بهاره رهنما به تازگی در یکی از برنامههای رادیو به عنوان بدترین بازیگر زن کمدی انتخاب شد اما آیا او بدترین بازیگر کمدی است یا عامل دیگری باعث شده تا مخاطبان رادیو چنین عنوانی را شایسته او بدانند یا ادبیاتی که او به کار گرفت و خشم عمومی را در پی داشت، چنین تبعاتی در پی داشته است؟
به گزارش «تابناک»؛ «اگر کسی اعتقاد ندارد جمع کند و از ایران برود. برود آنجایی که آن رفاه و آن مدل زندگی وجود دارد... هرکس نمی تواند در تهران ۱۰ میلیون تومان درآمد داشته باشد یا جنم ندارد، یا پشتکار ندارد یا مهارت ندارد... هر آدمی که بعد از سی سال کار کردن نتواند برای خود و خانوادهاش آسایش و رفاه فراهم کند، آدم بی دست و پاییست.» این جملات تحریک کننده از سوی گروهی از اشخاص مدعی است و از قضا آخرین آنها به بهاره رهنما تعلق دارد.
تک تک این جملات خشم مخاطبان را برانگیخت و خشم عمومی را در پی داشت؛ تا آنجا که اغلب گویندگان این جملات مجبور به عقب نشینی شدند. بهاره رهنما نیز جزو استثانائات بود و پس از بیان این جملات، در ویدیویی عنوان کرد که منظورش عموم مردم نبوده و صرفاً توجیه گر رفاه خودش بوده و از موضعش عقب نشینی کرد. با این حال خشم عمومی به سرعت فروکش نمیکند و او اخیرا در یک نظرسنجی در رادیو به عنوان بدترین بازیگر کمدی زن انتخاب شد. قاعدتاً با نیم نگاهی به لیست بازیگران زن فیلمهای کمدی میتوان گزینههای ضعیفتری پیدا کرد اما آنها چنین ادبیاتی را به خدمت نگرفتند.
بهاره رهنما در سالهای اخیر وضعیتی شبیه یک یا دو دهه پیش را ندارد. دیگر خبری از فیلمهای پرتعداد با کارگردانهای مطرح نیست و فضای کاری او از آثاری نظیر گاوخونی، دایره زنگی، سن پطرزبورگ و ورود آقایان ممنوع، به فیلمهایی چون ایکسلارج، پاستاریونی و اژدر تغییر کرده است. در سه سال اخیر نیز بیش از آنکه حتی درباره آثاری با همین سطح بشنویم، از حواشی از جنس گفتهها و رفتارهای رهنما میشنویم که خواسته یا ناخواسته فاصله گذاری با فضای حرفهای سینماست.
ادبیات اخیر رهنما که به زعم فعالان فضای مجازی، به عنوان قضاوت غیرمنصفانه در قبال آنهایی که پس از یک عمر کوشش هیچ ندارند، تعبیر شد، ضربه محکمتری به او زد. واقعیت آن است که خشم عمومی بزرگتر از بهاره رهنماست و بسیاری از چهرهها که کارنامه موفقتر هنری و یا علمی داشتهاند، در مقابل این خشم عمومی مغلوب شدهاند؛ خشمی که لزوماً منصفانه عمل نمیکند و به شرایط کنونی جامعه ایران بازمیگردد.
بیعدالتی در دسترسی به امکانات، توزیع نابرابر ثروت، کاهش شدید قدرت خرید به گونهای که برخوردار از یک خودرو یا خانه مناسب در شهرهای بزرگ برای بخش وسیعی از مردم بسیار دور از دسترس شده، با خود خشمی را در پی دارد. حال اگر شخصی به نحوی این وضعیت را که نتیجه بیتدبیری مداوم کارگزاران برای حفظ ارزش پول ملی بوده، به گردن مردم بیاندازد و نتیجه بیعرضگی آنها بداند، قطعاً سرنوشت خوبی در انتظارش نخواهد بود.
واقعیت آن است که هرچه این فشارها برای اقشار مختلف افزایش یابد، آستانه تحمل عمومی کاهش مییابد و چنین تعابیری واکنشهای تندتری را در سطح افکارعمومی در پی خواهد داشت. از این منظر چهرهها باید مراقب باشند در این شرایط ولو با بیان موضوعاتی که از آنها سوء برداشت میشود، خود را سیبل افکارعمومی نکنند و تاوان سوءمدیریت دیگران را پرداخت نکنند؛ چرا دست کم بخشی از افکارعمومی ممکن است از این تعابیر چنین برداشت کنند آنها توجیه گر وضع موجود هستند.