«تابناک»، مهدی خرم دل؛ شیوه قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسر و همکارش وحیده محمدی فر باعث شد آنچه این زوج و به طور خاص مهرجویی در طول بیش از شش دهه فیلمسازی خلق کرد، به حاشیه رانده شود و سوژه اصلی جنایتی باشد که در حق یکی از مهمترین سینماگران پیشرو ایران رخ داد. بحق اهمیت آنچه رخ داده به حدی است که افکارعمومی را ملتهب سازد و فریاد اهالی سینما و دوستداران این کهنسال خردمند را در پی داشته باشد، کما اینکه حتی اگر مهرجویی در هشتاد و چهار سالگی به مرگ طبیعی نیز از میان ما رفته بود، فقدانش یک موج خبری بزرگ را ایجاد میکرد. با وجود این، نباید این حادثه، آنچه او انجام داد را به حاشیه براند و به تاریخچه اخبار تقلیل بخشد.
داریوش مهرجویی به باور بسیاری از ناظران، بهترین فیلمسازی است که سینمای ایران به خود دیده است. او بر میزانسن تسلط فوق العادهای داشت و در خلق لحظهها و آن | je ne sais quoi فوق العاده بود. او استاد بیان مسائل پیچیده با فرمی به ظاهر ساده بود. نظرگاه عمیقی که در پرسه زنی فکری با فیلسوفان آمریکایی و ایرانی بر کالبد فکرش استوار شده بود، باعث گشت او بتواند جهان بینی شگفت انگیزی را در آثار متقدمش ارائه کند. آنچه او را برجستهتر از همنسلانش در موج نوی سینمای ایران کرد، علاوه بر تسلط به زبان سینما، تواناییاش در ساخت فیلمهای تاثیرگذار در ژانرهای مختلف بود که کار هر کارگردانی نیست و نمونه آمریکاییاش، استنلی کوبریک است.
او دوربین را به خوبی میشناخت و بلد بود برای چه صحنهای چه قابی ببندد. فیلمنامه را میشناخت و بلد بود به جای اینکه بگوید، نشان دهد. بخش وسیعی از سینماگران این دو توانایی را ندارند و برخلاف تصور، این دو توانایی که بخشی از آن غریزی است، به سادگی به دست نمیآید. از همه مهمتر اینکه، مهرجویی توانایی خلق آثار درجه یک در چندین ژانر را داشت و رنج بالایی در فیلمسازی داشت. اغلب فیلمسازان یا توانایی چنین تغییر ژانر و خلق فیلم درخشان در چندین ژانر را ندارند و یا ریسک نمیکنند و تغییر ژانر نمیدهند و نسخهای که با آن موفق شدهاند را ادامه میدهند.
داریوش مهرجویی در پشت صحنه فیلم اجاره نشینها
مهرجویی هیچ گاه مقهور زمانه و جو حاکم نشد و به آنچه میخواست میرسید. در دورانی که فضای غالب سینمای ایران، کمدیهای ضعیف با فرمول مشخص بود، او گاو را ساخت که نخستین فیلم داستانی مطرح ایران در عرصه بین المللی بود که اکران بین المللی نیز شد؛ فیلمی که همچنان در میان چند فیلم مهمی است که در لیست منتقدین خارجی از سینمای ایران یاد میشود. در سالهایی که کوشش برای ساخت آثاری چون گاو و تکرار موفقیتش به اوج رسیده بود، او کمدی اجاره نشینها را ساخت و باز هم جریان ساز شد.
بیشک مهرجویی فیلمهای غیرقابل دفاعی در دو دهه پایانی عمرش دارد اما کارنامه او تا فیلم مهمان مامان مملو از فیلمهایی است که هرکدام از جنبههایی ارزش تدریس دارد. آقای هالو، پستچی، دایره مینا از فیلمهای کمتر مورد توجه قرار گرفته او در پیش از انقلاب و هامون، لیلا، درخت گلابی، میکس و مهمان مامان از دیگر فیلمهایی است که به سلیقه نگارنده نزدیکتر است و بخش قابل توجهی از کارنامه کاری مهرجویی را تشکیل میدهد و در کنار آنها فیلمهایی است که انسجام روایی و فنی در حد این آثار ندارند؛ این اتفاق عجیبی نیست.
حتی فیلمهای جان فورد نیز همگی در کیفیت خوشههای خشم، چه سر سبز بود دره ما و دلیجان نیست و بسیاری از فیلمهایش کیفیت پایینی دارد که خود او نیز منکرش نبوده است. هنرمند را کسی با آثار ضعیفش نمیشناسد، کما اینکه کمتر کسی اورسن ولز را با قصه جاویدان | Une histoire immortelle میشناسد و نام او ما را به یاد همشهری کین و ناقوسهای نیمهشب میاندازد. هر فیلمسازی چند فیلم مهم و دهها فیلم نه چندان مهم دارد و اگر با این قیاس کارنامه مهرجویی را بر کفه ترازو بگذاریم، حتماً نسبت به اغلب فیلمسازان ایرانی که میشناسیم سنگینی میکند و تا آن زمان که او با حوصله فیلم میساخت، این سنگینی بیشتر و بیشتر میشد.
مهرجویی و ایدههای منحصربفردش و مسیری که تا رسیدن به نهمین دهه عمرش طی کرد، مسالهای پراهمیت است که باید در متن قرار گیرد و این متن آنچنان میتواند طولانی و پر جزئیات باشد که فراتر از چند مستند و کتاب پیش برود. مع الاسف تا آنجا که اطلاع دارم، تجربه فنی او در فیلمسازی ثبت نشده و ایدهها و ترفندهای اجرایی و کارگردانی که به کار برد تا آثار جریان سازش را خلق کند، با او به خاک سپرده میشود و مداوماً با مرگ فیلمسازان جریان ساز سینمای ایران ابعاد این ضایعه گسترش مییابد. نه نهادهای صنفی و نه نهادهای دولتی حتی به فکر ثبت تجربیات فنی -نه خاطره نگاری- این نسل مهم نبودند و پس از گلستان، مهرجویی نیز بدون انتقال و ثبت تجربه فنیاش، صحنه را ترک کرد. انگار، تجربه سرمایهای است که اینجا کمتر از هر جایی ارزش دارد.