غزلی از صائب تبریزی
مایه اصــــل و نسب در گردش دوران، زر است
هر كسی صاحب زر است او از همه بالاتر است
دود اگر بالا نشیند كســـر شــأن شــعـله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون كه او بالاتر است
ناكسی گر از كسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا، خس نشیند، قعر دریا گوهر است
شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی می كنند
پس چرا انگشت كوچك لایق انگشــــتر است
آهن و فولاد از یك كوره می آید برون
آن یكی شمشیر گردد، دیگری نعل خر است
كــــره اسـب، از نجابت از پـس مــــادر رود
كــــره خــر، از خــریت پیش ِپای مــــادر است
كاكـل از بالا بلندی رتبــه ای پیدا نكرد
زلف، از افتادگی قابل به مشك و عنبر است
پادشه، مفلس كه شد چون مرغ بی بال و پر است
دائماً خون میخورد تیغی كه صاحب جوهر است
سبزه پامال است در زیر درخت میوه دار
دختر هر كس نجیب افتـاد ،مفت شوهر است
صائبا! عیب خودت گو، عیب مردم را مگو
هر كه عیب خود بگوید، از همه بالا تر است
حکایت تاریخی
با مرگ طغرل سلجوقی، آلپ ارسلان نیز پس از آگاهی از این رویداد، از خراسان رهسپار ری شد و در دامغان قتلمش را شکست داد و وی به هنگام فرار از اسب به زیر افتاد و در دم جان سپرد و پادشاهی سلجوقیان از آن آلپ ارسلان شد. راوندی، آلپ ارسلان را پادشاهی با هیبت، خوبروی، ورزیده و دلاور توصیف میکند که تیر او هرگز به خطا نمیرفت.
در زمان آلپ ارسلان، مقام وزارت به خواجه نظام الملک سپرده شد.
ارسلان ،شهرهای آنی و دربند خزر را گرفت و با پادشاه گرجستان، بقراط پسر گریگور، به جنگ پرداخت و او را شکست داد. گریگور به سلطان با سازش نشست و گروهی از بزرگان و امیران گرجی به اسارت درآمدند که تعدادی از آنها نیز اسلام آوردند. بقراط بن گریگور، دختر خود را به ازدواج آلپ ارسلان درآورد و سلطان نیز حکومت گرجستان را دوباره به بقراط پسر گریگور داد.
وی پس از فتوحات زیاد از جمله فتح فارس، قلمروهای خلیم فارس، کرمان و... به ارمنستان رفت.
وی در پیکار با (امپراتور روم) لشکر بیزانس را مغلوب نمود و رومانوس دیوجانس، قیصر بیزانس را اسیر کرد. دو سال بعد با دویست هزار سوار به جنگ با شمس التکین، پسر طمغاج، پادشاه ماوراءالنهر، از خراسان رهسپار آن سامان شد و از رود جیحون گذشت و دژ برزم را محاصره و پس از چندی آن را گشود.
در این گیر و دار، یوسف برزمی مسئول دژ «=کوتوال» را به نزد سلطان آوردند. سلطان دربارهٔ شمار سپاهیان خان ماوراءالنهر از وی پرسشهایی کرد، اما یوسف به درشتی به سلطان پاسخ گفت. آلپ ارسلان که سخت خشمگین شده بود، دستور داد او را بیرون برده به قتل رسانند، ولی یوسف خود را از چنگ غلامان رهایی داد و با خنجری که از آستین خویش بیرون آورد، به سوی سلطان شتافت.
غلامان از این کار جلوگیری کردند، اما آلپ ارسلان که به تیراندازی خود مطمئن بود، دستور داد تا او را رها کنند و از کمان تیری به سوی او رها کرد، از قضا، تیر به یوسف اصابت نکرد و در این میان، یوسف خود را به سلطان رساند و با خنجر زخمی کاری بر او زد. آلپ ارسلان از این زخم در «ربیعالاول ۴۶۵ ق / نوامبر ۱۰۷۲ م» چشم از جهان فروبست. القائم بالله - خلیفه عباسی - آلپ ارسلان را لقب «عضدالدین برهان المؤمنین» داده بود.
مورخان میگویند که هنگام بروز این واقعه، دو هزار غلام مسلح در خدمت سلطان بودند و از شگفتزدگی به اندیشه دستگیری قاتل نبودند، اما جامع نیشابوری سرکرده فراشان دربار، با میخکوبی که در دست داشت بر سر یوسف کوفت و او را از پای درآورد. پس از وفات آلپ ارسلان، پسرش ملکشاه جانشین او گردید.
تک بیت
«تک بیت»، همانگونه که از نامش پیداست، شعری است که یک بیت دارد و معنای آن مستقل است. «تک بیت» یکی از قالبهای شعر فارسی است که نسبت به سایر قالبهای شعری به تعداد کمتری سروده شده است. در تک بیتی دو مصراع میتوانند همقافیه باشند یا نباشند.
نکته مهم: گاهی شاهبیت و تکبیت در شعر فارسی اشتباه گرفته میشوند. شاهبیت یکی از ابیات غزل یا قصیده است که از همه بیتهای دیگر بهتر است و زیباترین مفهوم را به مخاطب منتقل میکند و جای ازپیشتعیینشدهای در شعر ندارد. دقت کنید که شاهبیت را با قالب تک بیتی اشتباه نگیرید.
بهترین تک بیتها را از صائب تبریزی می دانند.
دستِ طمع چو پیشِ کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
صائب تبریزی
میرزا محمّدعلی صائب فرزند عبدالرحیم تبریزی اصفهانی در سال ۱۰۰۰ هجری در تبریز (یا به قولی، بنا به گفته ذبیح الله صفا، در اصفهان) زاده شد. پدر صائب تبریزی تاجری معتبر بود. عمویش، شمس الدین تبریزی مشهور به شیرین قلم، از خوشنویسان برجستهٔ روزگار خود به شمار می رفت و به احتمال بسیار صائب که خط خوشی داشت، پیش وی خوش نویسی آموخته بود. خانوادهٔ صائب تبریزی جزء هزار خانواری بودند که به دستور شاه عباس اول صفوی از تبریز کوچ کرده و در محله عباس آباد اصفهان ساکن شدند و این مردم را تبارزه (تبریزی های) اصفهان می نامیدند. صائب تبریزی در اصفهان به آموختن علوم عصر پرداخت.
او نیز در جوانی به حج رفت. صائب تبریزی سبکی را به کمال رساند که چند سده بعد از او سبک هندی نامیده شد. او اسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران هم روزگارش بکار برده است. نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمون سازی های ظریف و معنی های بیگانه و باریک در شعر او دیده می شود. ابیات غزل او استقلال معنایی دارند و در یک غزل از چند موضوع سخن گفته است. صائب تبریزی را شاعر تک بیت ها نیز گفته اند.
وی بیش از صد و پنجاه هزار بیت شعر سروده که برخی بسیار لطیف و پر معنا و مفهوم هستند. وی شاعری توانا در قرن دهم و یازدهم بوده و مذهب او شیعه دوازده امامی بوده است.
حکایت
شاعری در ستایش خواجه ای بخیل قصیده ای گفت و برایش خواند اما هیچ پاداشی دریافت نکرد. یک هفته صبر کرد و باز هم خبری نشد. قطعه ای سرود که در آن تقاضای خود را به صراحت گفته بود اما خواجه توجهی نکرد. پس از چند روز خواجه را در شعری دیگر نکوهش کرد؛ اما باز هم اعتنایی نکرد. شاعر رفت و بر درخانه خواجه نشست.
خواجه بیرون آمد و او را دید که با آرامش خاطر نشسته است، گفت: ای بی حیا! ستایش کردی، تقاضا کردی و سپس نکوهش کردی، هیچ فایده ای نداشت دیگر به چه امیدی در اینجا نشسته ای؟ شاعر گفت: به امید اینکه بمیری و مرثیه ای هم برایت بگویم! خواجه خندید و پاداشی نیکو به او بخشید.
غزلی از سعید بیابانکی
بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل های ترش برگ و برش گم شده باشد
جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد
آرایه تکرار
تکرار، آن است که کلمهای را چند بار در شعر یا نثر بیاورند به طوری که آن را خوش آهنگتر کند و سبب اثرگذاری بیشتری شود.
مثالی از مولانا
هم نظری هم خبری هم قمران را قمری
هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری