چهارشنبه 10 مهر آغاز ماجرا بود؛ یک تجربه تازه، ماجرایی که همه زندگی را تحتالشعاع قرار میدهد و البته خیلی نکات را به آدم آموزش میدهد. الآن که 30 روز از آن ماجرا میگذرد هنوز خودروی من با تیک قرمز در فهرست خودروهای سرقتی پلیس آگاهی نشان شده است. روزهای اول دلم خوش بود. از این طرف و آن طرف شنیده بودم خودروهای سرقتی یکی دو روز، حداکثر چهار روز بعد پیدا میشوند. از جناب گوگل هم پرسیده بودم. حتی از زبان یکی از مسئولان عزیز که گفت "76 درصد خودروهای سرقتی در 24 ساعت اول پیدا میشوند" و اینکه "دوربینهای پلاکخوان نصب کردهایم و کشف خودروها رشد 120درصدی داشته است".
اما کمکم امیدم ناامید شد. تنها دلخوشیام پیامکهای گاه و بیگاهی بوده که جناب سارق با یک واسطه برایم ارسال میکند: "آقای مالک خودروی فلان، امروز ساعت فلان دقیقه فلان از عوارضی پردیس رد شدید و عوارض 5 هزار تومانی پرداخت نکردید"! یک هفته بعد دقیقاً همان ساعت و همان روز: "آقای مالک، شما دوباره عوارض آزادراه تهران پردیس را پرداخت نکردید"! "فلان روز وارد محدوده طرح زوجوفرد شدید."، "بهمان روز از طرح ترافیک رد شدید و دوربین تقاطع فلان شما را دید."، "به سایت تهران من بروید و 36 هزار تومان عوارض بدهید"!
این همه دوربین مثل قارچ سر بر آوردهاند که بههربهانهای از مردم پول بستانند، آدم را یاد آن ضربالمثل میاندازد که از آب کره میگیرند، و از این یکیها زیادند.
ایکاش بین این همه دوربین پولساز که اینور و آنور شهر نصب کردهاند توجهی هم به نصب دوربینهای سارقیاب و هر چیز که میخواهید اسمش را بزارید میشد، یا حداقل همین دوربینهای پولساز را تحت یک شبکه واحد به هم وصل میکردند و هم از آن کره میگرفتند و هم متخلف را نقرهداغ میکردند و هم ابنسبیل را سرکیسه، و البته دزد را هم میگرفتند.
این تشتت و تفرق دوربینی بهمثال کوهی است درون آب که روی آبش تپه است و زیر آبش اورست.
همین تشتت و پراکندگی را که در تپه میبینیم در اورست هم هست و منظور از اورست سیستم اداری ما است که ساختاری جزیرهای و موزائیکی دارد، جزایری که کمترین ارتباط سیستمی با هم ندارند، آن هم در قرن بیستویکم، عصر ارتباطات که همه چیز دیجیتال شده است.
پلیس چند کلمه است؟ باورکردنی نیست همین یک کلمه چه استعدادی دارد: پلیس راهور، پلیس فتا، پلیس مبارزه با مواد مخدر، پلیس اطلاعات و امنیت عمومی، پلیس بینالملل، پلیس پیشگیری، پلیس دیپلماتیک، پلیس مهاجرت، پلیس آگاهی و...، و همه اینها انگار که جزایری هستند بیگانه و جدا از هم، انگار نه انگار که همه از یکجا سرچشمه گرفتهاند، البته که تقسیم پلیس و تخصصی کردن آن کار درستی است اما تفریق آن نه.
در این یک ماه چه بسیار، از این اداره پلیس به آن اداره پلیس در رفتوآمد بودهام و بین همین برادرزادههای پلیسی پاسکاری شدهام. انگار اینها با هم قهرند که همه ارتباطات و رفتوآمدها را به دوش بیچارههای مالباخته میاندازند. یه روز پیامکی آمد که خودروی شما از فلان چراغ قرمز رد شده است، چراغ قرمز تحت حوزه استحفاظیه جناب پلیس راهنمایی و رانندگی میشود اما پرونده سرقت خودرو را پلیس آگاهی پیگیری میکند، خوب، چه کنیم؟ هیچی باید قایق سوار شوی و از این جزیره به آن جزیره بروی. نامه ممهور به مهر اداره پلیس آگاهی را بهدست گرفتم و از اینور شهر رفتم آنور شهر تا ببینم چراغ محترم عکس سارق را گرفته است است یا نه، یک نصف روزم از بین رفت و هیچی به هیچی. حال آنکه اگر این برادران به امکانات عصر دیجیتال بیتوجهی نکنند و در دنیای قلم و دوات و کاغذ و فتوکپی و فلان باقی نمانند چقدر کارها زودتر انجام میشود و چقدر وقتها هدر نمیرود و چقدر دزدها زودتر به دام میافتند و چقدرهای دگر.
یک چیز دیگر هم بگویم. بعد از رفتوآمدهای بسیار عکس سارق را توسط یکی از دوربینها گرفتم و در یک لوح فشرده برای اداره آگاهی بردم، کلی منتظر ماندم، نوبت به من رسید و لوح را گذاشت و گفت "تصویر سارق مشخص نیست، سیاهه."، خدا خیرت بده. دست از پا درازتر رفتم خونه تا اینکه یک روز دیگر دوباره تصویر جدیدی بردم و این بار عکس سارق مشخص بود، عکس رو دیدند و گفتند "ازش پرینت رنگی بگیر."، تعجب کردم؛ "چرا پرینت؟ مگه نمیخواهند عکس رو بارگذاری کنند توی شبکه و به همکارانشون نشون بدند."، نه، از این خبرا نبود، عکس رو گرفتند و چند نفر که آنجا بودند دیدند، بعد رفت لای پرونده. انگار که دزدها هم برای خودشون محدوده دارند و دزدهای تحت حوزه استحفاظیه این آگاهی به اون آگاهی نمیروند، تا اینکه به مأمور آگاهی گفتم "بابا جان، این آقا توی فلان منطقه هم تردد داشته است."، گفت "خوب، عکس سارق را بردار و ببر 50 کیلومتر آنطرفتر و نشون مأمور تجسس آگاهی مربوطه بده."، ای بابا، باز هم جزیره. پلیس آگاهی جزیرهای جدا از بقیه پلیسهاست که هیچ، درون خودشم به جزایر مختلف تقسیم شده است و دریغ از اندک ارتباط و همکاری سیستماتیک در عصر ارتباطات دیجیتال.
مخلص کلام اینکه؛ جناب پلیس! درست است که تخصصی کار کردن خوب است و البته لازم، اما تو را به خدا، بهجای اینکه مالباختههای بیچاره را به کارآگاهی و جمع کردن اطلاعات از اینجا و آنجا و زاغ زدن دزد و کارهای دیگر وادارید سیستم خود را اصلاح کنید و یافتههای نوین بشر را بهخدمت بگیرید.
دیر یا زود خودروی سرقتی ما پیدا میشود اما هر روز خودروهای بسیاری سرقت میشوند و آدمهای بسیاری سراسیمه و پریشان برای پیدا شدن مال مسروقهشان به پلیس مراجعه میکنند و بهامید پلیس شب را صبح میکنند و شاید شبها و صبحهای بسیار.