به گزارش «تابناک» روزنامه های امروز یکشنبه 21 مردادماه در حالی چاپ و منتشر شد که رونمایی از معاونان آقای رئیس جمهور، کشتار فجیع در مدرسه التابعین و بازتاب آن، رونمایی از بی رحم ترین ورژن رحمان با رقص مازنی / آرین ایرانی رونالدوی تکواندو / زارع پادشاهی با تاج نقره ای در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشت ها و سرمقاله های منتشره در روزنامه های امروز را مرور می کنیم:
محمد جواد حقشناس طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان ضرورت مقابله با فساد در كابينه جديد نوشت: موضوع انتخاب كابينه این روزها به يك معادله جدي در اقتصاد ايران بدل شده است و افراد و گروههاي مختلف هر كدام از ظن خود گمانهها و احتمالاتي را مطرح ميكنند. البته روند انتخاب كابينه با توجه به رويكرد شفافي كه دولت چهاردهم در پيش گرفت، ميتواند رويكرد مثبتي تلقي شود. امروز در جريان گفتوگو با يكي از رسانهها اشاره كردم، رويكرد مشورتي انتخاب وزرا كه مسعود پزشكيان در پيش گرفته هرچند مطلوب و قابل دفاع است اما به معناي نفي مسووليت رييسجمهور نيست. ايشان به درستي و در يك اقدام مناسب، نخبگان، استادان، احزاب، گروههاي تخصصي و... را به كار گرفتند تا كابينه از دل يك اجماع نخبگاني بيرون بيايد. اما نهايتا بايد توجه داشت كه كابينه ذيل مسووليتهاي رييسجمهور قرار دارد. در واقع رييسجمهور است كه وزراي مورد نظرش را انتخاب كرده و تركيب مدنظرش را ميچيند. برخي شنيدهها در خصوص رايزنيها با نهادهاي فرادستي و فراقانوني براي انتخاب كابينه، ممكن است اعتماد مردم به دولت را خدشهدار سازد. به هر حال مردم به رييسجمهور و دولت راي دادهاند و توقع دارند كه كابينه مبتني بر مطالبات آنها چيده شود.
پس از ضرورت انتخاب كابينه بايد به مقولات فرهنگي و اجتماعي هم توجه ويژهاي شود. در اين بخش نيازمند هارموني واحد و صداي يكساني در كابينه هستيم تا هر كس در كابينه ساز خود را ننوازد. مساله مهم بعدي ضرورت مقابله با فساد در لايههاي مختلف اجرايي است. مقولهاي كه طي سالهاي اخير به نسبت سالهاي ابتدايي انقلاب گسترش پيدا كرده و لازم است دولت در خصوص مقابله با آن اقدامات عاجلي صورت دهد. متاسفانه در دولت قبلي، موضوع به اندازهاي بغرنج شد كه پاي برخي وزراي كابينه سيزدهم هم به پروندههاي فساد باز شد و براي برخي از آنها احكام قضايي قطعي صادر شد.لازم است در دولت پزشكيان به اصل شفافيت، سلامت و صداقت توجه ويژهاي شود تا ديگر شاهد يك چنين تخلفات و مفاسدي در ساختار اجرايي كشور نباشيم.
ناصر ذاکری طی یادداشتی در شماره امروز شرق با عنوان اقتصاد ملی؛ از تجارت تریاک تا تجارت املاک نوشت: مورخان میگویند کشت خشخاش در ایران از سال ۱۲۳۰ خورشیدی آغاز شده و بهسرعت گسترش یافته است. سودآوری این محصول جدید باعث شد بخش مهمی از زمینهای مرغوب کشاورزی به جای غلات به کشت خشخاش اختصاص یابد. این اتفاق هرچند سود فراوانی به همراه داشت، اما دو اثر منفی را در جامعه آن روز ایران بر جای گذاشت: از یک سو مصرف مواد مخدر افزایش یافت و از سوی دیگر تولید غلات با کاهش تدریجی روبهرو شد. کنسول انگلیس در بوشهر در گزارش خود یکی از علل بروز قحطی و کمبود گندم در سالهای 1249-1250 را رونق کشت خشخاش و کمشدن سطح زیر کشت گندم عنوان میکند. درواقع بیتدبیری حکام وقت در برخورد با این ماجرا و دلخوششدن به رونق نسبی اولیه، خسارتی جدی به اقتصاد ملی وارد کرد. رونق تجارت املاک در سه دهه گذشته نیز اثری بسیار مشابه ماجرای کشت خشخاش و تولید تریاک از خود بر جای گذاشته است. در ابتدای دهه ۷۰ با رشد بیرویه نقدینگی دوران ویژهای در تاریخ اقتصادی کشورمان آغاز شد. صاحبان نقدینگی اعم از اشخاص حقیقی و حقوقی برای کسب سود و حفظ ارزش دارایی خود به بازار املاک و مستغلات هجوم آوردند. در این ایام دولت باید با اجرای سیاستی خردمندانه این نقدینگی را در مسیری هدایت میکرد که بخش مولد اقتصاد بیشترین بهره را از آن ببرد. اگر چنین سیاستی طراحی میشد، دولت اجازه تبدیل زمین شهری و مسکن را به یک کالای تجاری نمیداد و بهاینترتیب سیلاب نقدینگی نمیتوانست به معیشت خانوارهای کمدرآمد آسیب بزند. اما رونق چشمنواز فعالیتهای ساختوساز و افزایش جنبوجوش فعالان اقتصادی بسیاری از مسئولان را فریفت و آنان متوجه شباهت این ماجرا با رونق کشت خشخاش در ۱۴۰سال پیش نشدند. این رونق چشمنواز حتی بسیاری از نهادهای فرهنگی و مذهبی را هم مسحور کرد و درنتیجه نقدینگی انبوهی وارد این تجارت مخرب شد. رونق تجارت املاک و مستغلات شرایطی را فراهم کرد که تعدادی از بنگاههای مشاور املاک رشدی نجومی را تجربه کنند. گویی در سطح اقتصاد ملی تنها حوزهای که حرفی برای گفتن داشت، خریدوفروش املاک و مستغلات بود. بهاینترتیب شرایطی پدید آمد که تقریبا همه فعالان اقتصادی بزرگ کشور در کنار فعالیت جاری خود در حوزه خاص، در حوزه املاک و مستغلات هم فعالیتی برای خود دستوپا میکردند تا از قافله «رونق اقتصادی» کاذب عقب نمانند. به بیان دیگر تجارت املاک جایگزین بسیاری از اشکال فعالیتهای سالم و مولد اقتصاد شد. همانگونه که ۱۴۰ سال پیش نیز کشت خشخاش و تولید تریاک جایگزین کشت گندم شد. برای داشتن تصوری واقعی از ابعاد رونق این خشخاش جدید و جایگزینی آن با کشت غلات، کافی است به این واقعیت توجه کنیم که امروزه در شرایطی که ارزش روز بورس اوراق بهادار کشور کمتر از ۱۵۰ میلیارد دلار برآورد شده است، ارزش سرمایه متراکمشده در حوزه املاک مسکونی استیجاری شهر تهران در حدود صد میلیارد دلار برآورد میشود!
همانگونه که رونق کاذب در دوران کشت خشخاش تداوم نیافت، رونق دلنواز تجارت املاک نیز نتوانست رشد اقتصادی را به ارمغان بیاورد و با درهمشکستن بنیان تولید در کشور، اتفاقی مشابه قحطی 1249-1250 چهره کریه خود را نمایان کرد. بهاینترتیب از یک سو درآمد آسان اجاره املاک و مستغلات مانند افیون اقتصاد ملی را گرفتار کرده و انگیزه هرگونه فعالیت سالم اقتصادی را از بین برده است و از سوی دیگر با جایگزینشدن این خشخاش جدید با فعالیتهای مولد و تعطیلی بسیاری از فعالیتهای سالم اقتصادی، میدان مطلوبی برای فعالیتهایی از جنس واردات کالاهای چینی و توزیع آنها از طریق سیستم گسترده دستفروشی در مترو ایجاد شده است. درواقع آن عاملی که اجازه نمیدهد چهره کریه قحطی ناشی از جایگزینشدن تجارت املاک با فعالیتهای مولد خود را نشان بدهد، همین امکان واردات گسترده انواع کالاهای مصرفی فاقد کیفیت مناسب از مبدأ چین است. امروز راه نجات اقتصاد کشور از دام رکود تورمی، اصلاح مسیر اقتصاد و بازگرداندن قطار اقتصاد کشور به ریل تولید است. اما چگونه میتوان آن فعال اقتصادی را که به درآمد کمزحمت اجارهبگیری معتاد شده، بار دیگر به تلاش و خطرکردن و خلاقیتورزیدن واداشت؟ در چنین شرایطی دولت چهاردهم باید با درک درست شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور راه نجات اقتصاد ملی از دام اعتیاد به درآمد مستغلاتی را هموار کند. حمایت مؤثر از فعالیتهای سالم و مولد اقتصادی، ایجاد محدودیتهای قانونی برای تجارت مستغلات، حمایت مؤثر از بورس و بازگرداندن اعتماد عمومی به این حوزه، نقطه شروعی برای این درمان طولانی و البته بسیار ضروری است. مداخله هوشمندانه در بازار املاک استیجاری و مهار رشد اجاره مسکن و حتی ایجاد روند کاهشی در آن، نهتنها حرکتی جدی در مسیر حمایت از اقشار کمدرآمد است، بلکه میتواند جریان خروج نقدینگی از بازار مستغلات و بازگشت رونق به بخش مولد را سرعت ببخشد.
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشت: سابقه 70 ماه حضور در جبهه، معاون وزیر دفاع، مشاور دبیر شورای عالی امنیت ملی، رئیس موسسه مطالعات راهبردی، مشاور فرمانده نیروی دریایی، معاون حوزه امنیتی دفاعی وزارت دفاع و معاون روابط خارجی وزارت دفاع، عضو ارشد هیئت نظامی ایران در مذاکرات پایان جنگ (قطعنامه 598) و بعد مشاور همراه هیئت مذاکرات هستهای و... که در نهایت جاسوس انگلیس از آب درآمد و به خاطر دسترسی به بعضی دستگاههای حساس کشور و دسترسی به اطلاعات پراهمیت، یکی از مهمترین عوامل سازمان جاسوسی انگلیس بود و سال 1401 اعدام شد.
این سابقه بسیار مفید و ستودنی هرگز کسی را حتی ذرهای دچار سوءظن نمیکند ولی دیدیم که حتی در یک مجموعه حکمرانی کاملاً دینی، یک فرد جاسوس میتواند اینقدر ظاهرالصلاح باشد. در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم افرادی مثل کلاهی و کشمیری را با همین صلاحیتهای ظاهری دیدیم که با نفاق خود توانستند تا عمق تشکیلات وسیع حزب جمهوری اسلامی و بالاترین سطح دولت نفوذ کنند و انفجارهای هفتم تیر و هشتم شهریور را به وجود بیاورند و بزرگانی همچون آیتالله بهشتی، محمدعلی رجائی و دکتر محمدجواد باهنر را به شهادت برسانند و خسارتهای سنگینی به ایران و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی وارد کنند.
در سال 1401 آشکار شدن عملیات جاسوسی «کاترین شکدم» که متاسفانه بعد از فرار او از ایران صورت گرفت و قربانیانی از داخل کشورمان به همراه داشت، نمونه دیگری بود که میبایست یک هشدار مهم تلقی شود ولی نشد. کاترین شکدم هم مثل کلاهی و کشمیری و علیرضا اکبری با ظاهری مذهبی توانست به بدنه دستگاهها نفوذ کند. چادر و مقنعه او مثل پینه پیشانی همپالکیهای داخلی وی فریبندگی داشت همانطور که «الیکوهن» در سوریه توانست با ظاهرسازیهایش تا بالاترین ردههای دولتی نفوذ کند و اطلاعات محرمانه و سری را که روزها در همان سطح به دست میآورد، شبها به اسرائیل مخابره نماید و سرانجام در دهه 40 بعد از محاکمه و محکومیت به جرم جاسوسی به دار آویخته شد.
امروز هم نباید خودمان را از شر نفوذیها در امان بدانیم. ترور اسماعیل هنیه در قلب تهران و قبل از آن ترورهای متعدد در سالهای اخیر و حوادث گوناگون که از عوارض نفوذ بودند و اکثر آنها نیز در تهران و اطراف آن رخ دادند، همگی زنگهای هشدار بودند که مسئولان گفتند شنیدهایم ولی گویا نشنیده بودند و یا صدای تهدیدآمیز آنها را از یاد بردند. اگر صدای آن هشدارها شنیده میشد امروز دچار ترور اسماعیل هنیه در تهران و فرماندهان مقاومت در سوریه و لبنان نمیشدیم.
نفوذیها با دو چهره مشغول فعالیت هستند؛ یکی چهره پنهان و دیگری آشکار اما با ظاهری فریبنده و منافقانه. صاحبان چهرههای پنهان، عوامل عملیاتی هستند و چهرههای آشکار، عوامل زمینهسازند. این گروه دوم خطرناکترند و کار اصلی را اینها انجام میدهند. ویژگیهای گروه دوم، تندرویهای همراه با ظاهرالصلاح بودن و قیافه و سخن مذهبی و خود را سوپرانقلابی جا زدن است. قیافه و زبان و قلم افراطیهای خوداسلامپندار و انقلابینما باید علائم اصلی نفوذی بودن تلقی شوند. امروز در بدنه حکمرانی، در بدنه حوزهها، در دانشگاهها، در رسانهها و در لایههای مختلف مذهبی جامعه و بظاهر انقلابی جامعه ما نفوذیها جا خوش کردهاند. شناسائی این نفوذیها و پاکسازی جامعه از آنها یکی از مهمترین وظایف مسئولین نظام جمهوری اسلامی است.
ـــــــــــــــــــــ