آیات بعد توضیح می دهد که خناس کیست و یا چیست؛ می فرماید: خناس همان كسى است كه در سینه هاى انسانها وسوسه مىكند (الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ)؛ وسوسه گرانى از جن و انسان (مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ).
اما برای توضیح بیشتر باید گفت: واژه «وسواس» در اصل صداى آهسته اى است كه از به هم خوردن زینت آلات برمى خیزد. بر این اساس به هر صداى آهسته نیز وسواس گفته می شود و بعد به خطورات و افكار بد و نامطلوبى كه در دل انسان پیدا مىشود و شبیه صداى آهسته اى است كه در گوش مى خوانند نیز اطلاق گردیده است. «وسواس» در آیه مورد بحث به معنى اسم فاعل (وسوسهگر) آمده است.
«خَنّاس» هم از ریشه «خُنُوس» به معنى جمع شدن و عقب رفتن است و این برای آن است كه شیاطین هنگامى كه نام خدا برده مىشود عقب نشینى مى كنند و از آنجا كه این امر غالباً با پنهان شدن توأم است ، این واژه به معنى «اختفاء» نیز آمده است.
بنابراین مفهوم آیات چنین می شود: بگو من از شر وسوسه گر شیطان صفتى كه از نام خدا مى گریزد و پنهان مى گردد به خدا پناه مى برم.
و این هشدارى است به همه رهروان راه حق كه منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند؛ یا برنامه هایشان را در شكل انحرافى مشاهده كنند؛ هرگز چنین نیست.
آنها وسواس خنّاسند و كارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا كارى و ظاهرسازى و مخفى كردن حق.
اگر آنها در چهره اصلى، ظاهر شوند؛ اگر آنها باطل را با حق نیامیزند و اگر آنها صریح و صاف سخن بگویند؛ به گفته على علیه السلام «لم یخف على المرتادین؛ مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نخواهد ماند»؛ اما آنها همیشه قسمتى از این مى گیرند و قسمتى از آن و به هم آمیزند تا بر مردم مسلط شوند چنان كه امیر مۆمنان علیه السلام در ادامه همین سخن مى فرماید: «فهنالك یستولى الشیطان على اولیائه؛ و این چنین شیطان بر دوستان و پیروانش تسلط می یابد.
در قرآن دو بار از ریشهٔ این واژه یعنی «خنس» استفاده شده است:
آیه ۱۵ سوره تکویر «فَلَا أُقْسِمُ بِالخُنَّس؛ سوگند به ستارگانی که بازمیگردند.»
آیه ۴ سوره ناس «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخْنَّاس؛ از شر وسوسهگر پنهانکار.»
بسیاری از مفسران معتقدند که خناس در آیه چهارم سوره ناس به معنای شیطان به کار رفته است. آنها عنوان کردهاند که خناس از اوصاف شیطان است چرا که هر زمان انسان به یاد خدا باشد پنهان میشود و هر زمان که انسان از یاد خداوند غافل شد به سرعت باز میگردد.[۲] در تفسیر المیزان آمده است خناس به کسی گفته میشود که همواره ظاهر میشود و سپس مخفی میشود. از همین رو با توجه به اینکه شیطان بهطور مداوم انسان را وسوسه میکند و به محضی که انسان به یاد خدا میافتد پنهان میشود و هر زمان که انسان از یاد خدا غافل شد دوباره برمیگردد و انسان را وسوسه میکند، برخی منظور از خناس را همان شیطان دانستهاند.[۳]
برخی مفسران در تفسیر «وسواس الخناس» گفتهاند که شیطان خناس با کلام خفی بهنحویکه هیچ صدا و شنیدنی در آن وجود نداشته باشد مقصود و مفهوم خود را به انسان منتقل میکند.[۴] زمخشری معتقد است که بر اساس آنچه در قرآن کریم مبنی بر امکان شیطان بودن انسان و جن آمده، شیطانی که در این آیه مورد نظر است فقط شیطان جنی نیست؛ بلکه شیطان انسانی و کسی که زیاد وسوسه میکند را نیز شامل میشود.[۵] در تفسیر نمونه آمده است که شیطان اهداف خود را با مخفیکاری انجام میدهد؛ چراکه این مخفیکاری باعث میشود انسان تصور کند که آنچه میخواهد انجام دهد باور و فکر خودش است و کسی به او چیزی را تحمیل نکرده است. به همین دلیل راحتتر و سریعتر گمراه میشود. مخفیکاری شیطان باعث تزیین وسوسههای او میشود. یعنی شیطان با مخفیکاری کارهای باطل را در لعابی از حق و دروغ، گناه را در لباس عبادت، و گمراهی را در پوشش هدایت به باور و فکر انسان تبدیل میکند.[۶]
برخی معتقدند منظور از وسوسههای خناس در سوره ناس ارزشهای موهوم و ساختگی است که میتواند جامعه و ارزشهای خدایی را از بین ببرد.[۷]
پنهانشدن خناس با یاد خدا
در برخی از روایات نیز خناس به معنای شیطان مطرح شده است:
در روایت دیگری وسواس خناس از یاران شیطان شمردهشده است. که کار او بر اساس این روایت وعده دادن و آرزومندکردن انسان است. او در مرحله بعد انسان را تشویق به ارتکاب گناه برای رسیدن به آرزوهایش میکند و زمانی که انسان دچار گناه شد استغفار را از یاد او میبرد.
در روایت دیگری ذیل آیه ۴ سوره ناس آمده است که هر انسانی که متولد میشود در قلب او وسواس خناسی است. زمانی که به یاد خداست این وسواس پنهان میشود و میرود اما هر زمان که از یاد خدا غافل میشود وسوسه باز میگردد و انسان را گمراه میکند.
در روایتی دیگر ذیل این آیه آمده است که شیطان خناس به صورت خوکی معلق در قلب انسان است که خداوند او را بر انسان مسلط کرده است. این شیطان به نحوی است که وقتی انسان به یاد خداوند میافتد از قلب انسان پنهان میشود و از جسم و بدن انسان فرار میکند.
منبع:تبیان/ نهج البلاغه، خطبه 50/ برگرفته از تفسیرنمونه 27/ 472-
***
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ «۱» مَلِکِ النَّاسِ «۲» إِلهِ النَّاسِ «۳» مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ «۴» الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ «۵» مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ «۶»
(اى پیامبر!) بگو: پناه مىبرم به پروردگار آدمیان. پادشاه آدمیان. معبود آدمیان. از شرّ وسوسه شیطان. آن که اندیشه بد در دل مردمان افکند. از جنس جنّ باشد یا انسان.
نکتهها
در قرآن، بیش از ۳۰۰ مرتبه کلمه «قُلْ» آمده که بسیارى از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان مىباشد.
کلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسهگر مىآید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افکار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسهگر است.
گفتنِ کلمه «أَعُوذُ» براى نجات از خطرات کافى نیست، بلکه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دورى کرد. وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّیل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. کسى که مىگوید: «أَعُوذُ بِاللَّهِ»، باید در عمل نیز از سرچشمههاى فساد دورى کند.
اول چیزى که محسوس انسان است، رشد و تکامل و تربیت اوست، «بِرَبِّ النَّاسِ» بعد سیاست و تدبیر و حکومت. «مَلِکِ النَّاسِ» و همین که رشد او بالا رفت عبادت و پرستش
جلد ۱۰ - صفحه ۶۵۳
است. «إِلهِ النَّاسِ»
به کسى باید پناه برد که اسرار و وسوسههاى درونى را مىشناسد. «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» «۱» او از خیانت چشمها و آنچه سینهها پنهان مىکند آگاه است.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است، هرگاه یاد خدا کند پنهان مىشود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مىکند. فاذا ذکر العبد الله خنس ... و اذا غفل وسوس «۲»
کسانى که دیگران را به تردید و وسوسه مىاندازند، کار شیطانى مىکنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مىگفتند: آیا شما علم دارید که صالح پیامبر است؟ و با این کلام در مردم تردید به وجود مىآوردند. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ» «۳»
در اول قرآن با «بِسْمِ اللَّهِ» از خدا استمداد کردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه مىبریم.
«خناس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم کارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمىشود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مىکند و موفق مىشود. حضرت على علیه السلام مىفرماید: شیطان با ظاهرنمایى حق و باطل را بهم در مىآمیزد و بدین شکل بر طرفداران خود غالب مىشود.
«فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه» «۴»
حالا که شیطان، خنّاس است، آنقدر مىرود و مىآید تا موفق شود، ما هم باید یاد خدا را زیاد کنیم.
در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است که هرگاه گرفتار مىشود دعا مىکند و پناهندگى مىخواهد و همین که خطر رفع شد، گویا ما را نمىشناسد. «۵»
در این سوره، چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مىگیرد و با ایمان و عقل و فکر ما بازى مىکند، سه بار نام خداوند یاد شده است: «بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ»، اما در سوره فلق که شرور خارج از سینههاست، یکبار نام خداوند مطرح است. «بِرَبِّ الْفَلَقِ» آرى خطر انحراف فکرى و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجى است و
«۱». غافر، ۱۹.
«۲». بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۴۹.
«۳». اعراف، ۷۵.
«۴». نهج البلاغه، خطبه ۵۰.
«۵». یونس، ۱۱.
جلد ۱۰ - صفحه ۶۵۴
دشمنان فرهنگى و فکرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناکترند.
در روایات آمده است که شیطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد. هر کدام مطلبى گفتند، ولى یکى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مىکنم و توبه را از یادش مىبرم. ابلیس این طرح فراموشى توبه را پسندید. «۱»
حالا که او «بِرَبِّ النَّاسِ» است، پس شیوههاى تربیتى دیگران را نپذیریم. حالا که او «مَلِکِ النَّاسِ» است، پس خود را برده دیگران قرار ندهیم و حالا که او «إِلهِ النَّاسِ» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفکر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگى از وسوسههاست.
آنکه در سینه و قلب و روح مردم وسوسه مىکند، ممکن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان. آرى تطمیعها و وعدهها، امروز و فردا کردنها از جمله راههاى وسوسه است.
وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیاى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است:
«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ» «۲»، «أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» «۳»، اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» البته نه به شکل سلطه بر دل انسان به گونهاى که راه گریزى از آن نباشد. زیرا قرآن در آیهاى دیگر مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» «۴» هنگامى که شیطانها به سراغ افراد باتقوا مىروند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه کنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمىدهند.
تکرار کلمه «ناس» در «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِکِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ» اشاره به آن است که ربوبیّت، حاکمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصى از بشر ندارد.
اول «بِرَبِّ النَّاسِ» آمد، بعد «مَلِکِ النَّاسِ» و سپس «إِلهِ النَّاسِ»، شاید به خاطر آن که آنچه به فطرت نزدیکتر و ملموستر است، پناهندگى به مربى است: «بِرَبِّ النَّاسِ»
چنانکه کودکان به هنگام خطر اول صداى مادر مىزنند، سپس کسى که قدرت دارد، «مَلِکِ
«۱». تفسیر نورالثقلین.
«۲». طه، ۱۲۰.
«۳». حج، ۵۲.
«۴». اعراف، ۲۰۱.
جلد ۱۰ - صفحه ۶۵۵
النَّاسِ» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. «إِلهِ النَّاسِ»
خداوند به نیازهاى انسان و خطراتى که او را تهدید مىکند آگاه است، ولى شیوه تربیت الهى آن است که انسان نیاز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین کند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شکوفا شود. قُلْ أَعُوذُ ...
به گفته پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خاطرات و وسوسههایى که بىاختیار بر انسان عارض مىشود، مادامى که از طرف انسان عملى صورت نگیرد، چیزى بر او نیست. «وضع عن امتى ما حدثت به نفسها ما لم یعمل به او یتکلم» «۱».
پیامها
۱- پیامبر، امین وحى است و چیزى از خود نمىگوید. «قُلْ»
۲- خطرات به قدرى شدید است که خدا به پیامبرش دستور پناه بردن مىدهد.
«قُلْ أَعُوذُ»
۳- بدون استمداد از خدا، امکان مبارزه با شرور نیست. «أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»
۴- گناهکاران نباید مأیوس شوند، زیرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. «بِرَبِّ النَّاسِ»
۵- وقتى پیامبر، به خدا پناه مىبرد، وظیفه ما روشن است. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»
۶- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، «بِرَبِّ النَّاسِ» سلطنت و حکومت او را بپذیرد، «مَلِکِ النَّاسِ» و او را معبود خود قرار دهد. «إِلهِ النَّاسِ»
۷- انسان بىایمان، به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه مىبرد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مىشوند. «بِرَبِّ النَّاسِ- مَلِکِ النَّاسِ- إِلهِ النَّاسِ»
۸- بالاترین خطرها پنهانترین آنهاست که وسوسه درونى باشد. «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» «والحمدللّه ربّ العالمین»
«۱». بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۵۴.
جلد ۱۰ - صفحه ۶۵۶
تفسیر نور (محسن قرائتی)