به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ماه در حالی چاپ و منتشر شد که پدیده نامزدهای پوششی در انتخابات ۱۴۰۰، وضعیت صلاحیت کاندیداها و گمانه زنیها درباره آن، دو قطبی یا چند قطبی در رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری و سفر اروپایی ظریف، از مواردی است که موضوع گزارشهای خبری و تحلیلی روزنامههای امروز شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
جاوید قرباناوغلی در بخشی از سرمقاله امروز شرق با عنوان دوقطبیهای زودهنگام در انتخابات ۱۴۰۰ نوشت: نگاهی گذرا به بیانیهها و خطابه کاندیداهای انتخابات پیشرو در ۲۸ خرداد، نمایانگر عمق سیاستورزی سطحینگرانه است که نتیجهای جز سردادن شعارهای بیمحتوا، وعدههای اجرانشدنی و در نتیجه بازی با سرنوشت مردم و بهسخرهگرفتن شعور آنان ندارد. برای مردمی که قرار است پای صندوق بروند، این سؤال مطرح است کسی که چندینبار خود را در معرض انتخاب مردم قرار داده و با دست رد آنها روبهرو شده، افردی که سالهای متمادی در بالاترین دستگاههای حاکمیتی که در خط مقدم مبارزه با فساد بالاترین مسئولیتها را داشته و با شعار مبارزه با همان معضل یعنی فساد افسارگسیخته و ساختاری، پای به رقابت انتخاباتی گذاشته، اشخاصی که با دورهای طولانی مسئولیت در ردههای مختلف اجرائی یا نظارتی، امروز با شعار مبارزه با فقر و محرومیت و تبعیض به میدان آمدهاند، قرار است با کدام سازوکار جدید و از رهگذر تغییر در کدامین بخشهای اداره کشور به وعده خود عمل کنند؟
طرفه آنکه بیشتر این کاندیداها هم از «عدم تمایل شخصی» برای ورود به عرصه انتخابات و اینکه با اصرار و فشار این یا آن به میدان آمدهاند سخن گفته و از هماکنون شائبه «شانهخالیکردن و فرار از مسئولیت در خدمت به مردم» را از گرده خود برداشته و به دوش کسان دیگر میگذارند. جالبتر آنکه فصل مشترک خطابه و بیانیه حضور تقریبا همه کاندیداها «وضعیت نابسامان کشور و مشکلات عدیده معیشتی مردم» است و از داشتن برنامهای برای حلوفصل آن سخن میگویند که حتی از بیان سرفصلهای برنامه مورد ادعای خود براساس قوانین موجود و واقعیتهای انکارناپذیر نظام سیاسی کشور عاجز هستند. گذشته از موارد اجرائی و نظارتی، گمانهزنی درباره چیدمان اصلی رقابت انتخابات، اگرچه دشوار و در گرو اعلام فهرست نهایی از سوی شورای نگهبان است، ولی از هماکنون سه گزینه «رئیسی، جهانگیری و لاریجانی» در کانون توجه قرار گرفتهاند.
پیشبینی میشود در انتخابات ۱۴۰۰ برای اولینبار شاهد پدیده «دوقطبی چندوجهی» خواهیم بود و برخلاف تصورات خوشبیانه برخی جناحهای سیاسی ممکن است نتیجه انتخابات مانند سال ۸۴ در گرو برگزاری دور دوم باشد که از هماکنون موجبات نگرانی برخی را که با اطمینان پا به عرصه گذاشتهاند، فراهم کرده است. درباره کاندیدای اصلاحطلبان اگر مصوبه «نهاد اجماعساز» ملاک عمل قرار گیرد و همه اعضای جبهه اصلاحطلبان بر آن پایبند باشند، تصور اولیه این است که در غیاب جواد ظریف، اسحق جهانگیری کاندیدای نهایی این جبهه خواهد بود، هرچند هنوز نمیتوان با قطعیت دراینباره سخن گفت و ممکن است سرپیچی از مصوبه نهاد اجماعساز موجب تشتت در این جبهه شود؛ اما شرایط اصولگرایان که تصور میشد در صورت ورود رئیسی و اجماع درباره غائله کاندیدای نهایی خاتمه یابد، با ثبتنام لاریجانی کاملا آشفته و دچار ابهام شده است.
ورود علی لاریجانی به عرصه رقابت را نمیتوان تصمیمی شخصی و بدون محاسبه تأثیرات آن در معادله قدرت در جبهه اصولگرایان برشمرد، بهویژه اینکه او به گفته خود با حمایت برخی از مراجع پا به عرصه انتخابات نهاده و در همان شروع کار با کنایهای آشکار به مدعیان همسنگر خود از مخالفت خود «با کلید جادویی و سوپرمن بازی و داغ و درفش» و ایجاد وفاق و وحدت و همبستگی ملی در کشور سخن گفته است. واژههایی که هریک مخاطب خاص خود را دارد و از هماکنون میتوان اثرات آن را در گرایشهای مختلف و بعضا متضاد جبهه اصولگرایان مشاهده کرد؛ ازاینرو و در صورت انصرافندادن هریک از این سه و البته در صورت اقبال مردم به انتخابات که بنا بر اخبار رسانه ملی درحالحاضر پیشبینیها مشارکت حدود ۵۰ درصدی را تخمین زده است، انتخابات ۱۴۰۰ شاهد دوقطبیهای جدیدی در قالب «اصلاحطلب–اصولگرا» یا «اصولگرا-اصولگرا» خواهد بود که تاکنون سابقه نداشته است. امری که میتواند گویای رقابتهایی فراتر از کسب صندلی پاستور در انتخابات ۱۴۰۰ باشد. فعلا باید صبوری پیشه کرد و منتظر ماند.
جلال میرزایی نماینده مجلس دهم طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی نوشت: محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه کشور بعد از سفر به سوریه چند روزی است که تور دیپلماتیک اروپایی خود را آغاز کرده است. طبق برنامه، ظریف سفری به انگلستان، آلمان، فرانسه، اسپانیا و ایتالیا داشت. فارغ از حاشیه پیش آمده درخصوص لغو سفر به اتریش باید چند نکته مهم را در رابطه با این تور اروپایی رئیس دستگاه سیاست خارجی مطرح کرد؛ نخستین نکته آن است که برخلاف تصور و ارزیابیهای اولیه به نظر نمیرسد ارتباط مستقیم و جدی میان تور اروپایی ظریف و نشست وین به منظور لغو تحرمها و احیای برجام وجود داشته باشد. کما اینکه طبق اخبار واصله انجام این سفرها از چندی پیش برنامهریزی شده بود و محور اصلی این اروپاگردی ظریف پرداختن به مسائل دوجانبه فیمابین ایران و اروپاست. اگرچه انجام این سفرها فیالنفسه تاثیرات و تبعات مثبت و سازندهای روی فضای مذاکرات وین خواهد داشت؛ اما نمیتوان به صرف این تاثیرات مثبت این تحلیل را داشت که تور دیپلماتیک اروپایی محمدجواد ظریف ارتباط مستقیمی با مذاکرات وین دارد. ضمن اینکه این سفرها و تحرکات دیپلماتیک ظریف به اروپا عملا در ادامه سفرهای چند وقت اخیر وزیر امور خارجه کشورمان به کشورهای مختلف منطقهای و فرامنطقهای بوده است. کما اینکه پیش از انجام این سفر، ظریف تور دیپلماتیک عربی و آسیای مرکزی هم داشته است.
به دیگر سخن ظریف در واپسین روزهای عمر وزارتش سعی در سروسامان دادن روابط خارجی کشور دارد. از این رو وزیر امور خارجه باید وظایف خود را به خوبی برای تحقق و پیشبرد هر چه بهتر این مهم انجام دهد تا زمینه، بستر و فضای روابط و تحکیم مناسبات را بین کشورهای مختلف به خصوص اروپاییها عملیاتی کند. این ماموریت برای دولت آتی که قرار است چندماه دیگر روی کار بیاید، بسیار حیاتی است؛ اینکه دولت سیزدهم با چه وضعیت دیپلماتیکی در جهان برای چهار سال پیشرو سکاندار سیاست خارجی ایران شود، میتواند در سمت و سودهی به برنامهها و شکست و موفقیت طرحهای توسعه و پیشرفتش کاملا موثر واقع شود. نکته دیگر به ارتباط این سفر با فضای سیاسی داخلی در کشور بازمیگردد. به هر حال با هجمهها، توهینها و تخریبهای چند هفته گذشته علیه دولت، وزارت امور خارجه و بهخصوص شخص محمدجواد ظریف که بعد از انتشار فایل صوتی به شدت افزایش پیدا کرد، ظریف تلاش داشت با سفرهای خارجی عملا از این حواشی و فضای سیاسی کشور دور شود تا دیپلماسی بیش از این سیاستزده نشود.
فرید براتی سده طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان خانواده ره به کجا میسپرد؟ نوشت: خبر جانکاه و تکاندهنده است. پدر و مادری به دلیل اختلاف با فرزندشان که از قضا هنرمند است و آنچه «اذیتهای» زیاد او عنوان شده با خوراندن داروی بیهوشی، او را با چاقو کشته و آنگاه جسدش را مثله کردهاند. فارغ از قضاوت درباره شدت و نوع آزار و اذیتهای مورد ادعا و انگیزههای درونیتر و پنهانیتر قتل به این شکل و شیوه که نشانهای از شدت اختلافات و تعارضهای خانوادگی است و بدون نگرش درباره جایگاه و موقعیت این خانواده خاص، آنچه پرداختن به آن حایز اهمیت است، بحران موجود در خانوادههای ایرانی است. بحرانی که قطعا در آینده و احتمالا در پساکرونا با شدت بیشتری نمود خواهد یافت. طی دهه گذشته به دلایل مختلف سطح تنش در خانوادهها افزایش بسیاری یافته است، شرایط نامساعد مالی، فقر، احساس تبعیض، عدم امید نسبت به آینده فرزندان، نادیده گرفتن یا چشم بستن بر دهها نیاز اعضا از نیازهای پایه زیستی تا نیازهای بالاتر عاطفی روانشناختی، چون توجه به اعتماد به نفس، احساس دوست داشته شدن و دوست داشتن، نیاز به تعلق و وابستگی و... به علاوه انزوا و تنهایی حاصل از ویروس کرونا سطح نگرانیها و شرایط دلهرهآور را چنان در خانوادهها افزوده که ساز و کارهایی که دیرباز در خانوادههای ایرانی در مقام جانپناه محکم میتوانست مرهمی بر درد اعضای آنها باشد، چنان به عکس خود تبدیل شدهاند که جز فرسودگی و خسته روانی و تنکاهی و افت سطح انرژی و تاب و توان افراد خانواده به ارمغان نیاوردهاند و کار را به جایی رساندهاند که برای آنانی که روزگاری مظهر قدرت، نماد رأفت و مهربانی و تکیهگاه آرامش و آسایشبخش حصار حصین خانواده ما بودند، گریزی نمیماند جز دست بردن به خشم و خشونت، خشونتی بیمانند و البته مبهوتکننده!
این همه، اما یک سوی ماجراست؛ وجه دیگر بحران در نداشتن راه حل و ناتوانی در حل مساله و مشکلگشایی خانواده امروز ایرانی است.
زندگی جمعی همواره با تعارض و اختلاف و حتی گاه با کشمکشهای جسمی شدید همراه بوده، اما آنچه در نهایت بر این آتش خشم و هیاهو آبی فرو میپاشید، تاب و تحمل و صبر و مدارای اعضای خانوادهها بود. شوربختانه امروزه در اثر عدم برنامهریزی اصولی، علمی و مناسب و یا مبادرت به برنامههای نمایشی و سطحینگر، خانوادهها در برهوت فشار و عسرت تنها رها شدهاند.
بیآنکه قصد پرداختن موضوع از دید صرفا روانشناختی یا اجتماعی داشته باشم، این پرسش مطرح است ما را چه شده که خانوادهای که روزی نقطه قوت و موجب افتخارمان در حل مسائل و مشکلات بود و هرگاه از همه رانده و مانده و ناتوان و خسته میگشتیم، پس از توکل به خدا، به آن کوچکترین و امنترین واحد اجتماعی پناه میبردیم تا با کسب حمایت، دوباره آرام گیریم و «پارو فرو نهیم»، اینک به چنین حضیضی رسیده است. چرا به رغم هزینههای کلان در دهها نهاد و دستگاه برای به اصطلاح اجرای برنامههای «استحکام بنیانهای خانواده»، «کاهش خشونت خانگی»، «تابآوری خانوادگی و خانواده تابآور و...» اعضای خانوادهها ناتوان از گفت و شنید با یکدیگر، در شرایط تعارضزا به ناچار از هیچ خشونتی نسبت به هم فروگذار نمیکنند؟
سلاخی فرزندی هنرمند توسط پدری با پیشینه بینظیر ازخودگذشتگی در راه میهن، چیزی نیست جز انعکاس ناتوانی خانوادههای ما در حل مشکلات اعضایش. این رفتار بازتاب درهم نوردیدن یا صریحتر گفته شود فروپاشی مرزهای مرزدارترین حریم زندگی ایرانیان است، این عمل که در عین دردناکی، بهتآورانه هم هست و قطعا در تبیین طرحوارههای شناختی نقیض «مادر مهربان» و «پدر حامی» نمونهای منحصر به فرد باشد، بیش از هر چیز نشانهای از ناتوانی کسانی (بخوانید مسئولانی) است که با سطحینگری و کممایگی تخصصی در این شرایط سخت چشم بر پیامدهای تنشزای رفتاری و اجتماعی کرونا و وجوه چندگانه آن بسته و همه چیز کرونا را به وجه جسمی آن تقلیل دادهاند. این واقعه علامت غفلت دستگاههایی است که گم شده درهای و هوی روزمرّگیها به سندروم «تشکیل جلسه معادل حل مساله» دچار شدهاند و همواره گزارش جلسات بیثمرشان را سند افتخار حل معضلات آحاد مردم میدانند. قصد بود تا تحلیلی روانشناختیتر از موضوع قتل فاجعه بار کارگردان جوان کشور به دست والدینش عرضه کنم، اما تا زمانی که هنوز به قدر کفایت از دلایل وقوع آن خبری داریم و نه تکلیف خانواده ایرانی معین شده، ارائه تحلیلهای روانشناختی گم کردن یا نقطه انحرافی ماجرا است. روح جامعه از واقعه روی داده پریشان و زخمی است، این نه اولین ضربه به خانواده و در درون خانواده است و نه احتمالا آخرین آن خواهد بود، مگر آنکه دست به دعا برداریم تا سیستم خانواده ایرانی از تندباد دگردیسیهایی که با آن روبروست به سلامت درگذرد و این میسر نمیشود مگر با اسباب و ابزار علم و دانش روز و بدون سطحینگری و تعصب به واکاوی وضعیت خانوادههایمان بنشینیم.