خبرآنلاین: این روزها خاورمیانه آبستن حوادث است و گویی درد زایمانی را پشت سر میگذارد و اینکه کی فارغ شود و چگونه و چه طور؟ زمان مشخص خواهد کرد. وضعیت لبنان، سوریه شمال عراق و اعتراضات این کشور و صلح کشورهای خلیج فارس و برخی کشورهای عربی از جمله سودان با اسرائیل نیز مزید بر علت شد و ناظران را بر آن داشت که بگویند خاورمیانه در آرامش پس از طوفان به سر میبرد. پس از شهادت سردار سلیمانی برخی از رسانههای عربی خلیج فارس با رهبری عربستان سعودی پروپاگاندای رسانهای برای ضعف مقاومت و گروههای تحت حمایت ایران به راه انداختند با این هدف که ایران را به همراه کارزار آمریکا به زعم خود فشار حداکثری را برای واشنگتن جبران کنند. اما اینطور از آب در نیامد شواهد در عراق و حوادث منطقه نشان میدهد که مقاومت نیرومندتر از همیشه به هدف خود یعنی مبارزه با تروریسم تکفیری و خروج آمریکا از منطقه مشغول است. دراینباره سردار حسین علایی در گفتگویی به این موضوعات پرداخته است.
جریان مقاومت پس از سردار سلیمانی را در منطقه چگونه میبینید؟
جریان مقاومت در بین بخشی از مردم ساکنین کشورهای همجوار ایران و کشورهای پیرامون منطقه اشغالی فلسطین وجود دارد. بخشهایی از دولت در کشورهای لبنان و سوریه و عراق نیز همسو با جریان مقاومت هستند و نگران برنامههای اسرائیل برای سلطه بر منطقه هستند. البته افرادی مثل شهید قاسم سلیمانی نقش خودشان را در گسترش توان مقاومت دارند. حاج قاسم توانست در دوره فرماندهی نیروی قدس به بخشی از خواستههای مردم کشورهای عراق و لبنان و سوریه و فلسطین و یمن پاسخ دهد و به آنها برای دفاع در برابر اسرائیل و مقابله با نفوذ آمریکا کمک کند. ولی در هر صورت هر فردی تاثیر و نفوذ خودش را در توسعه فکر مقاومت در برابر اسرائیل دارد.
برای مقابله با نفوذ آمریکا و اسرائیل در مسائل منطقه ای، ایران دارای تشکیلات و سازمان مشخص است که سعی میکند با کمک آن به دولتهایی که درگیر مشکلات ناشی از تروریسم اسرائیل و داعش هستند کمک کند؛ بنابراین هر سازمان و ساختاری کار خودش را انجام میدهد و با گذشت زمان توانا میشود. حال ممکن است یک زمانی در راس چنین سازمان و ساختاری، فردی مثل سردار قاسم سلیمانی قرار گیرد و یک زمانی هم طبیعتاً افراد دیگری قرار میگیرند. به نظر من نفوذ منطقهای ایران بیشتر فرهنگی و مذهبی و تاریخی و ژئوپلیتیکی است و مسائل مربوط به جریان مقاومت نیز به همان صورت قبل برقراراست و دارد کار خودش را انجام میدهد. البته ترور سردار سلیمانی یک ضایعه بزرگی برای جریان ضد تروریسم بود، ولی ظرفیت ایران بسیار بزرگ است و توانمندیهای جمهوری اسلامی خیلی از این نقایص را جبران میکند.
این روزها شاهد توئیتهای پی در پی رهبر جریان صدر عراق هستیم که خبر از اختلاف شیعی شیعی میدهد. این اختلاف تازه است یا اینکه تا چه اندازه ممکن است زنگ خطر باشد؟
اگر منظور شما اختلاف بین گروههای مختلف شیعیان هم در عراق و هم در لبنان از اول جریانات شیعه دارای تفکرات و نگرشهای مختلف نسبت به مسائل سیاسی و تحولات منطقهای بوده اند و اینجور نبوده است که همه آنها دارای یک نوع موضع و از جریان واحدی باشند. مهم این است که در مسائل اساسی و دفاع از کیان اسلام هماهنگ و همسو باشند. حتی در زمان جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، یک وقتی آقای سید محمد باقر حکیم به قم رفت تا برای عراقیهای مقیم قم سخنرانی کند جریان صدریهای داخل ایران به مواضع سیاسی وی اعتراض کرد و سخنرانی او را بهم ریختند؛ بنابراین جریان شیعه در عراق و در لبنان دارای گرایشهای مختلفی هستند و هرکدام نیز پایگاههای اجتماعی خود را دارند و نفوذ آنها در دولت هم به احزاب متعدد بستگی دارد. به هر حال چندین جریان سیاسی در این کشورها وجود دارد که ارتباط همگی آنها با ایران خوب است. طبیعتاً فرمانده نیروی قدس هر کسی که باشد به نمایندگی از جمهوری اسلامی ایران برای همسوسازی این گروهها برای افزایش همکاری بین آنها تلاش میکند.
اتهام زنی از خلقیات غیراسلامی است که متأسفانه در بین بعضی از افراد و گروهها و جریانات سیاسی وجود دارد. عدم تحمل تفاوتها و عقاید مختلف و گروههای متفاوت از آفات احزاب و دسته بندیهای سیاسی و فکری است.
اختلافی که بین جریان شیعی در عراق خیلی پررنگ شده همکاری با کشورهای غربی است که یکدیگر را متهم میکنند.
یک نگرشی در بین برخی افراد و احزاب وجود دارد که هر نوع ارتباط با خارجیها را بد تلقی میکنند و از آن تصور وابستگی دارند. این نوع نگاه در بسیاری از کشورها وجود دارد و از دید خیلیها کار کردن با خارجیها برای اهداف سیاسی بد است. مثلا آقای حکیم تا حدودی معتقد به مراوده با امریکا برای مقابله با صدام بود و در زمان صدام با ایران هم هماهنگ بود. شنیده ام که گاهی او به ایران نیز میگفت که شما مراوده کمی با امریکا داشته باشید تا ایران را از شرّ آن حفظ کنید. اما جریان شهید صدر، چون بیشتر در داخل عراق در حال مبارزه با رژیم صدام بودند خیلی به این نوع مراودهها اعتقاد نداشتند. شاید به این دلیل مقداری یک دیگر را متهم میکنند. به نظر من اتهامات آنها بیخود است؛ بهتر است بگوییم که نگاه و تاکتیکهای آنها با هم متفاوت است، ولی این اتهاماتی که به هم میزنند درست نیست. معمولا در اتهام زنیها مسائل مربوط به رقابت و قدرت سیاسی هم مطرح است. ولی الان هم در عراق و هم در لبنان هماهنگی بین شیعیان نسبت به ۳۰ سال پیش خیلی بیشتر و بهتر است. اگر خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی را از سال ۶۵ به بعد بخوانید میبینید یکی از کارهایی که ایران دائما در لبنان انجام میداده، این بوده است که چگونه بین جریان امل و جریان حزب الله و جریانات مختلف شیعه در لبنان هماهنگی ایجاد کند، در عراق هم در سالهای اخیر همینطور بوده است.
امام موسی صدر این کار را میکرده است؟
امام موسی صدر معتقد به ارتباط نزدیک شیعه با تمام جریانات فکری و مذهبی مانند سنّیها و طوایف مختلف مسیحی بوده است. زمانی که امام موسی صدر در لبنان فعال بودند تازه جامعه شیعه تا حدودی در آن کشور قدرت گرفت. تا قبل از آن اصلا جریان شیعه گرچه بزرگترین اقلیت جمعیتی بود، ولی در قدرت سیاسی لبنان خیلی مطرح نبود. امام موسی صدر که در زمان آیت الله العظمی بروجردی از قم به لبنان رفت، حرکت المحرومین را درست کرد و شیعه یواش یواش دارای یک نوع توانمندی سیاسی شد و ایشان مجلس اعلای شیعه لبنان را درست کرد. از این زمان حیات سیاسی شیعیان در لبنان به صورت جدی شروع شد، ولی جریانات سیاسی داخل شیعه در آن زمان تا حدود زیادی یکپارچه بود. اما بعد از شهادت یا مفقود شدن امام موسی صدر و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، در داخل لبنان نیز جریانات مختلف شیعه به وجود آمد، مثلا جریان امل یک جریان بود که از قبل وجود داشت، بعداً در امل انشعاب بوجود آمد و سپس جریان حزب الله به وجود آمد که خیلی موفق بود. به هر حال جریانات مختلف سیاسی و فکری شیعه مثل سید فضل الله در لبنان فعال بودند. اما به نظر میرسد که الان هماهنگی بین این جریانات در عراق و لبنان نسبت به ۳۰ سال پیش خیلی بهتر و بیشتر شده است.
رسانههای خارجی و معاند و بعضا وابسته به سعودی و اسرائیل این روزها با پروپاگاندا خبر از ضعف مقاومت میدهند. به نظر میرسد که این حملات رسانهای ناشی از قویتر شدن حزب الله است. نظر شما چیست؟
من معتقد هستم که اینگونه نیست. حزب الله قدرت اصلی بازدارندگی لبنان در برابر تجاوزات اسرائیل است. حزب الله ستون فقرات توان دفاعی کشور لبنان است. اگر اسرائیل احساس میکرد که حزب الله ضعیف است داخل لبنان علیه حزب الله عملیات انجام میداد. حزب الله تا کنون توانسته است تمامیت ارضی لبنان را حفظ کند، حزب الله توانست ارتش اشغالگر اسرائیل را از جنوب لبنان بیرون کند. ارتش جنوب لبنان را که اسرائیلیها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با بکارگیری شیعیان فقیر درست کرده بودند، حزب الله منهدم کرد و به حیات آن خاتمه داد. اسرائیل زندان خیام را در جنوب لبنان احداث کرده بود و لبنانیها و فلسطینیهای مبارز را وقتی ارتش اسرائیل میگرفت، آنها به آنجا میبرد و در خاک لبنان زندانی میکرد. حزب الله این زندان را تصرف کرد و آن را به موزه جنایات اسرائیل تبدیل کرد؛ بنابراین حزب الله توانست صلح و آرامش را برای همه مردم لبنان به ارمغان بیاورد و تمام این سرزمینهای اشغالی را حزب الله آزاد کرده است. این اقدام را مقایسه کنید با سرزمینهای اشغالی جولان در سوریه که اخیراً آمریکا آنها را به اسرائیل بخشید. اگر سوریه هم ظرفیتی مثل حزب الله را داشت، سرزمینهای جولان را آزاد میکرد.
صلح اسرائیل و عربها را چطور ارزیابی میکنید؟ چون بعضیها معتقد هستند که این محاصره ایران است و یک تاکتیکی برای نفوذ به داخل کشور.
رسمی شدن رابطه کشورهایی مانند امارات و بحرین با اسرائیل در واقع باز کردن راه تسلط سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی اسرائیل بر کشورهای عربی است. این کشورها هیچگاه با اسرائیل قهر نبوده اند که حالا بخواهند صلح کنند. اگر آنها طرفدار فلسطین بودند سرزمینهای فلسطین غصب نمیشد و اسرائیل قدرت اول نظامی در بین کشورهای عربی نمیشد. کشورهای عربی میخواهند هدیهای را به ترامپ بدهند تا در انتخابات آینده ریاست جمهوری پیروز شود و فشار بر ایران را افزایش دهد. امارات و بحرین فکر میکنند که اگر حمایت آمریکا را از خود نداشته باشند، مردم به سمت دموکراسی خواهند رفت و در آن صورت تغییرات اساسی در نظامهای سلطنتی کشورهای عربی بوجود خواهد آمد و این امیران دیگر بر سر قدرت نخواهند بود.
اما اسرائیل یک کشور بسیار کوچکی است و این قدرت را ندارد که توانمندی نظامی اش را به سرزمینهای دیگر توسعه و گسترش دهد و ارتش خود را در همه جا پخش و پلا کند. میشود اینطور نگاه کرد که زمانی که ارتشی زیاد گسترش سرزمینی پیدا کند بزرگترین ضعف برایش ایجاد میشود و این بهترین فرصت برای فلسطینی هاست.
منظورتان این است که از یک جهت برای ایران امتیاز مثبت است؟
خیر. منظور این است که اینطور نیست که اسرائیل بتواند ایران را از طرف عربها محاصره کند. در حال حاضر از نظر تاکتیکی ظرفیت ایران برای مقابله با تهدیدات اسرائیل افزایش پیدا کرده است. سران بعضی از کشورهای عربی مثل عربستان، اردن، مصر و امارات از سالیان دراز با اسرائیل همراه و هماهنگ بوده اند و هیچگاه با فلسطینیها نبوده اند. اما الان فقط این روابط و کارهایشان علنی شده است. این را هم ترامپ بخاطر انتخابات و اینکه بخواهد بگوید من موفقیت داشتم اینها را وادار کرده است تا روابطشان را علنی کنند وگرنه اینها شاید خودشان خیلی علاقهمند نبودند که این روابط علنی شود. اینها دوست داشتند که این روابط به صورت مخفی برقرار باشد، اما الان مجبور شده اند که آن را علنی کنند. این رابطه اسرائیل با عربها برای الان نیست و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز رابطه مصر و اردن با اسرائیل برقرار بوده است و عربستان و امارات هم با مصر و اردن چفت بوده اند و هیچگاه با فلسطین همراه نبوده اند؛ بنابراین این اتفاقی بوده است که امریکاییها از قدیم دنبال میکردند که پول عربستان را درجهت کمک به اسرائیلیها استفاده کنند و الان آن را علنی کرده اند. امارات از ۱۰ سال پیش با اسرائیل روابط اطلاعاتی و امنیتی و هم روابط تجاری داشته است. بسیاری از شرکتهای اسرائیلی در امارات با اسم مستعار فعال بوده اند و از سالیان دراز با امارات کار میکردند.
شما که این تحلیل را رد میکنید؛ تحلیل خودتان از این عادی سازی روابط چیست؟
من معتقد هستم که راهبرد اسرائیل افزایش شکاف بین کشورهای عربی بویژه عربستان با ایران است. اسرائیل نگران برقراری رابطه سیاسی عربستان با ایران و کاهش اختلافات این کشور با جمهوری اسلامی ایران است. همکاری ایران و عربستان میتواند کمک بزرگی به فلسطینیها و دور کردن سایه تهدید اسرائیل از کشورهای عربی باشد. از طرفی امریکایی ها، چون قدرت افزایش حضور نظامی در خاور میانه را از دست داده اند به دنبال این هستند که پیوند بین اسرائیل و کشورهای عربی را توسعه دهند تا به این طریق بتوانند همچنان کشورهای عربی را در مدیریت خودشان داشته باشند. الان امریکاییها نمیتوانند نیروهای جدیدی در عراق یا افغانستان یا امارات و عربستان اضافه کنند و نمیتوانند پایگاههای نظامی خود را توسعه دهند، چون هزینههای زیادی را که امریکاییها ظرف سالهای دراز گذشته برای توسعه پایگاههای نظامی در این منطقه کرده اند به گونهای بوده است که صدای ترامپ هم قبل از انتخابات قبلی در آمده بود، او میگفت که آمریکا ۷ هزار میلیارد دلار در این منطقه برای جنگهای بی حاصل هزینه کرده است؛ بنابراین اینها دیگر قادر نیستند که این نوع هزینهها را ادامه دهند و نمیتوانند به سیاست قبلی خود ادامه دهند. حتی دنبال صلح با طالبان هستند تا نیروهای خود را از افغانستان خارج کنند. اما امریکاییها معتقد به مدیریت جهانی هستند، آنها میخواهد منطقه خاورمیانه را از طریق پول عربستان و سایر کشورهای پولدار عربی و توسعه روابط سیاسی اسرائیل با آنها مدیریت کنند. اگر امریکا با این کشورها کاری نداشته باشد، بهترین استراتژی کشورهایی مانند عربستان و امارات و بحرین و عراق، توسعه روابطشان در همه حوزهها با ایران است، ولی امریکاییها برای اینکه این توسعه روابط اتفاق نیفتد اسرائیل را وسط آورده اند که از طریق پیوند دادن آنها با اسرائیل، امریکاییها بتوانند هم آنها را مدیریت کنند و هم پول آنها را دریافت کنند.
امریکاییها دنبال این هستند که تمام سلاحهای کشورهای عربستان و امارات را تامین کنند و پولشان را بگیرند. اما آن سلاحها در کمک به سیاستهای امریکا و اسرائیل به کار رود نه برای دفاع از خودشان.
نکته بعدی این که اینها با این همه امکاناتی که دریافت کرده اند در یمن تا کنون نتوانسته اند مساله را حل کنند، یمنیها از ضعیفترین اقشار مردم عرب در منطقه هستند، ولی عربستان و امارات در یمن ارتش خود را وارد کردند، اما نتوانستند موفقیتی کسب کنند و جلو بروند؛ بنابراین من فکر میکنم مساله اصلی سیاست امریکا و اسرائیل برای توسعه شکاف بین کشورهای عربی با ایران است. امریکاییها به دنبال این هستند که امنیت اسرائیل را از طریق گسترش روابط با اعراب افزایش دهند و دوم اینکه میخواهند کشورهای عربی منطقه را با پیوند دادن عربستان و امارات و بحرین به اسرائیل بهتر مدیریت کنند و فاصله آنها با ایران را به طور مرتب افزایش دهند.
آیا ما میتوانیم بگوییم که نفوذ اسرائیل در منطقه مسالهای مهم است؟
نفوذ اسرائیل در کشورهای عربی بسیار مهم است. امید است مردم این کشورها بتوانند دولتهای خود را هشیار کنند تا از این روند خطرناک جلوگیری شود. اما یک نکته استراتژیک عرض میکنم. اسرائیل به صورت مستقل قابلیت بقاء ندارد به این دلیل که سرزمین بزرگی ندارد و جمعیت یهودی زیادی هم ندارد. از طرفی به صورت تاریخی تمام عربهای منطقه از نظر ذهنی و فکری مخالف تشکیل اسرائیل بوده و به دنبال اضمحلال آن هستند. حتی اگر دولت هایشان بهترین روابط را با اسرائیل برقرار کنند، عمده آنها با سلطه اسرائیل توافق ندارند. اسرائیل همیشه خودش را در محاصره عربها میبیند. هر حکومتی در بین کشورهای عربی باشد فرقی نمیکند که این حکومت به امریکا وصل است یا به روسیه وصل باشد یا مستقل باشد، اسرائیلیها آنها را علیه خودشان میبینند و این مساله مهم اسرائیلیها است.
با پیروزی انقلاب اسلامی توسعه سرزمینی از اسرائیل گرفته شده است، چون تا روز پیروزی انقلاب اسلامی، اسرائیلیها همیشه پیشرفت سرزمینی در کشورهای عربی داشته اند، آنها جنوب لبنان را گرفته بودند و شعار از نیل تا فرات را سر میدادند، ولی از زمانی که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شده است تا الان اسرائیلیها دیگر نتوانسته اند پیشرفت سرزمینی کنند و سرزمین دیگری را اشغال کنند، بنابراین اسرائیلیها به فکر توسعه سیاسی و اقتصادی افتاده اند، یعنی در کشورهای عربی نفوذ سیاسی و اقتصادی بکنند و در تصمیم گیرندگان کشورهای عربی نیز نفوذ کنند و افزایش توسعه اطلاعاتی و سیاسی داشته باشند و این کارها را هدف اصلی خود قرار داده اند تا با کمک امریکاییها به این اهداف برسند و دارند از این طریق مسائلشان را دنبال میکنند.
بحث را با عراق تمام کنیم. این روزها الکاظمی بسیار خبرساز شده خصوصا سفرش به واشنگتن و قراردادهایی که با مصر و اردن بست مقداری رسانهها خلاف جهت صحبت کردند که الکاظمی از ایران روی برگردانده است تحرکات الکاظمی و عراق را چه طور تحلیل میکنید؟
کشور عراق دراشغال امریکا است. هر نخست وزیری که روی کار میآید نخست وزیری است که زمانی که میخواهد از کشور خود با هواپیما پرواز کند تا امریکا اجازه ندهد نمیتواند حتی پرواز کند، چون آسمان عراق در اختیار امریکا است و اینگونه نیست که یک هواپیما بتواند آنجا بدون توافق امریکا از جایی به جایی برود؛ بنابراین نخست وزیر عراق میداند که یک نخست وزیر قدرتمند نیست و باید رعایت آمریکا را بکند تا امریکاییها او را بپذیرند و او بتواند برسر مسند خویش باشد، بنابراین طبیعی است که نخست وزیر به دنبال رفتن به امریکا و صحبت کردن با رئیس جمهور امریکا باشد. حتی در دوره قبل دیدید که رئیس جمهور امریکا به عراق آمد و اصلا با نخست وزیر و رئیس جمهور عراق در بغداد دیدار و صحبت نکرد؛ بنابراین کارهایی که الان الکاظمی میکند برای این است که اعتماد ترامپ را جلب کند. اما هم کاظمی و هم دیگران باید توجه داشته باشند که عمر نخست وزیری در عراق طولانی نیست، چون عراق یک کشور چند پارچهای است و دارای انسجام سیاسی و قومی نیست و اختلافات سیاسی در آنجا خیلی زیاد است.
عراق برای توسعه اقتصادی خودش و برای رفاه مردم خودش یک راه بیشتر ندارد و آن این است که خودش را از نظر ژئوپلیتیکی و از نظر اقتصادی با ایران پیوند بزند. اگر پیوندهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی عراق با ایران افزایش یابد، امنیت و توسعه اقتصادی در آنجا پایدار میشود و این به نفع امنیت ملی عراق در دراز مدت است.
سیاست ایران نیز بر این است که استراتژی وابستگی متقابل ایران و عراق را تعریف کند و آن را اجرایی کند. پس ما نیاز به این نداریم که در عراق نفوذ داشته باشیم، بلکه نیاز داریم تا ایران و عراق از نظر ظرفیتهای اقتصادی و فرهنگی و از نظر ژئوپلیتیکی به هم پیوند بخورند.
مثلا راه عراق به دریاهای آزاد خیلی محدود است و ایران میتواند ۲ بندر بزرگ در خلیج فارس با سرمایه گذاریهای بخش خصوصی بسازد و این ۲ بندر فقط به کالاهای عراقی خدمات بدهند، یعنی عراق هرچه کالا میخواهد از این بنادر صادر کند و هرچه کالا هم میخواهد از این بنادر وارد کند و از طریق راه آهن به کشورش ببرد. یعنی دو کشور تجارت خود را با هم چفت کنند و به هم پیوند بزنند.
اگر استراتژی وابستگی متقابل را ایران و عراق با هم عمل کنند هر دو کشور قوی میشوند و این میتواند مشکلات عراق را برای آینده دراز مدت حل کند. الان حدود ۲۰ سال از اشغال عراق میگذرد و عراق نتوانسته است حتی مشکل برق خود را حل کند با اینکه یکی از پولدارترین کشورهای منطقه است و بیشترین نفت را میفروشد، اما، چون مسیری که دارند میروند بدون پیوند خوردن اقتصادشان با ایران است، مسائلشان را حل نمیکند و آنها باید بتوانند چنین کاری را بکنند. این راهبرد خیلی از مسائل و مشکلات مردم عراق را حل میکند. فرض کنید عراق با اردن و عربستان و .. هر کاری میخواهد انجام دهد، هیچکدام جای ایران را نمیگیرند؛ ایران و عراق از نظر جغرافیایی کنار هم هستند و جمعیت عراق و ایران در نزدیک مرزهای طرفین است و اینها اگر بتوانند با هم مبادلات تجاری بکنند، میتوانند کالاهای بسیار ارزان و کم هزینه و ارزشمند را خرید و فروش کنند مثلا انتقال هندوانه و میوه و محصولات مختلف از دزفول به عراق فاصله اش کمتر است تا بخواهد از دزفول به تهران بیاید. تمام محصولاتی که در خوزستان به عمل میآید فاصله اش تا عراق خیلی نزدیک است. از نظر بنادر هم اگر عراقیها بتوانند از بنادر ایران بیشتر استفاده کنند برای آنها خیلی نزدیکتر است تا بخواهند از بنادر سایر کشورها استفاده کنند.