به گزارش «تابناک»، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: انتصاب «سید عباس صالحی» به عنوان مدیر جدید مؤسسه اطلاعات و جاینشینِ سید محمود دعایی فقید با استقبال اهل فرهنگ و رسانه روبهرو شده و نگرانی کثیری را دربارۀ سرنوشت و آیندۀ این نهاد، از میان برده و امید آفریده است.
پایهگذار روزنامۀ اطلاعات، عباس مسعودی چند سال قبل از پیروزی انقلاب درگذشت و در بحبوحۀ انقلاب ۵۷ نیز عملا نه وراث او که اعضای تحریریه روزنامه را اداره میکردند و بعد از سقوط رژیم پهلوی مدیریت آن بلاتکلیف بود.
مدیریت قبل به خاطر درج مقالۀ توهینآمیز به رهبری فقید انقلاب و سالها کار رسانهای در راستای رژیم ساقط شده در مظان اتهام بود و در ساختار تازه یا باید از ادامه کار بازمیماند یا تکلیف مدیریت آن روشن میشد.
مجال توقف نبود خاصه این که نویسندگان و کارکنان در همراهی با انقلاب سنگ تمام گذاشته بودند و نماد آن هم تیتر «شاه رفت» بود که به ماندگارترین تیتر تاریخ مطبوعات ایران بدل شد.
از سوی دیگر مؤسسه بدهی بانکی کلان داشت و مثل بنگاههای دیگر در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت و برای سر و سامان دادن به آن، امام خمینی سید محمود دعایی، روحانی مورد وثوق خود با علایق رسانهای را به سرپرستی اطلاعات و دکتر ابراهیم یزدی را به مدیریت کیهان انتخاب کرد.
دومی البته نپایید و جای خود را به سید محمد خاتمی داد ولی دعایی چندان باقی ماند که پرسابقهترین مدیر در جمهوری اسلامی شد هر چند که مؤسسات کیهان و اطلاعات مثل خود بنیاد مستضعفان نه دولتیاند نه خصوصی و نه تعاونی و نه حتی مانند صدا وسیما در تعاریف قانون اساسی جای میگیرند و این دو البته از بنیاد هم جدا شدهاند و یگانه رابطۀ ارگانیک و ساختاری آنها با نهاد رهبری است.
با این پیشینه برای سیاسیون و اهل فرهنگ و رسانه اهمیت وافر داشت که ببینند چه کسی بر جای سید محمود دعایی با ویژگی های زبانزد در اخلاق و اعتدال مینشیند.
هر چند روزنامۀ اطلاعات اهمیت دهه های ۵۰ و ۶۰ خورشیدی را ندارد و اساسا روزنامه های چاپی و کاغذی افول کردهاند و دوران رسانه های بزرگ و حجیم به سر رسیده در روزگاری که یک کانال تلگرامی بدون پول کاغذ و چاپ و با پرسنل محدود یک میلیون مخاطب دارد اما به هر حال یک نهاد کلاسیک است و همچنان آبرومندترین امکانات و تسهیلات را در اختیار دارد و آنچه چاپ میکند مستند تاریخی میشود.
با این وصف، نخستین دغدغه، استمرار این نهاد بود و این بیم که مؤسسۀ ۹۶ ساله به جای این که ۴ سال دیگر آرزوی دعایی فقید را در برگزاری جشن یکصد سالگی برآورده کند فروپاشد یا مبتذل یا بولتن شود. صد البته تعطیل و انحلال بهتر از ابتذال بود. چرا که «کلمه» فرای این که به یاری صنعت چاپ و اتقلاب گوتنبرگ منتشر شود یا در فضای دیجیتال نشر یابد به غایت اهمیت و حرمت دارد و مهمترین وجه آن برای اهل فکر مستقل این است که جماعتی هر قدر هم برای خود مدرک دانشگاهی و عنوان اداری بتراشند و در سخن هم کلماتی را ازبر یا ردیف کنند، اما نوبت به نوشتن که میرسد درمیمانند و محک میخورند و کافی است از آنها بخواهی بنویسند تا ببینی چه در چنته دارند و در واقع چقدر ندارند.
در این میانه انتصاب وزیر سابق ارشاد -که به اخلاق و مدارا و هویت فرهنگی شهرت دارد - این نگرانی را زدوده و به ادامۀ راه ولو با سازوکارهای تازه و درک بیشتر انقلاب هوش در عرصۀ اطلاعرسانی امیدوار ساخته است.
اما این یگانه پیام یا پیآمد انتصاب دکتر صالحی نیست بلکه این موارد را درمجموع میتوان برشمرد:
اول: نخستین مورد چنان که اشاره شد حفظ یک نهاد ۹۶ ساله است که اکنون جایگاه ملی یافته و بی اغراق آبروی ایران به شمار است و تاریخ را در دل خود جای داده است. این نهاد را نمیشد به کسانی سپرد که بیشتر و شاید تنها کار سلبی و پرخاش بلدند تا تولید خلاقه از جنس عرق ریزان روح.
(دوستی همین شه شنبه در مراسم تشییع میگفت قرار بود جمعی از روزنامهنگاران خارجی را در حاشیۀ یک کارگاه بین المللی به بازدید از رسانهای ببرم و با صدا و سیما هماهنگ کرده بودم منتها یک ساعت مانده به قرار به دلایل خاص مدیریتی یا امنیتی یا حساسیتی که به خارجیها دارند لغو شد و من مانده بودم مستأصل با کاسۀ چه کنم در دست. چرا که روزنامههای بخش خصوصی به لحاظ سختافزاری و امکانات، قابل نمایش به خارجی نیست و ناگهان به فکرم خطور کرد دعایی و اطلاعات میتوانند کمک کنند و همین هم شد و رفتیم و ساعاتی سپری شد با گرمترین استقبال و آنان به شدت مجذوب شدند و از گفتار و رفتار و تسلط و اطلاعات مدیر اطلاعات در شگفت ماندند. من البته به او گفتم کاش به دیدار سعید مرتضوی هم میبردی تا میگفت چه بلایی بر سر مطبوعات خصوصی آورده و گرنه شماری از آنها ۲۰ ساله شده بودند).
دوم: هر چند رهبری در جزییات امور نهادهای فرهنگی زیر نظر خود دخالت نمیکند، ولی به هر حال کیهان و اطلاعات به ایشان منتسباند.
منتها هر بار که موضع کیهان و پیشنهادهایی، چون خروج از این یا آن پیمان به عنوان سیاست رسمی نظام تلقی و گاه سفیران ایران فراخوانده میشدند توضیح داده میشد که موضع رسمی از زبان خود ایشان یا سخنگویان رسمی و دولت ابراز میشود و همان گونه که کیهان را میبینید اطلاعات و جمهوری اسلامی را هم ببینید.
اگر اطلاعات به رنگ کیهان درمیآمد برای دستگاه دیپلماسی هم جای این توضیح و توجیه باقی نمیماند. هر چند دستگاه سیاست خارجی در دورۀ کنونی متفاوت شده، اما ذات دیپلماسی ملاحظاتی را اقتضا میکند که از جنس ادبیات حسین شریعتمداری نیست چه در رأس وزارت خارجه جواد ظریف نشسته باشد با اصرار بر دیپلماسی و چه امیر عبداللهیان با اعلام وفاداری به میدان، اما در عمل او هم گریز و گزیری ندارد که از ادبیات دیپلماتیک استفاده کند.
سوم: اصولگرایی رادیکال ایرانی نهایت استعداد خود را در کیهان بروز داده و سپردن مدیریت به آن جریان عملا اطلاعات را منحل میکرد و به کیهان دیگری بدل نمیکرد چرا که همشهری وایران اصولگرا هم نتوانستهاند به آن مرتبه برسند البته اگر مرتبتی بر آن مترتب باشد!
چهارم: آیتالله خامنهای در عین وجه سیاسی یک شحصیت ادبی و فرهنگی است و هر چند چهرههایی، چون اسلامی ندوشن و باستانی پاریزی درگذشتهاند، اما چشم خیل اهل فرهنگ به معنی کلاسیک کلمه به روزنامۀ اطلاعات و سمتگیریهای آیندۀ آن بود و بی تردید این نکته در انتصاب مورد بحث، لحاظ شده است.
پنجم: موج ستایش و سجایای نیک سید محمود دعایی چنان بود که حتی حسین شریعتمداری را به جماران کشاند و واداشت کنار جنازۀ او پای سخنرانی سید محمد خاتمییی که از هیچ اتهامی به او و دوستان او فروگذار نکرده است. سید عباس صالحی با موج ستایندگان همراه است و به این قبیله تعلق دارد. انتصاب دیگری، اما انگار منش و روش دعایی، محمود نبوده حال آن که همه ستودند آن همه صفا و وفا و اعتدال را.
ششم: همین حالا هم اعتماد مردم به رسانههای رسمی نازل شده و شمار بازدیدکنندگان صفخات رسانههای فارسی زبان در اینستاگرام نشان میدهد خوراک رسانهای از کجا تأمین میشود و صدا و سیما به یک بوق تبلیغاتی بیشتر ماننده است تا رسانه حرفهای و قافیه را باخته. انتصاب دکتر صالحی میتواند این اعتماد آسیب دیده را تا اندازهای ترمیم کند و دست کم تریبونی به علاقهمندان حذف شده بدهد که در میدان داری نورسیدگان کنار گذاشته شده اند. هر چند او و امثال او در جایی مثل صدا وسیما مؤثرترند تا اطلاعات با مخاطبانی محدود.
هفتم: مدیر جدید را تنها با کارنامۀ دوران وزارت ارشاد نباید بررسید. چون ساختار وزارت ارشاد بیشتر نظارتی است اگر نگوییم دستگاه سانسور است، چون سانسور رنگ باخته و پژوهشگری مثل خانم وسمقی اثر خود را در فضای مجازی منتشر و در کلاب هاوس دربارۀ آن بحث میکنند و نیاز با سر و کله زدن با ممیز ندارد که بگوید این کلمه را بردار. از این رو شخصیت دکتر صالحی درآن ساختار مجال بروز کامل نیافت، اما در اطلاعات میتواند به تولید خلاقانه روی آورد. در ارشاد همین که کمتر دیده شد خوب بود. در اینجا، اما باید دیده شود.
هشتم: وجهۀ فرهنگی روزنامۀ اطلاعات نباید ما را از جنبههای اقتصادی این مؤسسه و شرکت ایرانچاپ غافل کند. امکانات و موقعیت آن با بزرگترین مؤسسات مطبوعاتی جهان برابری میکند.
حفظ این سرمایۀ عظیم هم هنر مردی بود که خود با پیکان رفت و آمد و در آپارتمان کوچکی در شهرآرا زندگی میکرد و خرید روزانه را شخصا از میدان میوه و تره بار انجام میداد و هم اکثر قریب به اتفاق کارکنان را صاحب خانه کرده بود و بی یارانۀ دولت سرپا بود.
داستان تنها این نبود که دعایی نگذاشت اطلاعات مثل کیهان صبح تا شب به این و آن فحش بدهد. بلکه نگذاشت به سرنوشت انتشارات «امیر کبیر» بدل شود. نگاه کنید امیرکبیر چه بود و چه شده است. حضور سید عباس صالحی از این منظر هم اهمیت دارد چرا که اطلاعات فقط روزنامه نیست یک بنگاه انتشاراتی است.
نهم: این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که «کلمه» اولویت مردم گرفتار غم نان نیست. از این رو بیم آن میرفت حتی اگر آدم معتدل به لحاظ سیاسی به جای دعایی مینشست، اما نه با نگاه خالص فرهنگی به اسم مدرن سازی اطلاعات را به خبرگزاری بدل کند و ساختمانها را به هتل و دفتر تجاری! این نگرانی هم زدوده شد.
دهم و سرانجام این که روزنامههای ایران و همشهری برای چرخش در دیدگاه به تناسب دولت مستقر کفایت میکند و اگر اطلاعات هم افزوده میشد مخاطب را زده میکرد.
انتصاب دکتر صالحی یعنی همان گونه که در پیام رهبری هم تصریح شده باور به «چند وجهی بودن نگاهها و سلایق سیاسی در میان نخبگان» زایل نشده است.
کار مدیر جدید از یک جهت آسان و از چند منظر دشوار است. آسان، چون جای آبادی را تحویل گرفته است و مأمور به مدیریت بنگاهی معمور شده نه ویران. دعایی سنتی را جا انداخته که نیکویی آن بر همگان روشن است و همان را میتواند ادامه داد.
در عین حال دشوار است. چون اولا فضای جدید اطلاعرسانی کار را بر رسانههای کلاسیک سخت کرده و اطلاعات ولو چند رسانهای شود همچنان با هویت کاغذی و چاپی شناخته میشود. ثانیا جماعتی بهانهجو کمین نشستهاند تا عیبی بیابند.
کتاب را میشد به ممیزان بسپاری تا بخوانند و بخوانند و مراقبت کنند ولو بی حاصل، چون به سادگی میتوان در فضای مجازی منتشر کرد کاری که صادق زیباکلام و عباس عبدی و صدیقه وسمقی انجام دادهاند (و نمیدانم محمود دولتآبادی معطل چیست چیست که برای زوال کلنل چنین نمیکند)، اما روزنامه باید به سرعت و هر روز منتشر شود. ثالثاً کار فرهنگی اساسا کماجر و ارج شده در روزگاری که دغدغۀ غالب دولت و مردم قیمت نان و مرغ و تخم مرغ و روغن است و سرها در گوشی. (شاید اگر اخوان زنده بود به جای "سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است" میگفت: سرها در گوشی است! من، اما چرا مینالم وقتی همین نوشته را هم غالبا در گوشی میخوانند و باید سپاسگزار باشم؟!)
اعتراف میکنم در تمام دو ساعتی که در محوطۀ روزنامۀ اطلاعات بودم به این میاندیشیدم که نکند آن «نازکآرای تنِ ساقِ گُلی» که دعایی «به جانَش کِشت» و «به جان، دادش آب» -ولو اکنون به درختی تناور بدل شده باشد- با تبری در غیاب او بشکند (به دست غیر افتد) و این دغدغۀ خیلیها بود؛ خبر انتصاب دکتر صالحی این بیم را زدوده است.