به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه شرق، علی لاریجانی علاوه بر اینکه روحانیزاده و پسر یک مرجع تقلید -آیتالله هاشمزادهآملی- و نیز داماد شهید مطهری است، با ادبیات روحانیون و مراجع تقلید آشناست، فلسفه خوانده و در دانشگاه تهران فلسفه کانت درس میدهد. البته سالهای طولانی اقامت در نجف نیز در بهکارگیری برخی واژههای عربی غیرمصطلح در فارسی از سوی او بیتأثیر نیست.
بعد از انتخابات ۱۴۰۰ که علی لاریجانی با سابقه ۱۲ سال ریاست بر مجلس، نامزد ریاستجمهوری محافظهکاران در انتخابات سال ۸۴، نماینده قم در مجلس و چهره مورد وثوق مراجع تقلید، از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت و یکدستی سیاسی بر کشور حاکم شد، او لحنی انتقادی البته با همان روحیه محافظهکارانه به خود گرفت. لاریجانی در این مواضع انتقادی از اصطلاحات تازهای استفاده میکند که هر بار در فضای سیاسی کشور گل میکند. کمااینکه اولبار اصطلاح «خالصسازی» را به کار برد که یادآور برخی رفتارها در حذف و طرد نیروها در بلوک شرق بود.
او اخیرا نیز از اصطلاح «انقلابی کاسبکار» استفاده کرده و گفته است: «انقلابیِ کاسبکار به دنبال این است که بگوید بقیه انقلابی نیستند، ما انقلابی هستیم و همه پستها را ما باید بگیریم. نتیجه این اقدام، کوچککردن انقلاب است، در صورتی که انقلاب اسلامی بسیار بزرگ بود». با وجود اینکه لاریجانی همواره مورد نقد اصلاحطلبان بوده، اما بعد از دولت حسن روحانی و بهویژه بعد از انتخابات ۱۴۰۰، با تغییر فضا، او هم در اردوگاه مخالف یکدستسازی قرار گرفت. حالا او تلاش میکند با ادبیات خاص خود، در مقابل یکدستسازی جبهه بگیرد. «شبکه شرق» با حمیدرضا جلاییپور، جامعهشناس، درباره واژهسازیهای علی لاریجانی و مواضع اخیر او گفتگو کرده است.
علی لاریجانی در صحبتهای اخیرش از ترکیب انقلابیون کاسبکار که همه پستها را میخواهند، استفاده کرده است. به نظر شما مخاطب دقیق اظهارات اخیر لاریجانی چه کسانی هستند؟ آیا او مشخصا از پایداریها سخن میگوید یا راست نو هم در این زمره قرار میگیرند؟
متأسفانه این جریانی که در کشور مسلط شده، هم تندرو و هم رادیکال است، اما نه مانند رادیکالهای جوان اول انقلاب که جانشان کف دستشان بود؛ آنها کاسب و به دنبال موقعیت نبودند. به خاطر دارم آنها حتی نمیخواستند حقوق معمولی هم دریافت کنند. اتفاقا کسانی که دربارهشان صحبت میکنیم، رادیکال کاسب هستند. با حرفهای تند دیگران را حذف میکنند و دنبال موقعیت و تثبیت خودشان هستند؛ بدون رعایت شایستهسالاری و حتی قانون. به رفتارشان در دانشگاهها، آموزش و پرورش و امور هنری و فرهنگی کشور نگاه کنید.
بهکارگیری اصطلاحات و ترکیبهایی که لاریجانی برای توصیف فضا و جریانهای سیاسی در فضای رسانهای مطرح میکند، نوعی تلاش برای مرزبندی مشخص با اصلاحطلبان و اعتدالگرایان است یا صرفا ناشی از تحصیلات فلسفی و رشدکردن در محیط روحانی و مذهبی است؟
جریان پایداری یک جریان اقتدارگرا-بنیادگرای سیاسی است. این جریان تندرو و اهل حذف کردن است. بیشتر در حذف مهارت دارند و بنابراین اهل تصفیه و خالصگرا هستند. اتفاقا لاریجانی با انتخاب واژه تحلیلی خالصگرایی، واژه خوبی را به کار برده است. این واژه هم نشاندهنده جریان حذف است و هم برای او که یک اصولگراست، یک واژه بهداشتی است. روشن است لاریجانی اصلاحطلب نیست و طبیعی است که گفتمان خودش را داشته باشد. اما جالب این است که اغلب میانهروهای کشور (مثل اصلاحطلبان، اعتدالیها و دگراندیشان غیرانقلابی) با اصطلاح خالصگرایی او همراهی کردند؛ همچنان که همین میانهروها با واژگان «خودبراندازی» و «لزوم خوداصلاحی» که خاتمی مطرح کرد، همراهی کردند.
لاریجانی در پاسخ به این پرسش که چرا در انتخابات اسفند شرکت نمیکند، پاسخی فلسفی داده و گفته است امور عدمی نیاز به توضیح ندارد. او البته پاسخی سیاسی هم داشته و گفته که من در آینده خواهم گفت چرا ثبتنام نکردم. چرا او پاسخ را به آینده موکول میکند؟ آیا این پردهپوشی ریشه در نگاه سیاسی او دارد یا منتظر پالس و نشانهای برای حضور در انتخابات ۱۴۰۴ است؟
اگر نخواهیم به گذشته برویم، در شرایط فعلی روشن است که علی لاریجانی یک اصولگرای میانهرو است. او که اهل تحریم انتخابات نیست، ولی از وضع موجود انتخابات هم راضی نیست، حتما منتظر تغییرات از سوی حکومت است؛ لذا موضع او به عنوان یک نیروی سیاسی علیالاصول اشکال ندارد و نشان میدهد لاریجانی ذوب در خالصگرایان نیست و در عین حال نگران کشور است و صحنه سیاسی را هم رصد میکند. الان که نظرسنجی نداریم، اما فرض کنید در انتخابات ۱۴۰۲ اگر ۴۰ درصد مردم در آن شرکت کنند، مگر عیبی دارد که جریان لاریجانی در آن ایفای نقش کند؟ خالصگرایان تصمیماتشان برای کشور اغلب مخرب است. لاریجانی برجام را ۲۰ دقیقهای تصویب کرد، دولت رئیسی و مجلس دوازدهم دو سال است اقتصاد کشور را معطل کردهاند.
چقدر اصطلاح انقلابیون کاسبکار را برای خود لاریجانی مناسب میدانید؟ او هم سالها به صورت انحصاری صندلی ریاست مجلس را در اختیار داشت. به نظر شما نمیتوان این اصطلاح و نقد را متوجه اصولگرایان سنتی هم دانست که زمانی که روی کار بودند مجالی به حضور باقی جریانهای سیاسی نمیدادند؟
اگر بخواهیم بر روی سوابق پیش برویم، تجربههای خوبی نیست و شما درست میگویید. آقای علی لاریجانی در دوره اصلاحات یک شخصیت جدی مخالف اصلاحات بود. ولی الان هم اوضاع کشور و هم لاریجانی تغییر کردهاند. کشور در وضع خوبی نیست. الان لاریجانی مشکل کشور را که همین خالصگرایی است، خوب تشخیص داده و دارد تلاش میکند. در این راه خوب است همه میانهروها و عقلا تلاش کنند.
به نظر میرسد یکی از انتقاداتی که به ابراهیم رئیسی وارد است، نداشتن گفتمان اختصاصی است؛ موضوعی که به نظر میرسد رسانههای دولتی و همسو هم با آن مشکل دارند و حتی نمیتوانند یک تیتر و عنوانی از دل سخنرانیها استخراج کنند که تأثیرگذار باشد. اساسا شما داشتن عبارات اختصاصی در بیان سیاسی چهرههای شاخص را چقدر مؤثر میدانید؟ چقدر این ضعف گفتاری حاکم باعث جلب توجه به اظهارات لاریجانی میشود؟
همینطور است. اولا کلا ذخایر مفهومی آقای رئیسی کم است و ثانیا اکثر تیم کاری دولت او از خالصگرایان، پایداریها و فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق هستند و کار بهتر از این از آب درنمیآید. رئیسی حتی از گفتمان اصولگرایان میانهرو هم دور است. اطرافیان رئیسی به فکر اعتبار و منزلت رئیسی نیستند و بیشتر در جریان حذف با هم رقابت دارند. شما دیدید در اوج اعتراضات وزیر کشور مصاحبه کرد و ابراز ناراحتی کرد که چرا هنوز افرادی در سطح مدیرکل در دولت حضور دارند!
یکی از موارد دیگری که لاریجانی اخیرا به آن اشاره کرد، این است که رفتار کلیسا در قرن ۱۷ باعث دینگریزی و اتفاقات بعدی در اروپا شد. آیا به نظرتان این سخن لاریجانی شخصی است یا هشداری است از جانب روحانیت غیرحکومتی یا غیرسیاسی و این نگرانی که جامعه از روحانیت فاصله میگیرد و عملکردها را پای این قشر مینویسند؟ رئیس قبل از او یعنی حدادعادل بهتازگی در انتقاد از سکولاریسم گفته بود اگر پاپ یک نظری بدهد و مجلس ایتالیا قانونی بگذارد، پاپ حتی اختیار ندارد بتواند مصوبه مجلس را تغییر بدهد. آیا میتوان این صحبت لاریجانی را پاسخ به حدادعادل دانست؟ میتوان گفت در میان اصولگرایان سنتی هم این اختلاف درگرفته و چهرههایی مانند لاریجانی نگران شدهاند که سرنوشت کلیسا در انتظار دخالت روحانیون در امور سیاسی در این حد گسترده باشد و میتواند به فاصله جامعه با روحانیت منتهی شود؟ آیا یکی از دلایل ثبتنامنکردن لاریجانی این بود که او هم به رویکرد جامعهمحور روی آورده به جای اصرار بر ایفای نقش در درون حاکمیت یا اینکه صرفا اظهارنظرهای او را برای ماندن در حکومت بدانیم، چون بیرون از صحنه حاکمیت بختی برای ایفای نقش در جامعه ندارد؟
اولا اگر هر فرد یا گروهی ضمن رعایت قواعد بازی بخواهد و علاقه داشته باشد در صحنه سیاسی و قدرت باشد، فینفسه اشکال ندارد. دوما لاریجانی هم شاهد چهار دهه دولتیکردن نهاد دین است. نتیجه این چهار دهه نه دولت چابک و توسعهگرا و مردمی شده و نه اینکه دین خدا در جامعه به خوبی ترویج داده شده است؛ لذا اگر دراینباره او هم نگران شود و از تجربه مسیحیت مثال بیاورد، اشکال ندارد. نکته این است که در سالهای اخیر علی لاریجانی بر ابعاد جمهوریت بیشتر تأکید میکند و خوب است از این سخن استقبال شود.
برخی معتقدند راست نو و پایداریها تفاوت چندانی با هم ندارند. به نظر شما هم عملا هر دو بخش جناح راست یک پروژه را دنبال میکنند یا میتوان از خلال صحبتهای لاریجانی یک راه دیگری جستوجو کرد و جناح راست نمیتواند این تمامیت را بین خودش حفظ کند و این حذف بالاخره شامل خودشان هم میشود و این عادت به حذف را بین خودشان هم تسری دادهاند؟
ارزیابی من این است که در دموکراسی آینده کشور، هم به اصولگرای میانهرو، هم به اصلاحطلب و هم به دگراندیشان نیاز است تا در چارچوب قانون و قواعد بازی سیاستورزی کنند. ولی خالصگرایان یک نیروی ضد تمایزیابی سیاسی و نظام رقابتی حزبی هستند. اینها طرفداران نظارت استصوابی حداکثری هستند و به تمام معنا انحصارطلباند. شما دیدید در انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ چه رفتار انحصارگرانهای را از خود نشان دادند. یکی از راههای درمان این جریان تند خالصگرایان این است که میانه روهای کشور ائتلاف نانوشته داشته باشند.