به گزارش سرویس فرهنگی تابناک؛ بعد از خبر ساخت سریالی درباره حکومت پهلوی، حالا رسانههای سینمایی مثل ورایتی خبر از برنامه جدید استودیو فیلمسازی برادران وارنر برای ساخت دنبالهای از فیلم «۳۰۰» میدهند. وارنر این بار به سراغ مدیوم سریال رفته و قرار است چندین قسمت از این اثر جدید را روانه تلویزیون کند. هنوز کارگردان و سناریونویس این ایده مشخص نشدهاند، اما اینکه این استودیو هالیوودی تصمیم گرفته تا ادامه ۳۰۰ را بعد از ۱۰ سال در مدیوم سریال بسازد یک تصمیم استراتژیک برای آنهاست تا از ترند ایران هراسی در کنار ترند سریالسازی فیلمهای پر سر و صدا به صورت همزمان استفاده کنند.
واقعیت این است که در حال حاضر سریال سازی بیشتر از فیلمسازی جواب میدهد و میل مخاطبان به این مدیوم بیشتر از مدیوم سینما است. از آن سو غولهای ترافیک اینترنت دنیا هم هر روز در تلاشند تا کمپانیهای فیلمسازی را مجاب کنند به سمت سریالسازی پیش بروند و از این طریق ترافیک اینترنت بیشتری به مشتریان خود بفروشند. بهنظر میرسد برادران وارنر هم برای جدیدترین سوژه خود سراغ تاریخ ایران و دستکاری آن رفته تا از این سوژه داغ روز هم بینصیب نماند.
این استودیو در حالی این استراتژی را پیش گرفته که قسمت دوم فیلم ۳۰۰ یک شکست از نظر تجاری و از دیدگاه منتقدین بود. فیلم «۳۰۰: ظهور یک امپراتوری» محصول سال ۲۰۱۴ بهزور توانست به مرز سوددهی برسد و از نظر منتقدان نیز به اصطلاح Bombed شد و مورد انتقاد شدید آنها قرار گرفت. این اتفاق باعث شد که پرونده فیلم سوم این سری تا مدتها بسته شود و ۳۰۰ که داشت تبدیل به یک فرنچایز سینمایی پولساز میشد، عملا به قهقرا برود.
زک اسنایدر، خالق این سری در سال گذشته تاکید کرد که حق و حقوق ساخت فیلم سوم را از آن خود کرده و قصد دارد فیلم خود را به یک سه گانه تبدیل کند با این وجود حالا با گذشت یک سال، شنیده میشود که «برادران وارنر» قصد دارد تا این اثر را در قالب یک سریال بسازد. مشخص نیست هالیوود دقیقا چه برنامهای برای این فرنچایز ناقص خود دارد، اما این گمگشتگی یک معنای روشن دارد: هالیوود تلاش خود را برای ایرانهراسی ادامه میدهد و این کار بدون داشتن یک استراتژی درست در حال پیشروی است.
داستان همیشگی دشمنی هالیوود با این و البته آن
سیاست هالیوود در ادوار گذشته معنای خاصی داشته و معمولا در هر برهه زمانی، یک سری کشورهای خاص مورد غضب کارگردانان آمریکایی قرار میگرفتند. در یک برهه زمانی خاص تمامی شخصیتهای منفی قصههای هالیوودی متعلق به کشور روسیه بودند و در یک برهه زمانی دیگر نیز کشورهای آسیایی روی کار آمدند. امروزه از آنجایی که کشورهای آسیایی تبدیل به یک بازار بزرگ برای اکران فیلمهای غربی شدهاند، این سیاست بهطور کامل منتفی شده، اما ایران هیچگاه بازار جذاب و پولسازی برای هالیوود نبوده بنابراین از دست دادن ما از منظر اقتصادی معنا ندارد. هرچند باید گفت استراتژی هالیوود در برابر ایران نه به موضوعهای اقتصادی بلکه به چالشهای سیاسی برمیگردد.
از سالها پیش سیاست ضد ایرانی هالیوود رشد کرد و معنا گرفت. این موضوع در فیلمهایی مثل «پلیس آهنی» با نشان دادن ایرانیان بهعنوان سمبل تروریسم و یا ترسیم نقشه اتمی ایران در فیلم ابرقهرمانی «جوخه خودکشی» بیشتر خودش را نشان داد. بعدتر در فیلم «رباتهای تبدیل شونده» ماشین مقامات ایرانی با پرچمهایی واژگون از کشورمان بهتصویر کشیده شد و کمی جلوتر سریالهایی مثل «دیپلمات» یا «هوملند» ساخته شد و ایران همانطوری بهتصویر کشیده شد که هالیوود میخواست.
در اغلب آثار ضد ایرانی نوک پیکان تهاجم فیلمها علی الظاهر به سمت حاکمیت و دولت ایران گرفته شده، اما در فیلم ۳۰۰ تهاجم نه تنها به سمت ایران و ایرانی بلکه حتی به سمت تاریخ و ریشههای کهن سرزمینمان گرفته شده است. این موضوع کاری میکند که حتی آن دسته از افرادی که نسبت به فیلمهای ساخته شده علیه حاکمیت و دولت ایران بیتفاوتند؛ نتوانند نسبت به ساخت این اثر سکوت کنند. ساخت فیلمی که عملاً ضد کشور ایران و نام آن است یعنی بازی با تاریخ چندهزار ساله یک فرهنگ و مشخص نیست این اتفاق چرا آنقدر محبوب هالیوود است که چندین بار سراغ آن رفته و قصد دارد آن را هم ادامه دهد.
یک دشمنی بی مثال
باید گفت تقریبا هیچ نمونه دیگری مانند فیلم ۳۰۰ در تاریخ سینما وجود ندارد؛ درواقع فیلمی ساخته نشده که تبدیل به یک فرنچایز سینمایی بشود و با چندین مدیوم سرگرمی از جمله کمیک بوک، سینما، ویدیوگیم به تمدن یک کشور حمله کند. ۳۰۰، اما با این هدف نوشته شده و حالا با همین هدف هدایت میشود که تاریخ و فرهنگ ایران را به معکوسترین شکل ممکن بهتصویر بکشد.
راه چیست؟ یا باید چگونه پاسخ داد
در زمان ساخته شدن ۳۰۰، تب و تابی برای جوابیه به این فیلم در سینمای کشور رخ داد که مانند اکثر اقدامات ایرانیان، یک جو لحظهای بود. این موضوع چند ماه بعد فراموش شد و حالا دوباره شاید یک تلنگر به فعالین عرصه هنر بزند. واقعیت این است که ما تاریخ خودمان را دستکم گرفتیم و نتوانستیم آن را آنطور که باید به دنیا ارائه کنیم. اگر کره جنوبی یک پیوست ۱۰۰۰ صفحهای برای رسانه فرهنگی خود دارد و قهرمانانی خیالی و پوشالی مثل افسانه جومونگ را به جهانیان معرفی میکند؛ ما، اما نتوانستیم واقعیات تاریخی را به جهانیان معرفی کنیم.
مصاحبه بزرگمردانی، چون فرانسیس فوردکاپولا را میشنویم که از شاهنامه فردوسی تعریف و تمجید میکند و افسوس میخورد نتوانسته آن را تبدیل به یک اثر حماسی سینمایی کند، اما این جمله در چند مصاحبه سینماگران ایرانی شنیده میشود؟ سینمای کشور تبدیل شده به آثار سخیف کمدی که تضمین و گارانتی فروش را بهدوش میکشند و کسی ریسک حرکت به سمت ساخت آثار تاریخی را به جان نمیخرد. سینمای تاریخی در کشور ما مهجور واقع شده و دیگر علی حاتمی نیست که چراغ آن را زنده نگه دارد. ژانر تاریخی ما با ژانر فیلمهای پالپ یکی شده و حتی مست عشق با آلودگی به این موضوع، نمیتواند پرچمدار این ژانر باشد. البته باید گفت ساخت آثار تاریخی باکیفیت در ایران که بتواند با آثار آمریکایی رقابت کند امری ناممکن بهنظر میرسد و واقعیت اینجاست که ساخت نمونههای داخلی هم شاید چندان پاسخ مناسبی برای این موضوع نباشد.
بهشخصه تصور میکنم پویشهایی که خود مردم در شبکههای اجتماعی راهاندازی کنند میتواند پاسخ به مراتب کوبندهتری را شکل دهد. راهاندازی کمپینهای بزرگ در ابعاد جهانی با استفاده از روحیه ناسیونالیسمی ایرانیان سرتاسر جهان علیه ساخت چنین آثاری که هیچ هدفی جز تخریب ایران ندارد، پاسخی به مراتب درخورتر برای تصمیمگیران پشت پردهای است که تصور میکنند با صرف بودجههای گزاف و میلیون دلاری خود میتوانند تاریخ یک مملکت را با کمک جلوههای ویژه و پردههای سبز، به تاراج ببرند.
نویسنده: آرش پارساپور