به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز شنبه نهم دی ماه در حالی چاپ و منتشر شد که تئاتر شهر زنده میماند؟ اینترنت حداقل ۳۰ درصد گران شد! جنگ دیپلماتیک ایران و غرب، معضل اسفند ۱۴۰۱ درباره حقوق و عیدی معلمان تکرار میشود؟ و تشییع و خاکسپاری شهید سیدرضی موسوی در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
مصطفی آبروشن جامعهشناس طی یادداشتی در شماره امروز جهان صنعت نوشت: رابطه معناداری بین فقدان امنیت شغلی و نرخ خودکشی وجود دارد. ناکامی به عنوان عاملی است که تاثیرات درازمدت و خطرناکی در جامعه دارد و افراد را به احساس ناامیدی در زندگی سوق میدهد. آمارهای غمانگیز خودکشی بهخصوص در طبقه کارگر نشان از آن دارد که نظام اجتماعی هیچ توجهی به اعتراضات و تجمعات کارگری ندارد.
افزایش خودکشی به خصوص در میان کارگران به عنوان کدهایی است که باید دولت و اتحادیههای کارگری را به تفکر وا دارد. این در حالی است که براساس آمار خودکشی در ایران طی سال ۱۴۰۱ به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت ۴/۷ بود. یعنی به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر ۴/۷ نفر اقدام به خودکشی و فوت کردهاند. در مجموع، طی سال گذشته بیش از ۶۰۰۰ هزار نفر اقدام به خودکشی منجر به فوت داشتهاند. به ازای هر خودکشی کامل (منجر به فوت)، حدود ۲۰ تا ۳۰ برابر آن اقدام به خودکشی میکنند. در سال گذشته حدود ۱۲۰ هزار نفر اقدام به خودکشی داشتهاند که در سامانه وزارت بهداشت ثبت رسمی شده است. ممکن است مواردی هم به موسسات خصوصی مراجعه کرده باشند که اقدام به خودکشی آنها ثبت نشده باشد.
بیست برابر کسانی که اقدام به خودکشی کردهاند هم افکار خودکشی دارند. از سوی دیگر با هر مرگ ناشی از خودکشی، در میان بازماندگان، دوستان، آشنایان و کسانی که در جریان خبر قرار میگیرند، ۱۳۵ تا ۱۸۰ نفر تحت تاثیر مشکلات روانی قرار میگیرند. چهبسا چند روز پیش متاسفانه چند تن از کارگران خودشان را به دار آویختند و همچنین چند نفر از دانشآموزان ایلام اقدام به خودکشی کردند.
خودکشی و نمایش آن در حوزه عمومی، انعکاس اعتراض شدید و فریاد ملتمسانه طبقات فرودستی است که در سلسله مراتب نظام اجتماعی جایگاهی ندارند. وقتی در یک جامعه انسانها و مشکلاتشان دیده نشوند و افراد احساس طردشدگی داشته باشند شاهد آن خواهیم بود که زندگی معنای اصلی خود را از دست میدهد. خودکشی در ملاءعام ریشه روانی ندارد، بلکه مشخصا از کژکارکردی ساختارها و نهادهای اجتماعی نشات میگیرد و هر چقدر خودکشی به شیوههای دردناکتری رخ دهد فریاد استمدادطلبانه آنان بیشتر در نزد ناظران عمومی احساس میشود.
فشارهای غیرمتعارف اجتماعی احساس تنهایی و طردشدگی را در افراد به وجود میآورد. در مواجهه با این وضعیت، افراد ممکن است احساس کنند که تنها هستند و هیچ شخص و نهاد حمایتی وجود ندارد که به تصمیماتشان توجه و از آنان حمایت کند. در واقع وضعیت یادشده احساس بیپناهی و فقدان کنترل را به اشکال مختلف به شخص تحمیل میکند. فشارهای غیرمتعارف و ناکامی در دستیابی به حداقلهای یک زندگی ساده نهتنها اضطراب و افسردگی را در میان کارگران تسری میدهد، بلکه این احساسات منفی به ایجاد تفکر خودکشی، به عنوان راهحل نهایی و فرار از معضلاتی که غیرقابل کنترل به نظر میرسد منجر میشود. شرایط کاری ناپایدار میتوانند به تضعیف امنیت شغلی و تعدیل عواطف منفی کارگران منجر شوند. عدمپیشبینی آینده و ناپایداری اقتصادی میتواند اضطراب و نگرانی را افزایش دهد، به طوری که به افکار خودکشی دامن میزند.
پژوهشها نشان میدهند که کاهش امنیت شغلی میتواند به عنوان یک عامل موثر در افزایش ریسک خودکشی کارگران عمل کند. نارضایتی از میزان دستمزد، عدم حمایت اجتماعی در محیط کار و نادیده گرفتن حقوق کارگران میتوانند به تضعیف روحیه و افزایش فشارهای روانی منجر شوند که در نهایت ممکن است به افزایش احتمال خودکشی منجر شوند.
حسین مسعودنیا طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان چرا روسیه متحد استراتژیک نیست؟ نوشت: پساز برگزاری اجلاس مشترک میان نمایندگان کشورهای عربی و روسیه، موسوم به مجمع همکاری عرب و روسیه، در مراکش بیانیهای در پایان اجلاس ازسوی اعضای شرکتکننده منتشر گردید که در آن از ادعاهای امارات درخصوص جزایر ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی نهتنها حمایت شده بود بلکه پیشنهاد گردیده بود که برای حل این موضوع در روابط ایران و امارات، موضوع به مجامع بینالمللی ارجاع گردد.
طرح موضوع اعاده جزایر ازسوی ایران به امارات از جانب کشورهای عربی تازگی ندارد چرا که پس از بحران اشغال کویت توسط عراق این موضوع تقریبا در تمامی اجلاسهای عربی مطرح و در بیانیه پایانی کشورهای عرب شرکتکننده از ادعای امارات حمایت و از ایران تقاضا کرده بودند که جزایر سهگانه به امارات اعاده گردد، اما آنچه در اجلاس همکاریهای عرب و روسیه سبب حساسیت موضوع گردید حمایت روسیه از ادعای امارات در خصوص جزایر بود. این موضع روسیه درست هنگامی به وقوع پیوست که روابط ایران و روسیه بهخصوص پساز بحران اوکراین وارد مرحله جدیدی شده و دو کشور صحبت از آماده آمادهسازی سند راهبردی برای گسترش روابط میان دو کشور در حوزههای مختلف و بلندمدت میکنند و بهکرات واژه متحد استراتژیک ازسوی کارگزاران سیاست خارجی ایران در خصوص روسیه مطرح گردیده است؛ لذا موضع اخیر روسیه در مجمع همکاریهای عرب و روسیه سبب طرح مجدد سوالاتی در حوزه سیاست خارجی گردیده است که شاید مهمترین آنها عبارت باشند از؛
۱- سیاست شرقگرایی دولت سیزدهم تا چه حد مبتنی بر واقعگرایی بوده و قادر به تأمین منافع ملی ایران میباشد؟
۲- تأکید برخی از نخبگان دانشگاهی در خصوص عدم اعتماد به روسیه تا چه اندازه قابل توجه است؟
۳- آیا اصولا در دوران پسا جنگ سرد میتوان به سهولت صحبت از متحد استراتژیک کرد؟
۴- و بالاخره اینکه تجربه تاریخی، واقعیتهای جهان بینالملل و نگاه علمی میتواند بیانگر چه نکاتی برای دولتمردان در سیاست خارجی ایران در قبال همسایه شمالی خود یعنی روسیه باشد؟ نگارنده بر این باور است که در هر نگاهی به سیاست خارجی در خصوص روسیه و بهخصوص موضوع اجلاس مراکش نکات ذیل باید مورد توجه قرار گیرد؛
۱- درخصوص سیاست خارجی روسیه در قبال خاورمیانه واقعیت این است که روسیه به خاورمیانه و تحولات آن نه نگاه استراتژیک بلکه نگاه ابزاری داشته و درصدد استفاده از کارت تحولات این منطقه در چانهزنی با غرب بهخصوص در حوزه تحولات بینالمللی و اکنون در خصوص تحولات بحران اوکراین میباشد.
۲- سیاست خارجی روسیه در قبال خاورمیانه دارای نوعی تداوم است و مولفههای اقتصاد، امنیت و ایدئولوژی در مقاطع مختلف جهتدهنده سیاست این کشور در قبال خاورمیانه بوده است.
۳- برخی عوامل همانند وجود مرزهای مشترک میان ایران و روسیه، تحریمهای دو کشور ازسوی غرب در موقعیت کنونی، مقابله با بنیادگرایی افراطی در شمال ایران و جنوب روسیه، جلوگیری از گسترش نفوذ غرب در آسیای مرکزی و قفقاز و بالاخره نیاز دو طرف به همکاریهای نظامی سبب گسترش روابط تا سطح همکاریهای استراتژیک میان دو کشورگردیده است.
۴- شکست برجام، تغییر مسوولان سیاست خارجی و افزایش چالش در روابط ایران با غرب در دولت سیزدهم همراه با تأکید بر دکترین شرقگرایی با محوریت چین و روسیه نقش مهمی در گسترش روابط ایران و روسیه در مقطع کنونی داشته است، اما در سوی دیگر واقعیت این است که در داخل جامعه ایران بهخصوص در میان نخبگان دانشگاهی و افکار عمومی نسبت به دکترین شرقگرایی نوعی بیاعتنایی و بیاعتمادی وجود دارد اگرچه شاید یکی از عوامل اصلی این موضوع حاکم بودن فضای رقابت حذفی و مچگیری سیاسی درمیان جناحهای حاضر در فضای سیاسی ایران باشد ولی بهنظر میرسد بخشی از آن نیز ناشی از مولفههای فرهنگ سیاسی ایرانیان بهدلیل تجربه تاریخی خود از عملکرد همسایه شمالی و نوع موضعگیری دولت روسیه در قبال ایران و دیگر متحدین خود درخاورمیانه در برخی از بزنگاههای تاریخی بوده است.
آنچه امروز حساسیت را در فضای گفتمانی ایران دو چندان کرده است حمایت روسیه از ادعاهای امارات درخصوص جزایر ایرانی و نادیده گرفتن تمامیت ارضی ایران بوده است. البته یادآوری یک نکته ضروری است وآن اینکه طرح موضوع ازسوی کشورهای عربی یک امر عادی است چراکه یکی از مولفههای اصلی گفتمان سیاسی جهان عرب ناسیونالیسم است و این کشورها همیشه سعی داشتهاند تا با طرح یک دشمن خارجی بتوانند این ناسیونالیزم را زنده نگه دارند، اما اینکه چرا روسیه در قبال این موضوع در مقطع کنونی سیاست حمایت اتخاذ کرده است واقعیت این است که این کشور برای خروج از انزوا پساز بحران اوکراین، دستیابی به بازارهای جدید تسلیحاتی و مهمتر از همه به دست گرفتن نقش اصلی در منازعه اخیر اعراب و اسراییل موسوم به توفان الاقصی منافع خود را در این راهکار میبیند تا از نفوذ کشورهایی مانند امارات متحده عربی در جهان عرب بتواند برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند.
علیایحال موضع اخیر دولت روسیه میتواند بیانگر چند نکته مهم برای مسئولان سیاست خارجی ایران باشد: ۱- اینکه برخی واقعیتها هر دو کشور را ناگزیر به همکاری در موقعیت کنونی میکند و ممکن است ایران روسیه را متحد استراتژیک تلقی کند، اما مسوولان سیاست خارجی باید این واقعیت را بپذیرند که روسها چنین تلقی نه از ایران بلکه از هیچکدام از کشورهای خاورمیانه ندارند. ۲- ایران میتواند بهدنبال برنامهریزی برای یک همکاری استراتژیک و بلندمدت با روسیه باشد، اما این بهمعنای تلقی از روسیه به عنوان متحد استراتژیک نیست ۳- نخبگان سیاسی و مسوولان سیاست خارجی در تصمیمگیریهای خود فارغ از سیاستزدگی و مچگیری سیاسی عمل کرده و ملاک آنها واقعگرایی برای تأمین منافع ملی ایران باشد ۴- حساسیت نسبت به روسیه در محافل آکادمیک و دانشگاهی نباید صرفا گرایش به غرب تلقی گردیده و باید به آن توجه شود ۶- و بالاخره اینکه در هر تصمیمگیری برای سیاست خارجی باید هدف تأمین منافع ملی از طریق راهکار چندجانبهگرایی در دوران پسا جنگ سرد و مدنظر قرار دادن این ضربالمثل ایرانی باشد که هیچگاه نباید تمام تخممرغهای خود را در درون یک سبد قرار داد.
محمدجواد اخوان طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان دو روی سکه تحقیر زن در غرب نوشت: آنچه تمدن غربی بر سر انسان و انسانیت آورد، قصه پرغصهای است که در وصف آن کتابها میتوان نوشت و باز هم حق مطلب ادا نمیشود، اما یکی از تلخترین صفحات این کتابهای تلخ مربوط به نوع مواجهه این تمدن با «زن» است. آنچه بر سر زن امروز در جهان غرب آمده برآیند دو نوع نگاه افراطوتفریطی است که هر دو برخلاف فطرت بشر و مسیر آفرینش و در جهت نابودی خانواده و اخلاق در جامعه بشری است. در واقع زن امروز جهان غربی در میانه کشمکش دو نوع رویکرد متضاد، و البته کاملاً غلط، گرفتار آمده که بر هر سوی این دو رویکرد گرایش یابد، در مسیر انحطاط خود و در نهایت بشریت گام نهاده است.
یک روی سکه نگرش غربی به زن، نگاه لذتجویانهای است که تأمین هوای نفس مردان هوسباز و البته در سطحی بالاتر تأمین منافع مادی صاحبان کارتلهای بزرگ سرمایهداری را دنبال میکند. این رویکردی که تقریباً بر فضای فرهنگی و رسانهای جهان غرب حاکم است، زن را بسان کالایی برای التذاذ و ابزاری جهت ثروتاندوزی سرمایهداران مینگرد. «جنسیت» ابزاری است برای تغافل هرچه بیشتر بشر غربی از واقعیتهای جهان، افزایش نفوذ زورمداران بینالمللی و به عقبراندن هرچه بیشتر معرفت عقلانی و وحیانی انسان. انسانی که غرق در این لذتطلبی حیوانی است، عملاً فرصتی برای فهمیدن حقایقی که رسانههای جریان اصلی از او پنهان میکنند، نمییابد و بهسادگی در مسیر مطلوب قدرتمندان حرکت میکند. لذتهای حیوانی در بستهبندی «سرگرمی» ابزار حکمرانی نوین نظام سرمایهداری است و زن اینجا بهعنوان اصلیترین عنصر سرگرمیساز بسان کالایی در دست اربابان تخدیر افکار عمومی قرار میگیرد.
در روی دیگر سکه، البته نگرشی افراطی قرار دارد که ظاهراً خود را مدافع حقوق زنان میخواند، اما در واقع آن نیز در مسیری گام برمیدارد که نتیجهای مشابه نگرش کالایی و جنسیتی خواهد داشت. فمنیسم هرچند واکنشی به ظلم ساختاری بود که در جهان غرب نسبت به زنان روا داشته میشد، اما در عمل به ورطه تضاد افراطی افتاد و به جریانی ضدخانواده تبدیل شد. فمنیستها هرچند مدعی برابری حقوق زن و مرد هستند و گرایشهای افراطی آنان حتی زن را برتر از مرد میداند، اما به دلیل بنیان غلط معرفتی در واقع به برتری مرد قائل هستند.
از نگاه آنان زنی نمونه و الگو است که هرچه بیشتر شبیه مردان باشد و رفتار کند، گویی مردبودن اصالت دارد و اگر زنی مسیری جز این برود درجه ۲ مانده است. فمنیستها حتی گاه تمایلات ذاتی زنانه را نیز سرکوب میکنند و عاطفه مادری را که برخاسته از فطرت انسانی است و حتی در سایر جانداران نیز به چشم میخورد، تخطئه میکنند. فمنیستها هرچند مدعی حقوق زناناند، اما در واقع از زن بودن خجالت میکشند و میخواهند با شبیه شدن هرچه بیشتر زنان به مردان، حتی تفاوتهای برخاسته از نظام آفرینش انسان را نیز انکار کنند. در نتیجه ازدواج و فرزندآوری از سوی اینان تخطئه میشود و به نام نقشآفرینی زنان در جامعه، نقش تربیتی و مادرانه بهطورکلی منکوب میشود. نتیجه نهایی چنین رویکردی فروپاشی نظام خانواده و اخلاق در جامعه بشری است. در چنین نقطهای دو رویکرد ضدانسانی به یکدیگر میرسند و هر دو جامعه بشری را به انحطاط میکشند و قربانی اصلی چنین انحطاطی در نهایت خود «زنان» هستند.
نقطه همگرایی نگرش لذتجویانه و فمنیسم در دشمنی با نهاد خانواده است. هر دو از دو سو به مقام والای زن حمله و سعی میکنند زن غربی و غربزده را به یکی از این دو ورطه سقوط بکشانند. زن غربی یا غربزده در تحیر میان این دو نگاه ظاهراً متضاد، و البته با نتیجه واحد، گرفتار آمده یا باید به کالایی در دست هوسبازان تبدیل شود، یا باید به مبارزه بیدلیل با تمایلات فطری خود، از جمله حس مادرانه و خانوادهدوستی بپردازد. این کشاکش برای زن دوسرباخت است و هرکدام را که برگزیند بازنده خواهد بود. آنچه امروز در جوامع غربی بر سر زن و خانواده آمده و پیش چشم ماست، هنوز از نتایج سحر این انحطاط است. تلخترین وجه ماجرا آنجاست که غربزدگانی که غرب را قبله آمال خود میدانند، با آنکه نتایج این انحطاط بزرگ تمدنی را میبینند، باز دنبالهروی از همان راه غلط را برای جامعه ما و دیگر جوامع غیرغربی تجویز میکنند. به قول امیرمؤمنان علی علیهالسلام «مَا أکثرَ العِبَرَ وَ أقَلَّ الإعتِبارَ؛ عبرتها چه بسیار است و عبرت گرفتن چه اندک!»