شغلشان نه روز میشناسد، نه شب؛ نه سرما و نه گرما؛ پای درد و دلشان که بنشینید سختی کارشان را درک میکنید؛ شاید در باورتان هم نمیگنجد که شرایط کاریشان چقدر سخت است...
از خروس خوان چرخ تاکسیشان میچرخد، تا چرخ زندگیشان لنگ نماند؛ شاید سختی کارشان به چشم نیاید، اما اعصاب فولادین میخواهد رانندگی در شهری پر از ترافیک و سر و کله زدن با آدمهای جورواجور...
وقتی پای درد و دل آنها مینشینی، تازه متوجه سختی کارشان میشوی، شغلی که خبری از بازنشستگی هم در آن نیست، کافی است سری به ایستگاههای تاکسی بزنی تا افراد مسنی را ببینی که با پول بازنشستگی خود و با گذراندن هفت خوان رستم از خرید تاکسی تا اخذ مجوز تاکسیرانی و تهیه سو پیشینه، راننده تاکسی شدهاند و خیره به تاکسی جلو، منتظر مسافر هستند.
با باز شدن پای تاکسیهای اینترنتی به شهر، حالا درد دیگری هم به دیگر دردهای آنها اضافه شده و آن چیزی نیست جز کوچکتر شدن سفره معیشتشان....