مورد دیگر این بود که معلم او به دروس و مباحث اخلاقی و اعتقادی رسیدگی نمیکند. او میگوید خانم ما فقط حواسش به درس ریاضی و علوم است و این در حالی است که ذهن تازه متولد شدهاش، پر بود از مباحث و سؤالاتی که خانم معلم، شاید خودش هم تاکنون به آنها فکر نکرده است، چه رسد به اینکه بخواهد جواب درست و درمانی به او بدهد! با خود گفتم مگر نه این است که دخترم را به مدرسه قرآنی فرستادهام؟! مگر نه این است که در کشور اسلامی زندگی میکنم؟! مگر نه این است که یک نظام تربیتی در یک کشور اسلامی باید به مؤلفهها و عناصر تربیتی اسلامی قشر کودک و نوجوان توجه ویژه داشته باشد؟! از سویی دیگر دختر دوستم، با حالتی مضطرب و نگران به خانه آمده و میگوید دبیر زیستشناسی برای کل کلاس کلیپی از تولیدمثل حیوانات گذاشته و همه را مجبور به دیدن آن کرده است. همه دختران با هم میخندیدند و... ولی او هاج و واج مانده است که چرا من باید مجبور باشم چنین چیزی را در کنار دیگر دوستانم مشاهده کنم؟! به راستی آیا موضوعی واجبتر از نحوه تولیدمثل برای دختری که تازه به سن بلوغ رسیده است وجود ندارد که به صورت دستهجمعی بین دختران کلاس پخش شود؟! آیا این، ایراد کار یک معلم نیست که ذهن متعلم را مشوش و مشغول به بحثی غریزی که حتی حیوانات هم به شیوه انجام آن بدون آموزش دیدن واقف هستند میکند؟ بحثی که هیچ وجوبی ندارد در این سن و سال با آن وضوح و به صورت فیلم نمایش داده شود؟! آیا بهتر نیست پیش از زیستشناسی، کمی هم از انسانشناسی گفته شود تا بچهها با ساختار و قوامی توأم با شناخت و معنویت سایر دروس را بیاموزند؟
به عنوان یک مادر با برخورد به این موضوع با خود گفتم آیا زیستشناسی و روانشناسی غربی میتواند تمام نیاز من مسلمان و فرزند دلبندم را برطرف کند؟! و اینکه آیا اسلام به جز دعا و قرآن و... به امور دیگر و ابعاد مختلف وجودی انسان هم میپردازد یا نه؟! بدونشک بسیاری از مادران درباره تربیت دینی فرزندان خود در مدارس دغدغه دارند و درگیر پرسشهایی هستند که شاید سطور بعدی این نوشته پاسخی برای آنها باشد.
علم و عالم و متعلم اضلاع یک مثلث هستند
علم و عالم و متعلم به هم متصل و اضلاع یک مثلث هستند، یعنی برای یک تربیت صحیح باید هم علم درست و جامع و مانع از خطا باشد و هم عالم به علم مذکور احاطه داشته باشد و هم متعلم مورد توجه خاص قرار بگیرد. وقتی به سرفصلهای دروس مدارس نگاه میکنیم جای خالی بسیاری از مباحث انسانسازی، انسانشناسی و پر مفهوم دینی با تمام وجود حس میشود. سرفصلهایی تقریباً خالی از بحثهای انسانساز، سرفصلهایی که خود معلمان هم به آنها واقف نیستند و احاطه و تسلط ندارند، سرفصلهایی که همه و همه طوطیوار درس داده میشوند تا به درس ریاضی و علوم و... رسیدگی شود، جالب اینجاست که آنقدر که یک انسان به شناخت ابعاد وجودی خویش محتاج است، به دانستن بیشتر از حد جمع و تفریق و تقسیم نیاز ندارد.
جالب اینجاست که باز هم برای کوچکترین جمع و تفریقی به ماشین حساب متوسل میشویم؟! حرف ما عدم آموزش این دروس نیست بلکه بحث سر این است که چرا همان قدر که به این دروس اهمیت داده میشود به دروس و مباحث عمیق اعتقادی بیمحلی و کم توجهی میشود؟! آیا این نمیتواند علت اصلی بسیاری از اختلاسها، بیاخلاقیها، خیانتها، ظلمها و... باشد؟ آیا آن فردی که اختلاس میکند سواد ریاضی قویتری دارد یا سواد و خلوص دینی؟! آیا کسی که به فساد در جامعه مشغول میشود از بچگی روی روح و قلب و روان او کار شده است؟! علاوه بر اینکه در این زمینه انتظار زیادی از والدین میرود، یکی از وظایف مهم مدرسه نیز همین است، چراکه یک کودک یا نوجوان، ساعات مفید و پر بازده یک روز خود را در مدرسه و در کنار معلم سپری میکند. پس گفتنی است اگر نقش آموزش و پرورش در تربیت صحیح یک انسان بیشتر از والدین نباشد کمتر هم نیست.
نسخه انسان غربی به درد ما نمیخورد
شاید هیچ کدام از ما، یا بیانصافی نکنیم، بسیاری از ما، تاکنون به این نکته توجه نکردهایم که برای تربیت آن هم از نوع اسلامی، نه تنها پدر و مادر، بلکه تمامی معلمان و مربیان چه از نوع دبیران دینی و قرآنی و چه از نوع معلمان پایه ابتدایی نیازمند آموزش بودهاند و باید به عمق مبانی آنها پی ببریم.
ما از ابتدا تاکنون روانشناسی غربی را برای خود الگو و سرمشق قرار دادهایم، حال آنکه غربیها با استفاده از آزمایشات گوناگون روی انسانهای مختلف توانستهاند به این نتایج دست یابند. در واقع روح تعدادی انسان را مانند موش آزمایشگاهی در نظر گرفته به نتایجی مشابه در میان رفتارهای گوناگون ایشان رسیده و آن را به کل انسانها تعمیم میدهند، حکم صادر میکنند و راهحل و روش ارائه میدهند و هر از گاهی به نتایج مخالف نتیجه قبلی رسیده و نظریههای قبل را معدوم اعلام میکنند. حال آنکه به این نکته دقت ندارند که هر انسانی برای خود موجودی متفاوت است و نمیشود یک حکم را برای همه انسانها صادر کرد! نسخه پیشنهادی انسان غربی به درد ما نمیخورد.
آیا معلمان ما مبانی را میدانند؟
با آموزش مبانی تربیت اسلامی، انسان به راحتی میتواند مراحل رشد ذهن و عقل بچه و حتی جنین درون شکم را شناسایی کند و بر طبق آن، کار خود را پیش ببرد و او را به آنچه مقصود اصلی پروردگار و هدف اصلی او برای آفرینش انسان است، رهنمون سازد. اما مبانی مذکور چیست؟ شناخت اولین رکن در یک تربیت صحیح است. یک معلم باید ابتدا شاخصههای وجودی خود را بشناسد و سپس به تعلیم و تربیت دیگری بپردازد.
قوه ناسوتی شامل نیاز انسان به خوردن، آشامیدن، خوابیدن، پوشیدن و رفع نیازهای بدن است که در واقع میشود طی یک مثال، بدن انسان را به یک ماشین تشبیه کرد برای خدمت رسانی به روح که این ماشین نیازمند رسیدگی، بنزین، استراحت پس از مدتی رانندگی، تمیزی، تعمیرات و... است تا بتواند در واقع یاریدهنده او در طی کردن مسیر باشد.
در واقع انسان بدون این قوه نمیتواند به جایی برسد. قوایی، چون قوه غریزه، نیازهایی، چون تشنگی، گرسنگی، نیازهای جنسی و... را شامل میشود که در حد خودش استفاده از آن لازم بلکه برای حفظ حیات بشر واجب است و گفتنی است انسان در این زمینه با حیوانات مشابه است. حال آنکه این روزها اکثر افراد، از مسلمان گرفته تا غیرمسلمان همه فکر و ذکرشان را به رسیدگی به قوه ناسوتی و زمینی، منتهی کردهاند یا توجهی اندک به روح و روان خود دارند یا به طور کل روح را فراموش کردهاند، باید گفت: علت اعتراض ما به بحث منحصر کردن دروس مدارس به علوم زمینی اینجا است که خودنمایی میکند.
اینجاست که بزرگ و کوچک ماندهاند اندر خم این نکته که چرا باید در کشور اسلامی ما اینقدر انسان خلافکار و دزد زیاد باشد؟ چرا در کشور اسلامی ما باید بحث ربا و رشوه و خیانت و شرارت اینقدر داغ باشد؟ چرا آمار طلاق در کشور اسلامی ما با وجود مباحث انسانسازی که در دین ما نهفته است باید اینقدر بالا باشد؟ و... آری پاسخ کوتاه است؛ چون علاوه بر جنگ نرم دشمنان علیه جوانان ما از طریق برنامههای مختلف مجازی و ماهوارهای، روی بحث انسانشناسی، روی بحث روح و روان و ابعاد وجودی انسان و انسانیت، از ابتدای کودکی و به شکل اساسی کار نکردهایم. همه و همه در حد حرف بودهاند و بس. در حد توضیح طوطیوار معلم و حفظ طوطیوارتر شاگرد بودهاند و بس!
مبنای دیگر قوه ملکوتی است. در واقع اصلیت و علت تفاوت انسان با حیوان، علت اصلی اشرف مخلوقات بودن یک انسان و... همین قوه است. قوهای که او را به سوی عالم ماورای زمین میکشاند؛ قوایی که مربوط به روح است و هیچ رویکرد مادی ندارد و بالاخره همان قوهای است که انسان امروز با بیرحمی تمام در حال بیمهری کردن و کم توجهی به آن است! قوه ذهن نیز زیر مجموعه این قوای روحانی و ملکوتی است.
جالب اینجاست که برخلاف آنچه روانشناسان غربی به ما القا میکنند، قوه عقل و ذهن یک قوه نیستند بلکه دو قوه مجزا از هم است و چه بسا انسانی که ذهن فعالی داشته باشد ولی عقل درستی نداشته باشد، مثل بسیاری از دزدان، خلافکاران و اختلاسگران که صددرصد از قوه ذهن فعالی برخوردار بودهاند که توانستهاند دست به چنین کارهایی بزنند ولی در اسلام حرف اصلی این است که هر چه انسان ملکوتیتر و عظیمتر باشد (که مراتب اعلای آن در وجود پیامبر اکرم (ص) است) بهره بیشتری از عقل میبرد و در واقع هرچه قلب پاکتر و زلالتر باشد از قوه عقلی بیشتری برخوردار خواهد بود.
اما قلب که بر طبق علوم روانشناسی، تکه گوشتی در سینه است که حیات انسان به آن وابسته است و بس! و همه کارهای انسان را در تسلط مغز میداند، از نظر اسلام، تکه گوشتی در وسط سینه که کارش تنها خونرسانی به اعضای بدن نیست! بلکه این عضو علاوه بر آنکه بخش حیاتی وجود آدمی است، قابلیت برنامهریزی دارد در واقع احساسات، محبت و همه چیز درون قلب شکل میگیرد.
در مورد قلب همین بس که اسلام آن را واسطه بین عالم ناسوت و ملکوت میداند، وسیلهای گرانبها که همه ما در سینه داریم ولی از آن غافلیم! توجهی به خواستههای آن نمیکنیم و بیشتر توجهمان رسیدگی به بعد حیوانی آن است.
قوای مذکور همگی در بدو تولد با انسان متولد نمیشوند، بلکه از نظر اسلام هر یک از این قوا در یک دوره سنی خاصی شروع به تولد میکنند و این در حالی است که شاید کمتر از یک درصد مادران و معلمان از این اتفاق مهم و زمان آن باخبر باشند!
آموزههای غرب شاید خوب باشد، اما قرآن سرآمد خوبیهاست
روانشناسی غرب به رغم تلاش خود برای شناخت انسان، راهی اشتباه را در پیش گرفته است. راهی که طی آن ممکن است به ظاهر هم به نتایج خوبی هم رسیده باشد، ولی، چون فقط عدهای مشخص از انسانها را مورد آزمایش قرار داده و انسان را یک دستگاه تصور کردهاند که ورودی به آن میدهد و خروجی را بررسی میکند و سپس به ارائه روشی واحد برای حل مشکل آنها میپردازد، این کار، کار با اساسی نخواهد بود.
غرب انسان را همچون ماشینی در نظر میگیرد که ورودی میدهد و منتظر میماند تا ببیند خروجی ارائه شده از انسان چیست و سپس بر طبق تجربیات و آزمایشاتی که روی افراد مختلف انجام میدهد به کشفیاتی از این اشرف مخلوقات دست مییابد و به ارائه روشها و نظریههای مختلف میپردازد و بعضاً راهکارهای خوبی نیز ارائه میدهد. البته تجربه ثابت کرده است بسیاری از نظریات و کشفیات با گذشت زمان به نتیجه عکس رسیده و به مرور زمان جای خود را به نظریات و کشفیات دیگری داده است و این امری غیرقابل انکار است.
حال آنکه در اسلام خالق انسان، به طریق حساب شده و کارشناسی شدهای، کاتالوگی از او و شخصیت او و توضیحات مختلف و طرز رفتار او و چگونگی رفتارهای مختلف با او را در قالب کتاب مقدسی به نام قرآن اراِئه داده است و این انسان طغیانگر و سرکش حاضر است به هر ریسمانی چنگ بزند، اما به این کاتالوگ ارزشمند تمسک نکند. یا بسیاری از کسانی که به قرآن توجه میکنند به زیباییهای ظاهری آن بسنده کرده و نهایتاً استاد روخوانی و روانخوانی و صوت و لحن میشوند.
قرآن یک کتاب انسانشناسی کامل است که در آن به تمامی ابعاد وجودی انسان پرداخته میشود. این کتاب آسمانی که سرور تمامی کتب الهی است، انسان را دارای دو بعد جسم و روح معرفی میکند و معتقد است، وی برای رسیدن به شناخت کافی نیازمند هر دو قوه است.