این روزها همه جا سخن از آب و بحران بیآبی است. گویا همه فراموش کردهاند که از گذشته تاکنون این مدیران و مسئولان منابع آبی کشوربودهاند که با استفاده از سه تکنولوژی خارجی کشور را امروز در این وضعیت بحرانی قرار دادهاند. متأسفانه راهی هم که امروز برای مبارزه با کم آبی در پیش گرفته شده چندان صحیح نیست که نمونه اخیر آن طرح تعادل بخشی است چون فقط وضعیت را از آنچه هست بدتر میکنند.
تا سال 1327 ما در ایران هیچ مدیریت آبی نداشتیم و مردم خودشان آب را به شیوههای سنتی مدیریت و بهرهبرداری میکردند و مشکل آب هم وجود نداشت تا اینکه در این سال، بنگاه مستقل آبیاری تشکیل شد و چند سال بعد این بنگاه به وزارت آب و برق و سپس به وزارت نیرو تغییر نام یافت. تأسیس همین وزارتخانه آغاز ترویج تکنولوژیهای غربی بدون فرهنگسازی لازم در ایران بود. کشاورزان که از تکنولوژی خارجی برای حفر چاه و سدسازی و... خبر نداشتند، این مدیران وزارت نیرو بودند که این اطلاعات را داشتند و کشاورزان را به حفر چاههای عمیق و نیمه عمیق تشویق کردند وبه نوعی به مردم اجازه دادند بیهیچ محدودیتی هر چه میخواهند آب برداشت کنند. حتی نمایندگان مجلس نیز در این غائله مداخله داشتند و برای اینکه در انتخابات رأی بیشتری جمع کنند امتیازات زیادی به مردم در حوزههای خود برای برداشت آب و حفر چاه و ساخت سدهای جدید دادند. به همین دلیل اکنون با بحرانی بزرگ به نام بحران آب مواجه هستیم که یک علتش همین چاههای عمیق و نیمه عمیق موتوری است که پیش از انقلاب شروع شد و هنوز هم ادامه دارد، هرچند در حال حاضر محدودیتها کمی بیشتر شده است. دلیل دیگر شرایط کنونی، سدسازیها و کانال کشیهای آب به سمت مزارع بود که همه اینها به نام توسعه و با بهانه پیشرفت و آبادانی صورت گرفت و دلیل سوم شیر و شیلنگ بود که به سمبل تمدن مردم ایران تبدیل شد .گویی آنهایی که با کاسه و کوزه آب میآوردند و از جارو به جای آب استفاده میکردند و حرمت آب را بیشتر نگه میداشتند مردمانی بیتمدن بودند که امروز در شهرها شیر و شیلنگ به صورت بیرویه آب را هدر میدهد بیآنکه کسی به مردم بگوید که این آب، همان آب کرخه و کارون و کرج و زاینده رود است حداقل در مصرف آن صرفهجویی کنید.
چاههای عمیق با گذشت زمان باعث خشک شدن قناتها شد و حتی این چاهها هم، اکنون خشک شدهاند. با ساخت سدها هم هر چه آب بود به شهرها آوردند و باز خود همین سدها هم کارایی شان را به دلیل پر شدن از گل و لای از دست دادهاند. از اوایل دهه 50 هم همزمان با ورود جیپ و مسلسل و پروژکتور، عدهای در دشتهای ایران راه افتادند و شبانه دستههای آهو را به صورت گلههای 20 تا 30 تایی به رگبار بستند و لاشههای شکارشان را روزها به میان مردم میآوردند تا به این کارشان افتخار هم بکنند. با همین ترفند دشتها و مراتع خالی از آهو و زمینهای کشاورزی جایگزین و چاه پشت چاه حفاری شد. در ارومیه 5 کارخانه قند ساختند و تا توانستند مردم را به کشت چغندر قند تشویق کردند. حالا میگویند دریاچه رو به نابودی است. باید چاهها را ببندیم! خب چه کسی این کارها را کرد. روستاییان که این چیزها را بلد نبودند شما مدیران آب و کشاورزی بودید که اینها را یاد مردم دادید.
در چنین اوضاعی فقط میتوانم بگویم 50 سال بعد آبی دیگر وجود ندارد. به اعتقاد من تنها راه برون رفت از بحران این است که سطح زیر کشت را متناسب با آبی که داریم کاهش دهیم و به عبارتی خودمان را به شرایط ایجاد شده وفق دهیم. اینکه میبینیم در همه کشورها از هر هکتار سطح زیر کشت گندم 10 تن محصول برداشت میشود و ما 2 تن برداشت میکنیم. برویم ببینیم چرا؟ راه افزایش تولید افزایش سطح زیرکشت نیست، اگرچه کارگروهی هم با عنوان کارگروه سازش با کم آبی تشکیل شده اما من بعید میدانم با این رویه کار عملی خوبی هم صورت بگیرد. بهترین کار این است که گفتم، فرهنگسازی در بین مردم برای کاهش مصرف در بخش شهری و کاهش سطح زیر کشت و جلوگیری از ساخت کارخانجات جدید که نیاز به آب فراوان دارند.
* جغرافیدان و پدر علم کویرشناسی ایران
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.