارج است.
اما صرفنظر از ابعاد امنیتی این جنگ احتمالی، موضوع اقتصاد جهانی نیز در میان خواهد بود. 20 درصد از نفت دنیا از مسیر تنگه هرمز صادر میشود. در صورت بروز جنگ صادرات نفت از این مسیر اگر بلافاصله قطع نشود، بهتدریج خواهد شد. شرکتهای بیمه ریسک بیمه نفتکشهای این مسیر را نخواهند پذیرفت یا با ارقام نجومی این کار را صورت خواهند داد. این موضوع صرفنظر از توان ایران برای بستن تنگه به لحاظ نظامی است.
تبعات این مسئله برای اقتصاد جهانی سریع و عمیق است. بسته شدن کانال سوئز در سال 1957 که منجر به قطع صادرات 10 درصد نفت جهان شد، منجر به رکود اقتصادی در اروپا و آمریکا شد. ماجرای مشابه در سال 1973 در جنگ اعراب و اسرائیل رخ داد و قطع 7 درصد از مصرف کل سوخت ایالاتمتحده (که از خاورمیانه تأمین میشود) تأثیر جدی بر اقتصاد آمریکا و قطعاً اروپا داشت.
اینهمه در حالی خواهد بود که چین و خریداران آسیایی تلاش فراوانی خواهند داشت تا باقیمانده نفت در جهان را از نیجریه، آنگولا، و حتی برزیل و کلمبیا از چنگ آمریکا خارج سازند. درنتیجه واردات آمریکا میتواند تا 15 درصد کاهش داشته باشد که دو برابر میزان سال 1973 خواهد بود. قطع 20 درصد از صادرات نفت از خاورمیانه میتواند بهای نفت را تا 200 دلار افزایش دهد که روزهای خوبی را برای نفت شیل آمریکا رقم میزند. در این میان اروپا، آسیا و بهویژه ژاپن و کره جنوبی فاجعه را در اقتصاد خود بهعین خواهند دید.
تبعات اقتصادی در چین، آسیا و اروپا منجر به ایجاد بحرانهای اجتماعی و سیاسی خواهد شد که قطعاً منجر به فشار بر آمریکا و کشورهای خاورمیانه برای پایان دادن به جنگ میشود. موضوعی که میتواند هماهنگی اروپا و چین برای مداخله جدی دیپلماتیک و حتی نظامی در منطقه و درنهایت جایگزین شدن با آمریکا در خاورمیانه را به دنبال داشته باشد.
قطعاً این تنها بخش قابل حدس از ابعادی است که این جنگ میتواند به شکلی فاجعهبار در منطقه و کل اقتصاد جهانی رقم بزند. مصائب و فاجعههای انسانی که در پی وقوع یک چنین رویارویی نظامی مستقیمی بر منطقه و کشورهای آن حاکم خواهد شد، از توان تصور خارج است. کافی است نگاهی به ابعاد فاجعه انسانی در سوریه، یمن و عراق (در زمان جنگ) بیندازیم تا وارد شدن به یک جنگ فراگیر منطقهای را در تخیل آوریم.
اقتصاد، اجتماع و فرهنگ در خاورمیانه برای دهههای دیگر دچار آسیب و عقبماندگی جدی خواهد شد و بدون هیچ شک و تردیدی بحرانهای سیاسی و امنیتی گریبان بسیاری از کشورهای منطقه را تا سالیان متمادی خواهد گرفت. این جنگ، جنگی خواهد بود که بهاحتمال بسیار زیاد هیچ برندهای در آن پیدا نخواهد شد حتی اگر به لحاظ نظامی یکسوی جنگ برنده باشد. قطعاً ابعاد این جنگ مرزهای منطقه را درخواهد نوردید و میتواند تا شبهجزیره کره نیز بهپیش رود، شرق اروپا را کاملاً متزلزل سازد و شمال آفریقا و آسیای میانه را نیز به شکل مستقیم متأثر سازد.
جنگ احتمالی بین ایران و عربستان دومینویی را به راه خواهد انداخت که تنها در بعد نظامی و امنیتی عمل نمیکند بلکه شاخههای متعدد آن اقتصاد، اجتماع و سیاست داخلی، ابتدا در منطقه و بعدازآن در بسیاری از نقاط جهان را دربر خواهد گرفت.