مرد جوانی که به دلیل قتل دو برادر در ۱۰ سال پیش به اعدام محکوم شده بود دیروز از قضات دادگاه کمک خواست.
به گزارش خراسان، بیست و دوم آبان ۸۸ پیرمردی به پلیس آگاهی شهریار رفت و از ناپدید شدن دو پسرش به نامهای حجت و رضا خبر داد. وی گفت: پسر ۴۰ سالهام حجت، کارگر بود. دیروز پسر کوچکم رضا پیش او رفت و دیگر از آنها هیچ خبری نشد. کارآگاهان در بررسی موشکافانه فهرست ریز مکالمات تلفنی حجت، نخستین سرنخ را به دست آوردند. تحقیقات میدانی نشان میداد حجت چندینبار با یک زن ۳۰ ساله به نام سالومه تماس گرفته بود. با برملا شدن این موضوع، زن جوان بازداشت شد.
وی گفت: سالهاست که ازدواج کردهام و یک دختر هفت ساله دارم، اما شوهرم به من خرجی نمیدهد. شوهرم به زنی به نام یگانه علاقهمند بود و پول هایش را به او میداد. به همین دلیل در کوچهها و خیابانها گدایی میکردم تا این که سال گذشته به طور اتفاقی با حجت آشنا شدم.
سالومه ادامه داد: وقتی حجت درد دل هایم را شنید قول داد برایم کار مناسبی جور کند. از آن روز به بعد به همراه حجت به خانههای مردم میرفتم و کارگری میکردم. آخرین بار به همراه حجت و برادرش رضا برای کارگری به یک باغ رفتم، اما صاحب باغ که مجتبی نام دارد با حجت درگیر شد و همزمان، دو مرد به نامهای شادمهر و حسین به او حمله کردند. آنان با چاقو به جان حجت و رضا افتادند و آنها را کشتند سپس جنازههای دو برادر را داخل چاه باغ انداختند، بعد مرا آزار دادند و وقتی التماس هایم را دیدند مرا نکشتند و تهدیدم کردند به پلیس حرفی نزنم. خیلی زود سه قاتل با گذشت ۴۱ شبانه روز از جنایت بازداشت شدند و پیکرهای متلاشیشده دو برادر از داخل چاه بیرون کشیده شد. خانواده دو برادر در شعبه ۷۱ سابق دادگاه کیفری استان تهران خواستار قصاص قاتلان شدند و بعد مجتبی، شادمهر و حسین هم جنایت را به گردن هم انداختند.
در پایان جلسه، قضات سه متهم را به قصاص، هر یک را به ۱۰ سال زندان و ۱۰۰ ضربه شلاق محکوم کردند. حکم صادر شده در دیوان عالی کشور تایید شده بود که مجتبی و شادمهر توانستند رضایت اولیای دم را جلب کنند و از قصاص رهایی یابند. اما حسین در زندان ماند.
وی با گذشت ۱۰ سال از این ماجرا به قضات دادگاه نامه نوشت و درخواست تعیین تکلیف کرد. به این ترتیب حسین دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران حاضر شد و گفت: شادمهر و مجتبی توانستند رضایت اولیای دم را جلب کنند درحالی که من در مدت ۱۰ سال توانستم رضایت همه اولیای دم را جلب کنم، اما آنها پیگیر اجرای حکم هم نمیشوند. به همین دلیل بلاتکلیف در زندان مانده ام. من از قضات دادگاه میخواهم تکلیفم را روشن کنند چرا که از این وضعیت خسته شده ام.