به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز چهارشنبه ۷ اردیبهشت ماه در حالی چاپ و منتشر شد که سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار رمضانی دانشجویان، کالاهای اساسی در نوبت گرانی، چشمهای نگران به تعرفههای پزشکان و ۱۷۰ سال زندان برای متهمان بانک سرمایه در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای امروز روزنامهها را مرور میکنیم:
محمدرضا حسینا عضو اتاق بازرگانی خراسانرضوی طی یادداشتی در شماره امروز جهان صنعت با عنوان تبعات تعلل دولت برای تعیین تکلیف ارز ۴۲۰۰ تومانی دارو نوشت: حذف ناگهانی ارز ۴۲۰۰ تومانی به خصوص در رابطه با دارو و تجهیزات پزشکی که از نیازهای ضروری مردم هستند، ایجاد بحران میکند. همین حالا در استان خراسانرضوی بیمارستانی وجود دارد که به علت عدم توانایی برای پرداخت بدهیهای خود بابت تجهیزات پزشکی، ناچار به تعطیلی یکی از بخشهای مهم درمانی شده است. علاوه بر این میبینیم که به دلیل وضعیت نامعلوم ارز ۴۲۰۰ تومانی برای دارو، فروشندگان تجهیزات پزشکی از عرضه دارو و تجهیزات به بیمارستانها و مراکز درمانی خودداری میکنند چرا که منتظر تعیینتکلیف ارز ۴۲۰۰ تومانی هستند. به عبارتی در صورتی که تخصیص ارز ۴۲۰۰ تومانی برای واردات دارو قطع شود، مشخص نیست چه شرایطی برای بازار به وجود آید و از این جهت، عرضهکنندگان این کالاها دست نگه داشتهاند. در واقع برخی از عرضهکنندگان به دنبال این هستند که دولت موضع خود را در این خصوص به صورت واضح اعلام کند تا بعد از آن با پیشبینی شرایط فعلی و آینده، به فعالیت بپردازند.
این در حالی است که تعلل دولت در این خصوص باعث شده وضعیت بازار دارو و تجهیزات پزشکی به هم بریزد و بیماران در برخی از استانهای کشور دچار مشکل شوند. از اینرو به نظر میرسد که دولت باید هرچه زودتر در این خصوص اعلام موضع کند که آیا قصد دارد ارز دولتی دارو را به صورت کامل حذف کند یا اینکه همچنان تخصیص ارز را در ارتباط با این حوزه ادامه خواهد داد. البته چندی پیش بانک مرکزی در ادامه روند تخصیص ارز برای واردات دارو، معادل یک میلیارد دلار به این امر اختصاص داد و مسوولان مربوطه در این خصوص اعلام کردند که این روند ادامه خواهد داشت، اما از آنجایی که این موضوع مهم هنوز به صورت دقیق تعیینتکلیف نشده است، از دولت انتظار میرود هرچه سریعتر در این باره اظهارنظر کند.
اگرچه حذف ناگهانی ارز ۴۲۰۰ تومانی برای واردات دارو و کالاهای اساسی اقدامی نیست که بنده با آن موافق باشم، اما نظرم این است که دولت به جای تعلل و بلاتکلیفی که برای مردم و فعالان حوزه دارو به وجود آورده است، زودتر موضع خود را مشخص کند. اگر قرار نیست که دولت ارز دولتی مختص این حوزه را حذف کند، دستکم با مردم صادق باشد و این مساله را به صراحت به آنها اعلام کند تا تکلیف بیمارستانها، واردکنندهها و توزیعکنندهها مشخص شود. این در حالی است که در شرایط فعلی میبینیم این مساله برای کشور ما ایجاد بحران کرده و ادامه این شرایط به هیچ وجه به نفع سلامت جامعه نیست.
به عقیده بنده، حذف یکباره ارز ۴۲۰۰ تومانی اشتباه بزرگی است و به مردم فشار زیادی وارد میکند. از اینرو حذف ارز دولتی در رابطه با کالاهای درمانی باید پلهپله باشد و متناسب با آن، به بخش درمان نیز یارانه تزریق شود چرا که در غیر این صورت بحران امنیتی و اجتماعی به دنبال خواهد داشت. به عبارتی از دولت انتظار میرود از این پس هزینهای را که صرف یارانه برای دارو میکرده است، به پشتیبانی از بیمهها اختصاص دهد تا بیمهها مبالغ افزایش به یک باره نرخ داروها در کشور را پوشش دهند.
کلام آخر اینکه از دولت و مجلس درخواست داریم هرچه زودتر در قبال ارز ۴۲۰۰ تومانی برای واردات دارو شفافسازی کنند تا آشفتگیهایی که در حال حاضر در این حوزه ایجاد شده است، از میان برداشته شود.
حشمت الله فلاحت پیشه نماینده ادوار مجلس طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی با عنوان چراغ سبز هستهای روسیه نوشت: اتفاقاتی که در اوکراین افتاد یکبار دیگر نگاههای خوشبینانه به تحولات جهانی را به شدت مایوس ساخت. البته قبل از این شخصیتی مثل ترامپ در از بین بردن این خوشبینیها خیلی نقش داشت و بهانهای برای دیکتاتورهای جاهطلب دنیا ایجاد کرد که اوضاع را به سمت نظامی شدن پیش ببرند طوری که ما میبینیم بعد از مدتها که شاهد کاهش هزینهها و بودجه نظامی در کشورها بودیم، الان بودجه نظامی کشورها به شدت در حال افزایش است و مسابقه تسلیحاتی تازهای شکل گرفته و فقط کارخانجات ساخت سلاح هستند که از این موضوع بهره میبرند و پیش بینی خوشبینها که دیگر کارخانجات ساخت اسلحه با کسادی روبهرو میشوند به نتیجه نرسید. علت هم این بود که از زمان فروپاشی شوروی سابق یک تعریف جدیدی از نظم بینالمللی تحت عنوان مدیریت بینالمللی شکل گرفت. یعنی آن چیزی که تحت عنوان هژمونی و استیلا مطرح شده بود جای خودش را به ادعای مدیریت میداد به طوری که قدرتهای بزرگ مدعی شدند که در نشستهای جهانی مثل گروه هفت، گروه بیست، سازمان جهانی تجارت و شورای امنیت سازمان ملل متحد سازوکارهایی را برای اداره دنیا شکل میدهند و همگان این سازوکارها را رعایت میکنند و مردم در دنیا میتوانند به سمت آرامش و توسعه حرکت کنند.
ولی این خوشبینی در ابتدا با جنگهایی که بوش پسر به بهانه یازده سپتامبر شکل داد، ضربه اول و بعد از آن در زمان ترامپ، دومین ضربه اساسی را خورد و ضربه سوم در حمله نظامی به اوکراین. واقعیت این است که همه این موارد هم در سخنرانیها و ادعاهای بسیار زیبا شکل گرفت ولی واقعیت این است که در پسِ آن جاهطلبی سیاستمداران و منافع شرکتهای بزرگ ساخت تسلیحات هست که نان آنها در جنگ است. الان هم میبینیم که شرایطی شکل گرفت که روسها در اوکراین عملا برخلاف پیش بینی هفتادو دو ساعته برای تسلیم اوکراین، به ۷۲ روز میرسد ولی هنوز این تسلیم صورت نگرفته بلکه این روسیه است که در راهبرد جنگ خود یک تغییر ایجاد کرده و سعی میکند که به سمت جداسازی بخشهایی از اوکراین حرکت کند. در سمت دیگر کشورهای غربی که به نظر میرسد این کشورها هم دلسوز مردم اوکراین نیستند یک فضایی را حفظ کردند که همزمان روسیه پوتین را در دو لبه قیچی گیر بیندازند. یک لبه که تحریمهای سنگین و بزرگترین تحریمهایی است که تابهحال کشورهای دنیا به خودشان دیدند. لبه دوم قیچی، جنگ فرسایشی است. یعنی کشورهای غربی به سمت فرسایشی بردن جنگ حرکت میکنند. ما میبینیم تجهیزاتی که دارند به اوکراین میدهند، دفاعی است. یعنی تجهیزاتی که تهاجم روسها را خنثی کند ولی امکان راهبرد نظامی انتحاری و تهاجمی را از اوکراین سلب میکند. ولی دفاع به گونهای است که جنگ را فرسایشی کند. به طور طبیعی روز به روز قدرت روسیه در این جنگ و آن تحریمها روز به روز تحلیل میرود و این چیزی است که غرب میخواهد. اگر در گذشته کشورهای غربی و آمریکا حاضر بودند امتیازاتی به روسیه دهند الان سعی میکنند که جنگ و تحریم ادامه پیدا کند و با یک روسیه ضعیف پای میز مذاکره بنشینند و حتی روسیه قدرت دوران قبل از حمله به کریمه و حمله به اوکراین را دیگر نداشته باشد و عملا به یک بازیگر متوسط تبدیل شود.
در چنین شرایطی تنها ابزاری که روسیه دارد، بمب هستهای است که الان میبینیم لاوروف مطرح میکند. اما این صحبت آقای لاوروف را بیشتر یک تهدید میدانم برای اینکه روسها نشان دهند که دست کشورهای غربی را خواندهاند و همزمان که این موضوع را مطرح میکرد این جمله را هم به زبان آورد که پایان هر جنگ بالاخره مذاکره است. یعنی به هر حال یک چراغ سبزی به غربیها نشان داد که زیاد مورد اعتنای غربیها قرار نگرفت. ولی واقعیت قضیه این است که الان برخلاف ظاهر روسیه که سعی میکند خودش را مشتاق مذاکره نشان ندهند، پوتین سعی میکند درگیری و مذاکره را در سطح بالاتر با آمریکا و کشورهای غربی پیش ببرد و به همین دلیل به زلنسکی و مردم اوکراین بیاعتناست. بنابراین به همان میزان که کشورهای غربی سعی میکنند اوکراین را به یک همتای روسیه تبدیل کنند و شأن ابرقدرتی روسیه را به همین صورت کاهش دهند، روسها سعی میکنند موضوع اوکراین را به عنوان یک موضوع در جامعه جهانی مطرح کنند تا شأن مذاکراتی خودشان را بالا حفظ کنند ولی واقعیت این است که مسیر تحولات به سمتی است که کشورهای غربی میخواهند و روسیه به عنوان کشوری که در کمین افتاد، شأن و قدرت خود را در حد یک کشور کوچک دنیا پایین آورد. برعکس اوکراین، کشور کوچکی که الان از پیشرفتهترین امکانات دفاعی برخوردار شده و توان تحمیل یک جنگ فرسایشی به روسیه را دارد. البته در مقابلش فقط به یکسری وعدههای نسیه کشورهای غربی برای بازسازی کشور خودش امید بسته. فکر میکنم چالش هستهای که توسط لاوروف مطرح شده، به نوعی آخرین بلوف سیاسی روسیه است برای اینکه طرفهای غربی را پای میز مذاکره بنشاند. ولی معتقدم زیاد اعتنایی به این بلوف نمیشود، چون واقعیت این است که اگر کار به کاربرد بمب هستهای برسد، آن موقع عملا معنای آن از بین رفتن کل سیاره زمین است و اصلا بمب هستهای یک عامل بازدارنده است و نه عامل تهاجمی و نمایشی که آمریکاییها در هیروشیما و ناکازاکی داشتند، جلوی چشم تمام سیاستمداران هست که عملا از بمب هستهای به عنوان یک زرادخانه دفاعی استفاده میشود مگر اینکه دنیا به یکباره با یک عده سیاستمدار دیوانه مواجه شود. ولی روسها میدانند اگر جنگ ادامه پیدا کند، معنای فرسایشی شدن جنگ برگشت تحولات در روسیه علیه پوتین است و معترض شدن خود مردمان در داخل روسیه و تقویت جایگاه مخالفان؛ لذا به نظر میرسد الآن که روسها موضوع جنگ هستهای را مطرح کردند بیش از همیشه خودشان را به یک مذاکره دیپلماتیک نزدیک کردند منتها سعی کردند از موضع قدرت این بحث را مطرح کنند و نوع طرح بحث هم این است که بیشتر پیامشان به کشورهای غربی و آمریکاست.
جلال خوشچهره طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار نوشت: افزایش اعتراضهای صنفی، پیامد مشکلات انباشته و همپوشانندهای است که اکنون دولت و بلکه نظام سیاسی را با چالشی چنین روبهرو کرده است. این اعتراضات که پی در پی در این سو و آنسوی کشور و بهگونهای فراگیر در تمامی صنوف جریان دارد، نه از جنس رقابتهای سیاسی و هواداری از این جناح یا آن جناح بر سر کرسیهای قدرت و نه ناشی از تاب نیاوردن اصناف و اقشار مردم در برابر سختیهاست؛ اگر چنین بود، پیش از اینها و در تجربه تاریخی چهار دهه گذشته میشد مثالش را به وفور یافت. ایراد، در کاهش اعتماد عمومی به کارآمدی کارگزارانی است که فاقد ایدهای قدرتمند برای برون کرد کشور از انباشت مشکلات هستند.
سپهر سیاسی – اقتصادی و فرهنگی کشور در نزدیک به دو دهه گذشته، شاهد و معطل نتیجه جدل و مناقشه دو دیدگاه نخبگان رسمی کشور بر سر ایدههایشان است. در این مدت، نسخه پیچی هریک از رقیبان، نافی آن دیگری بوده و حتی برای ناکامی برخی برنامههای در دست اجرا که میتوانست به تشویق و تقویت اعتماد عمومی منجر شود از سوی رقیب به بنبست کشیده شد. برای مصداق این مدعا راه دور نرویم. توافق هستهای «برجام» شاهدی دم دست است. مخالفان برجام دولتهای یازدهم و دوازدهم را با این چوب نواختند که همه تخم مرغهایش را در سبد برجام و توافق با جامعه بین المللی به عنوان تنها راه برون رفت کشور از مشکلات قرار داده است. آنان تحریم را نه یک مانع بلکه فرصتی برای شکوفایی اقتصاد کشور میخواندند. این نگاه، اصلاح در توافق هستهای و حتی مرگ آن را چاره و ایجاد فرصت برای دستیابی به اراده مدیریت اوضاع کشور وعده داد. درستی یا نادرستی این نگاه بیرون از حوصله این نوشته است. اما آنچه در این مقال میگنجد، انتقاد روشن به نبود ایده جایگزین و کارآمدی است که مدعیان وعدهاش را از سالها پیش از استقرار دولت سیزدهم به مردم دادهاند.
خوب یا بد، اکنون برجام در کلیات خود در همان نقطه انجماد به جا مانده پس از خروج دولت «دونالد ترامپ» از آن متوقف مانده است. حالا نوبت مخالفان داخلی برجام است که ایدههای جایگزین خود را برای برون رفت کشور از مشکلات ارائه کنند. مخالفان، هیچگاه مانند حالا فرصت عرض اندام و یکهتازی در سپهر سیاسی کشور را در اختیار نداشتهاند. اما آیا توانستهاند در اینباره کارآمدی از خود نشان دهند؟ آیا توانستهاند حتی با دولت همسوی خود، به اندازهای همراه و همکار شوند که نقش بازوی آن را ایفا کنند؟ یا رفته رفته لباس منتقد دولت را به تن میکنند؟ آیا این طیف از کنشگران با زیرکی در پی شانه خالی کردن از مسئولیت اوضاعی هستند که خود نقش پررنگی در ایجادش داشتهاند؟ آیا این طیف و جریان هنوز بر این تصورند که میتوان با فرار به جلو، حل مشکلات کشور را که چاره آن در توان ایدههایشان نیست، به امروز و فردا واگذارند؟ آیا قرار است دولت «ابراهیم رئیسی» هم با همان چوبی نواخته شود که دولتهای گذشته تجربه کردند؟
یکی از مهمترین دلایل اعتراضات صنفی هر روزه، بازتاب و پیامد همین بلاتکلیفی تحمیل شده به کشور و به تبع آن بیاعتمادی ایجاد شدهای است که نسخه پیچان شعار زده، مسبب آن بوده و هستند.
مدتهاست که مردم از شعار درمانیهای معمول فاصله گرفتهاند. جنس اعتراضات صنفی بر بستری از واقعیتهای مدنی قرار دارد که با نه تنها رقابت سنتی «اصولگرا – اصلاح طلب» بلکه رقابت طیفهای درونجناحی فاصله بسیار گرفته است. معترضان صنفی، اوضاع و میزان اعتماد خود را به مسئولان با بنیه سفرههایشان میسنجند. اعتراض آنان به بلاتکیفی ملالتباری است که همچنان از نبود ایدهای قدرتمند، کارآمد و اعتمادساز کشور را به مشکلات انباشته و همپوشاننده دچار کرده است. زمان برای فرصتها هر لحظه محدودتر از گذشته خواهد بود.