ادیبستان «تابناک»؛ چهل و دوم

بسته ویدیویی «تابناک» مجموعه‌ای از ویدیوها عمدتاً متکی بر گزارش‌ها و تحلیل‌ها و ویدیویی‌هایی درباره دیگر موضوعات فرهنگی، اقتصادی و... است که تماشایش را از دست داده‌اید؛ نگاهی دوباره و متفاوت به آنچه در این بستر می‌توان فرا گرفت.
کد خبر: ۱۲۱۵۳۹۳
|
۲۲ دی ۱۴۰۲ - ۲۳:۵۱ 12 January 2024
|
3419 بازدید

اشعاری از وحشی بافقی

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
می‌توان یافت که بر دل ز منش باری هست

از من و بندگی من اگرش عاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده‌ای همچو مرا هست خریدار بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه با درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است

بعد از این ما و سرکوی دل‌آرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این، برود چون نرود

-

به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست
وفا مصاحب دیرینهٔ محبت ماست

تو و خلاف مروت خدا نگه دارد
به ما جفای تو از بخت بی مروت ماست

بسا گدا به شهان نرد عشق باخته‌اند
به ما مخند که این رسم بد نه بدعت ماست

به دیگری نگذاریم ، مرده‌ایم مگر
نشان تیر تغافل شدن که خدمت ماست

تویی که عزت ما می‌بری به کم محلی
و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست

به دعوی آمده بودیم چاشنی کردیم
کمان، تو نه به بازوی صبر و طاقت ماست

هزار بنده چو وحشی خرید و کرد آزاد
کند مضایقه از یک نگه که قیمت ماست

 

حکایتی از سعادت نامه

روباهی با گرگی دم مصادقت می زد و قدم موافقت می نهاد، و با یکدیگر به باغی گذشتند، در استوار بود و دیوار پر خار، گرد آن گردیدند تا به سوراخی رسیدند، بر روباه فراخ و بر گرگ تنگ روباه آسان درآمد و گرگ به زحمت فراوان. انگورهای گوناگون دیدند و میوه های رنگارنگ یافتند روباه زیرک بود، حال بیرون رفتن را ملاحظه کرد و گرگ غافل چندان که توانست بخورد. ناگاه باغبان آگاه شد، چوبدستی برداشت و روی بر ایشان نهاد. روباه باریک میان زود از سوراخ بجست و گرگ بزرگ شکم در آنجا محکم شد. باغبان به وی رسید و چوبدستی کشید، چندانش بزد که نه مرده و نه زنده پوست دریده و پشم کنده از آن تنگنای بیرون رفت.

زورمندی مکن ای خواجه به زر
کآخر کار زبون خواهی رفت

فربهت کرد بسی نعمت و ناز
زان بیندیش که چون خواهی رفت

با چنین جثه ندانم که چه سان
به در مرگ برون خواهی رفت؟

 

بدل

بدل، گاهی در جمله، که کسره اضافی ندارد می آید که نامِ دیگر یا لقب یا خصوصیتِ او باشد.

مثال

از احمد بقال خرید کردم.
که بقال ،بدل است.

یا

من با برادرش،رضا دیدار کردم.
که رضا بدل است.

 

وحشی بافقی

کمال الدین یا شمس الدین محمد یکی از شاعران بزرگ تاریخ ایران است که در سال ۹۳۹ هجری قمری در شهرستان بافق استان یزد متولد شد. او تحصیلات ابتدایی خود را در همین شهر گذراند و سپس در کنار برادرش «مرادی بافقی» و اساتیدی مثل «شرف‌الدین علی بافقی» علم ادب را یاد گرفت و پس از آن مدتی به کاشان رفت. وحشی بافقی به‌دلیل انزوا‌طلبی که داشت، این تخلص را برای خود انتخاب کرد.

وحشی در گذشته به‌معنای «گوشه‌گیر» بوده است و با مفهوم امروزی آن کاملا تفاوت دارد. وحشی را فردی می‌دانند که نوعی زندگی دور از جمع را انتخاب کرده تا امور مادی فریبش ندهند. وحشی شاعری بلند همت، حساس، وارسته و گوشه گیر بود با وجود اینکه شاعران هم عصر او برای برخورداری از نعمتهای دربار گورکانی هند، امیران و بزرگان این دولت، به هند مهاجرت می کردند؛ وحشی نه تنها از ایران بیرون نرفت بلکه حتی از بافق تنها مدتی به کاشان رفت و پس از آن تمام عمرش را در یزد اقامت کرد.

او شاعری را تنها برای بیان اندیشه ها و احساسات خود به کار می گرفت و نه برای کسب مال و زراندوزی.وی شاعر قرن دهم بود و در زمان شاه تهماسب و محمد خدابنده می زیسته است. ساقی نامه ی طولانی او که به شکل ترجیع بند سروده، در نوع خود کم نظیر است که بعد از وحشی توسط شاعران دیگر با همان وزن و همان مضمون بارها مورد تقلید و جوابگویی قرار گرفت. به همین اندازه مسدس ترکیبها و مربع ترکیبهای او در شعر غنایی ارزشمند است و در نهایت زیبایی چنان ساخته شده که کمتر کسی است که تمام یا قسمتی از آن را به خاطر نسپرده باشند.

اگرچه وحشی مبتکر این نوع ترکیب بند نیست، اما در این شیوه بر تمام شعرای شعرهای غنایی برتری دارد، به طوری که کسی در مقام استقبال و جوابگویی به آنها برنیامده است. غزلهای او سرآمد اشعارش است و از نظر ارزش و مقام، جزو رتبه های اول شعر غنایی فارسی است. در اکثر آنها، احساسات و عواطف شدید و درد و تألم درونی شاعر با زبانی ساده و روان و دلپذیر با نیرومندی هر چه تمامتر بیان شده است. مثنوی‌های وحشی بیشتر به استقبال و در مقام جوابگویی به نظامی سروده شده است. دو مثنوی او به نامهای ناظر و منظور و فرهاد و شیرین به استقبال خسرو و شیرین نظامی است.

 

حکایتی از بهارستان جامی

بیابان نشینی شترش را گم کرد. سوگند خورد که اگر آن را پیدا کند، به یک درهم بفروشد. اما هنگامی که شتر را یافت، از سوگندی که خورده بود پشیمان شد. گربه ای به گردن شتر آویزان کرد و به میان مردم رفت و فریاد کشید: «شترم را به یک درهم می‌فروشم و گربه ام را به صد درهم. اما بی‌‌یکدیگر نمی‌فروشم. کسی خریدار هست؟ » یکی او را دید و گفت: «اگر شتر تو این قلاده را به گردن نداشت، چه خوب و ارزان بود!»

 

غزلی از دکتر قیصر امین پور

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌ تر از غم ندیدم
به اندازه‌ غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌ آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

 

استثنای منقطع

در ادبیات مبحثی در آرایه ها وجود دارد بنام استثنای منقطع. حکمی راکه هیچ ربطی به هم ندارد مورد استثنا قرار دادن، همچنین در این صنعت از حروف استثناء استفاده می‌شود.

مثال:

بخشکید سرچشمه‌های قدیم
نماند آب جز آب چشم یتیم

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب ها
سایر اخبار
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات