احمد غلامی در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
«کالیگولا به عنوان دشمن بشریت آرزو داشت تمام مردم روم فقط یک گردن داشته باشند تا او بتواند با یک ضربه تبر آن را قطع کند». ترامپ نیز نشان داد برای خاورمیانه چنین رؤیایی در سر دارد.
او با اعلام شهر بیتالمقدس اولین قبلهگاه مسلمان به عنوان پایتخت اسرائیل بمبی دیپلماتیک در روند صلح خاورمیانه منفجر کرد. این تصمیم بوی خون میدهد. در نظرسنجی خلیل شیکاکی که یکی از اولین گروههای نظرسنجی تحقیقاتی مستقل در «رامالله» است، اعلام شده سهچهارم فلسطینیها معتقدند ترامپ درباره صلح جدی نیست. شیکاکی، رئیس این بنیاد، گفته بعد از این تصمیم و با فروپاشی نیروهای امنیتی اسرائیلی-فلسطینی انتفاضهای دیگر در راه است. ترامپ سنگ بزرگی در معادلات خاورمیانه انداخته تا گردابهای خونین سیاسی منطقه را عمیقتر کند. به زبان دیگر برای کشورهای منطقه سالهای دشواری پیشرو است و دراینمیان کشورهایی بیش از همه ضرر خواهند کرد که سرمایههای انسانی- مالی بیشتری را در منطقه به کار گرفتهاند. از این به بعد هزینههای جنگ در خاورمیانه افزایش خواهد یافت و مردم کشورهایی که درآمدی جز درآمد نفت ندارند، بیشازپیش فقیر خواهند شد. در کوتاهمدت کشورهای منطقه تحت سیطره هژمونی حمایت از فلسطین متحد خواهند شد، اتحادی ریاکارانه و از سر ناچاری برای گریز از فشار افکار عمومی مسلمانان جهان. در شرایط گرگ و میش دلها و زبانها منفک از هم خواهند شد. نمونه بارز آن مخالفت پادشاه عربستان با تصمیم رئیسجمهور آمریکا است.
در این فضای کشورهای منطقه و نقشآفرینان جهانی آن دیگر قادر نخواهند بود هیچ طرح و نقشه سیاسی را عملیاتی کنند. فضای خاورمیانه امنیتی شده و خیانت و تهمت و جاسوسی به حد اعلا خواهد رسید و خوابیدن با چشمهای باز در دستور کار دولتها قرار خواهد گرفت. ترامپ سنگی در گرداب انداخته که گرداب در گرداب شده. اگر قرار است همه طرح و نقشه دولت آمریکا در منطقه با شکست روبهرو شود، چرا نباید زیر میز مذاکرات زد. تصمیم امروز ترامپ نتیجه شکست نقشه دیروز او است. اولین شکست پروژه آمریکا در کردستان عراق رخ داد. اعلام و پافشاری نابهنگام برای استقلال کردستان با حمایت اسرائیل نشان داد حتی میشود از رؤیاهای مردمی ستمدیده هم سوءاستفاده کرد؛ اگرچه در ماجرای کردستان آمریکا در موقعیتی دو سر بُرد بود؛ اما به استقلال کردستان رغبت بیشتری داشت؛ با این وجود روسیه، ایران، عراق، ترکیه و بخشی از مردم کردستان طرح و نقشه اسرائیل و آمریکا را هوا کردند و در کوتاهترین زمان ماجرا خاتمه یافت. آنچه به تعویق افتاد یا از دست رفت، آمال مردم سرزمینی بود که شجاعت و صداقت از خصایص بارز آنهاست. در پی این شکست بود که اسرائیل نشان داد حضور ایران در منطقه را با حساسیت دنبال میکند. حمله موشکی اسرائیل در ١٤ آذر به پایگاه نظامی در ریف دمشق، بیش از آنکه حامل هشدار برای سوریه باشد، هشدار به ایران بود تا نگذارد ایران جای پای نظامیاش را در سوریه سفت کند. اسرائیل درصدد است پروژههای ایران را در منطقه هوا کند یا راه را بر آنها ببندد. کاری که چندان در آن موفق نبوده است. دومین پروژه ناکام آمریکا با مشارکت عربستان صورت گرفت؛ ربودن سعد حریری، نخستوزیر لبنان. آمریکا و عربستان در صدد بودند اوضاع داخلی لبنان را به آشوب بکشند. بعد از استعفا و سخنرانی حریری در عربستان انتظار میرفت حامیان حریری به خیابانها ریخته و دولت لبنان را با بحران مشروعیت روبهرو کنند؛ اما اینگونه نشد. موضعگیری میشل عون، رئیسجمهوری لبنان، موجب شد همهچیز در لبنان به تعلیق فرو رود. همه مخالفان دولت منتظر سخنرانی سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، بودند تا با سوءاستفاده از سخنرانیهای آتشین او دست به تهییج مخالفان بزنند؛ اما این سخنرانی که صرفا به دلیل استعفای سعد حریری انجام شد، انتظار مخالفان را برآورده نکرد: «چرا عربستان به سعد حریری اجازه بازگشت به لبنان را نداده تا در کشور خودش استعفا کند. این استعفا به تصمیم و خواسته حریری صورت نگرفته است و دلیل کنارهگیری حریری را باید در عربستان جستوجو کرد». مخاطب این سخنان بیش از حریری و حامیانش محمدبن سلمان بود. بعد از موضعگیری میشل عون و سیدحسن نصرالله حامیان حریری بیش از دولت لبنان از عربستان خشمگین بودند که غرور ملی آنان را جریحهدار کرده بود. پروژه سوم عربستان – آمریکا جدایی علی عبدالله صالح از حوثیهای یمن بود. متحدان سعودی–آمریکایی درست تشخیص داده بودند، صالح نفوذ چشمگیری در صنعا داشت و آنقدر جاهطلب و فرصتطلب بود که تن به پروژه آنان بدهد. جدایی حزب صالح از حوثیها آنان را از مشروعیت میانداخت و حامیان صالح با عقبه سعودی-آمریکایی بهراحتی میتوانستند به قدرت بازگردند و آنچه ابتدا به این خوشبینی دامن زد، پیروزی و تصرف سریع صنعا پایتخت یمن بود، غافل از اینکه موج خشم انتقام از خیانت پنهان قدرتی دارد که میتواند به چهار دهه زندگی مردی که همواره در سیاست یمن مؤثر بوده، خاتمه دهد. آیا به صالح خیانت شد؟ آیا قبایل حامی رئیسجمهور سابق پشتش را خالی کردند؟ همه این تحلیلها هم میتواند درست باشد و هم نه. اما آنچه بدیهی است، در فضای غبارآلود خاورمیانه مسائل سیاسی پیچیدهتر از پیش شده است. خاورمیانه توازن در بیتوازنی را تجربه میکند و آیندهای تیره در انتظار آن است. هر دولتی به دولتی دیگر پشت پا میزند و هیچ ایدهای به سرانجام نمیرسد. در این شرایط آنکه در خاورمیانه نقشی نداشته باشد، از قافله عقب میماند و نقشبندان در باتلاقی گرفتار میشوند. باتلاقی که هزینه ماندن در آن بیش از فایده آن است. تصمیم آخر ترامپ نشان داد هرقدر منطقه آشوبناک باشد، برای او بهتر است. اگر آمریکا نمیتواند از دیگی که بار است سهمی ببرد، پس دیگران هم نباید سهمی داشته باشند. شرایط جدید نشان میدهد جنگی اساسی بین ثروت و قدرت از یک سو و ایده از سوی دیگر است و تاریخ نشان داده است آنان که ایدهای برای مبارزه دارند، پیروز میداناند؛ اما شرایط مغایر با وضعیت کشورهایی است که متحد آمریکا به شمار میروند. مشخص نیست آنان تا کِی میتوانند به موضعگیری تناقضآمیز خود ادامه دهند: حمایت از فلسطین و همراهی با آمریکا... .