به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز سه شنبه ۷ شهریورماه در حالی چاپ و منتشر شد که بیانیه وزارت کشور به جای وزارت علوم درباره اخراج اساتید، یارانه دیجیتالی درپیچ تند گرانیها، ورود اروپاییها به میز احیای برجام و بهره برداری از فاز ۱۱ پارس جنوبی با تلاش متخصصان ایرانی در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یاددشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
حسین حقگو طی یادداشتی در شماره امروز شرق با تیتر بریکس؛ درخت دوستی یا نهال دشمنی؟ نوشت: «آنچه انجام شده یک رخداد اتفاقی نیست»؛ (آقای رئیسی با اشاره به پیوستن ایران به بریکس) نگاه غیرواقعی به سیاست آنهم سیاست خارجی که عوامل و متغیرها و بازیگرانی با منافع حیاتی بس گوناگون را شامل میشود، نگاهی نیست که تأمینکننده منافع ملی باشد؛ نگاهی که بنیانهای ارزشی و ایدئولوژیک دارد و با آگاهی کاذب، جهان را به دوست و دشمن و اهورا و اهریمن تقسیم میکند. در این نگاه واقعیت و عینیت و آنچه روی زمین است، چندان اهمیتی ندارد بلکه آنچه اصالت دارد، آرزو و خواست نگارنده است. در موضوع عضویت کشورمان در گروه اقتصادهای نوظهور «بریکس» به نظر با همین نگاه مواجهیم؛ ثنویتی که عضویت در این پیمان را بهجای یک فرصت اقتصادی سیاسی، در معنای نفی دیگری (دشمنان) و ظفرمندی خود تعبیر میکند.
نگاهی که کمتر نشان از واقعیت دارد و بازمانده از دوران جنگ سرد و گفتمان «تضاد منافع» و ظلمستیزی و مبارزه با تبعیض در عرصه جهانی بهجای «اشتراک منافع» و رقابت و بسط منافع ملی در پرتو همکاریهای بینالمللی است. متأسفانه بهجای درک سپریشدن آن دوران و پیچیدگی اشکال همزیستی در جهان امروز، همچنان از همان نگاه به جهان نگریسته میشود و مخالفان این نگرش به درکنکردن منافع ملی متهم میشوند. چنانکه خبرگزاری فارس در گزارشی این سؤال را طرح میکند که «چرا جریان غربگرا از عضویت ایران در بریکس عصبانی شده است؟»
و خود پاسخ میدهد: «زیرا دولت سیزدهم خط «دیپلماسی التماسی» جریان غربگرا را رعایت نکرد و بهجای توجه صرف به غرب، شرق را برای همکاری اقتصادی خود انتخاب کرده است» (۵/۶/۱۴۰۲). این خبرگزاری در ادامه تحلیل خود از بیتفاوتی اصلاحطلبان نسبت به «گشایشهای دیپلماسی در دولت سیزدهم» بهشدت گلایه و عنوان میکند همین «اصلاحطلبان در روزنامههای خود با تیترهای عجیب و غریب به استقبال برجام رفع تحریمها رفته بودند!» (همان). این در حالی است که در بیانیه پایانی همین اجلاس بریکس بهطورکامل از برجام حمایت و عنوان شده «ما بر اهمیت حفظ برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت همچنین صلح و ثبات گستردهتر تأکید میکنیم و امید داریم که بهزودی طرفین مرتبط با برجام با اجرای مؤثر و کامل آن بازگردند». درواقع عضویت در گروه بریکس یا پیمان شانگهای یا اوراسیا و... نه در تضاد با برجام که درواقع همراستا با آن و از لوازم تحقق عضویت در این گروهها و پیمانهای منطقهای و جهانی و مهمترین آنها «سازمان تجارت جهانی» است که کشورمان بزرگترین غایب آنهاست.
این نگاه عصبی و نفیانگارانه فقط به این مورد خلاصه نمیشود بلکه در نگاه به کلیت گروه بریکس و نیز اهداف اقتصادی آن و بهویژه ارز مورد معامله در این گروه هم تسری مییابد. چنانکه درحالیکه هم ساختار و هم ترکیب اعضای فعلی و آتی این گروه عمدتا در جهت بسط و گسترش همکاریهاست و نه تقابل و نفی سایر بلوکهای اقتصادی و سیاسی، اما قرائت مسئولان کشورمان از عضویت در گروه بریکس، ضدیت این گروه با غرب و آمریکا معنا شده است. چنانکه هم خود آقای رئیسی در سخنرانی خود بر این جنبه تأکید میکند (عضویت ایران در بریکس موجب تقویت رویکردهای اصولی این گروه از جمله مخالفت با یکجانبهگرایی آمریکاست) و هم سایر مقامات و مسئولان و رسانههای اصولگرا و... (برای نمونه، «فعالیت و تلاشهای کشورهای عضو میتواند جهش مهمی در پایاندادن به استعمار کشورهای توسعهطلب تلقی شود» - ولایتی، «ورود ایران به بریکس به تضعیف یکجانبهگرایی میانجامد» - صفری، معاون دیپلماسی وزارت خارجه و...) درحالیکه حتی ولادیمیر پوتین نیز در نطق ویدئویی خود در این اجلاس این نگاه را تا حدی نفی میکند: «بریکس با کسی رقابت نمیکند و خود را مقابل کسی قرار نمیدهد» و شی جین پینگ نیز «سازوکار بریکس را قطبنمای پیشرفت جامعه بشری» میخواند و اینکه «کشورهای بریکس باید هماهنگی و همکاری در مسائل جهانی و منطقهای را تقویت کرده و تلاشهای بیشتری برای میانجیگری و حل مسائل حاد جهانی انجام دهند».
درباره مسائل اقتصادی نیز درحالیکه سخن محوری آقای رئیسی «دلارزدایی» از تبادلات اقتصادی بود و آن را هدفی در دسترس و سهلالوصول عنوان میکرد، این موضعگیری چندان در بین رهبران کشورهای عضو و میهمان مقبولیتی نداشت. چنانکه ولادیمیر پوتین دراینباره عنوان کرد که: «ارز واحد (بریکس) برای پرداختها موضوع بسیار پیچیدهای است، اما به این سمت حرکت خواهیم کرد» و رهبران کشورهای چین و هند و برزیل نیز اعلام کردند نمیخواهند دلار را حذف کنند؛ چراکه این کشورها که تبادلات تجاریشان با آمریکا سر به هزاران میلیارد دلار میزند بهخوبی میدانند این کار تا افقهای آینده نه ممکن و نه مطلوب است (تنها تبادلات تجاری چین با اروپا و آمریکا حدود هزار و ۵۰۰ میلیارد دلار و صادرات نرمافزار هند به این کشورها حدود ۲۰۰ میلیارد دلار است. بخش اعظم تبادلات تجاری کشورهای برزیل و آفریقای جنوبی هم با اروپا و آمریکاست).
پیوستن به بریکس اقدامی مثبت و ارزشمند است و قطعا اتفاقی نیست؛ اما برای آنکه انفعالی و مبتنی بر نفی دیگری نباشد، نیازمند اتخاذ سیاستهایی اثباتی است که هم با ایجاد فضای آزاد و رقابتی و اصلاحات ساختاری در عرصه اقتصادی امکان جذب و ارتقای سرمایه مادی و فکری و زیرساختها فراهم شود و هم با تعامل هوشمندانه با همه کشورها و از جمله کشورهای اروپایی و آمریکا و ژاپن و... حضور در زنجیره تولید و ارزش جهانی به نفع توسعه و پیشرفت کشور عزیزمان امکانپذیر شود. با نگاه ایدئولوژیک و رمانتیک به جهان و تعاملات اقتصادی قطعا این مقصود حاصل نمیشود، ایران بیش از هر زمان دیگری امکان و نیاز به توسعه و دولت توسعهگرا دارد؛ دولتی که از امکانات و فرصتهای جهانی در جهت ارتقای توانمندیهای بسیار این مردم و سرزمین استفاده کند و بهجای تعارض و نهال دشمنی، درخت دوستی بنشاند، چراکه «در گلهای ناممکن هوا سرد است»! *
حسین فصیحی طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان مساله اصلی قتلهای خانوادگی نوشت: قتل والدین به دست فرزندان با انگیزههای مختلف صورت میگیرد. در دو روز گذشته گزارش دو پرونده را منتشر کردیم که در جریان یکی از آنها پسری ۳۷ ساله مادرش را سربرید و دومین متهم دختری کینهجو بود که پدرش را با ضربات متعدد چاقو به قتل رساند. طبیعتاً موضوعاتی که در جریان هر پرونده مطرح میشود با هر پرونده دیگری تفاوتی ماهوی دارد که پس از بررسی انگیزههای مجرمانهای که منجر به بروز جنایت میشود، قابلبحث است. بررسی انگیزههای مجرمانه در جریان پروندههای جنایی تا جایی دنبال میشود که اقناع پلیس و قاضی را از عمل مجرمانهای که صورت گرفته به دنبال داشته باشد تا با تأسی به آن بشود فرد مجرم را با استناد به مواد قانونی که در قانون به آن اشاره شده مجازات کرد.
بدیهی است در چنین شرایطی، موضوعات اساسی که فرد مرتکب در ذهن خود حمل میکند، از نگاه ساختاری که قرار است در حوزه پیشگیری از جرائم فعال باشد، دور میماند و به آن توجهی نمیشود، از همینرو انگیزههای مجرمانه همواره در جامعه فعال میماند و تلاشی برای پیشگیری یا مدیریت آن صورت نمیگیرد. افزایش بروز جرائم، خصوصاً جرائم جنایی که بخش مهمی از آن مربوط به قتلهای خانوادگی است، روشن میکند ساختار مدیریتی جامعه و رویکردی که قانون رویه آن را در پیش گرفته، بیش از اینکه بخواهد سلامت جامعه را با سرمایهگذاری در حوزههای پیشگیری از جرائم دنبال کند، آن را رها کرده و تمرکز خود را بر مجازات مرتکبان صورت دادهاست، غافل از اینکه در پیش گرفتن چنین سیاستی، هزینههای بیشتری را متوجه ساختار اجتماعی کردهاست.
در جریان دو پرونده مورد اشاره از آنجا که دو فرد مرتکب یکی از والدین خود را به قتل رساندهاند، طبیعتاً با بخشش اعضای خانوادهشان روبهرو میشوند و براساس رویه قانونی به مجازات ۳ تا ۱۰ سال زندان محکوم میشوند و بعد از تحمل مجازات، بدون محرومیت از حقوق اجتماعیشان یا کنترل رفتارهای اجتماعی در جامعه رها میشوند، از همینرو تمرکز ساختاری که مدام به دنبال مجازات مرتکبان است، ترجیحش این است موضوعات اساسی که در پس این پروندهها وجود دارد، از نظر جامعه پنهان بماند. ۳۱ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۹ روزی مهم در تقویم جرائم جنایی کشور بود. وقتی خبر رسید دختری ۱۴ ساله در شهرستان تالش با ضربات داس پدرش به قتل رسیدهاست، موضوعات اساسی که در پس این عمل مجرمانه وجود داشت، از نظرها دور نگه داشتهشد و بیش از همه شناعت به کار گرفته شده در بروز عمل مجرمانه مورد توجه قرار گرفت. فارغ از واکنشهای جهانی، رئیسجمهور و رئیس قوه قضائیه وقت به حادثه واکنش نشان دادند.
رئیس وقت قوه قضائیه اعلام کردهبود که حتماً برخورد عبرتآموزی با پدر رومینا صورت خواهد گرفت، اما حقیقت این است که در اجرای قانون نمیتوان فراتر از قانون عمل کرد، چراکه براساس قانون، قصاص اگر عملی عبرتآموز هم باشد، از پدری که فرزند خود را به قتل میرساند، ساقط است و این موضوع را پدر رومینا قبل از بروز عمل مجرمانهاش در مشورت با یکی از وکلای دادگستری دریافت کرده و بر همان اساس و به صورت آگاهانه دست به ارتکاب جنایت زدهبود. پدر رومینا پس از محاکمه به ۹ سال زندان و پرداخت دیه محکوم شد و بدون تردید اگر مشمول عفوهای صادر شده هم نشود، پس از تحمل مجازات در جامعه رها میشود و موضوعات اساسی که در پس این عمل مجرمانه وجود دارد، به سیاق پروندههای جنایی که مدام مطرح میشود، از نظر ساختار مدیریتی جامعه دور نگه داشته میشود تا جامعه همواره آبستن حوادث هولناک باقی بماند.
مژگان جمشیدی در بخشی از یادداشتی با تیتر دریاچه ارومیه و گذشتهای حسرتبار در اعتماد نوشت: آن هواپیمای محیط زیست! دریاچهای مملو از آب و زندگی! دستههای فلامینگوها و جوجهها! حضور زیستشناسان نامدار ایرانی و خارجی! همه و همه متعلق به ارومیه بود. ارومیهای که حالا چند سالیست قتلگاه آخرین بازماندههای گوزنهای زرد ایرانی و انبوه پرندگانش شده درحالی که لاشههای گوزنها در میان انبوهی از نمک مدفون شده و بلورهای نمکی منقار و بال و پر پرندگان را پوشانده است. حالا به جای دریاچه ارومیه که تا همین ۲۰ سال پیش، به نگین سرخ آذریابجان و ایران شهرت داشت یک شورهزار به وسعت نزدیک به ۵۰۰ هزار هکتار یا باقی مانده است. تمام درآمد حاصل از تخصیص آب حوضه آبریز ارومیه به کشاورزی و باغداری در چهار دهه گذشته یک میلیارد دلار بوده در حالی که فقط در ۸ سال دولت یازدهم و دوازدهم معادل ۵ میلیارد دلار برای احیای این دریاچه هزینه شد و آخر هم هیچ! بغضم بالاخره میشکند و با صدای بلند گریه میکنم.
آلبوم عکسهای قدیمیام را ورق میزنم، عکسهای تجمع اعتراضیمان در سال ۱۳۷۹ برای هشدار به نابودی دریاچه ارومیه! بله ۲۳ سال قبل وقتی هنوز دریاچه آب داشت و حتی سازمان محیط زیست هم نمیپذیرفت که ارومیه رو به نابودی است ما داشتیم هشدار میدادیم برای نابودی ارومیه! البته که ما علم غیب نداشتیم! من و بسیاری از کنشگران و فعالان محیط زیستی که آن زمان دانشجو بودیم روند شتابناک سدسازی و میل وافر دولت به خودکفایی گندم که به نابودی بسیاری از دریاچهها و جنگلهای غرب ایران منجر شد و روند افت سطح آب دریاچه ارومیه که ۴-۳ سالی بود آغاز شده بود را میدیدیم. با این رشد جمعیت معلوم بود که ارومیه به زودی نابود میشود اگر کاری نکنیم! تجمع اعتراضیمان برای تخریب جنگلهای شمال و دامنههای البرز به بهانه ساخت آزادراه تهران - شمال در سال ۱۳۷۸، تجمع اعتراضیمان برای نابودی تالاب بینالمللی انزلی در سال ۱۳۷۹ به بهانه ساخت جاده کنارگذر که تبدیل به میانگذر انزلی شد! تجمع اعتراضیمان برای توسعه بندر امیرآباد و تصرف آشوراده در مجاورت پناهگاه حیات وحش میانکاله در سال ۱۳۸۳ و...
پاسخ ما کنشگران محیط زیستی در تمام این سالها فقط انگ و برچسبهای «ضد توسعه، سلطنتطلب، مخالف نظام، غربزده، اپوزوسیون و...» بود و بس!
یکسال قبل درست در همین روزها بود که در همین روزنامه اعتماد نوشتم «چرا دریاچه ارومیه احیا نمیشود و امیدی به احیای آن ندارم؟» وقتی بعد از این همه بحران فرونشست زمین، افت سفرههای آب زیرزمینی و خشکیدگی تمامی تالابها و دریاچههای ایران و نابودی گسترده جنگلها و تشدید آلودگی هوا و ریزگردها هنوز هم تصمیمگیران و مسوولان ارشد کشور میگویند محیط زیست سد راه توسعه نشود! واقعا چطور میتوان به احیای ارومیه امید داشت؟
دریاچه ارومیه یک اکوسیستم زنده است و حیاتش به جریان آب دایمی رودخانهها وابسته است و بس! آنچه ارومیه و دیگر اکوسیستمهای تخریبشده ایران را احیا میکند پول نیست بلکه تفکر اکولوژیک و استراتژیک تصمیمگیران و برنامهریزان حکومتی است. تفکری که بتواند عواقب و پیامدهای هر تصمیم سیاسی، اجتماعی، توسعهای و اقتصادی را برای بلندمدت پیشبینی کند و برایش راهکار داشته باشد نه توجیهات سادهانگارانه! اگر دیر بجنبیم بلایی که با نابودی هامون و هیرمند بر سر ۵ شهر سیستان آمد با نابودی دریاچه ارومیه بر سر تمامی آذربایجان تا شعاع ۵۰۰ کیلومتری آن میآید.