تابناک- رضا قطبی هم از دنیا رفت. همه آنهایی که سالهای قبل از انقلاب را به یاد دارند به نوعی با رضا قطبی در ارتباط بودهاند. چون از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ قطبی رئیس رادیو تلویزیون ملی ایران بود و برنامههای تلویزیونی زیر نظر مدیریت او تولید و پخش میشد. اما رضا قطبی برای اهالی ادبیات و موسیقی جایگاه دیگری دارد.
هر جا که بزرگان این دو حوزه حرف میزنند بالاخره از رضا قطبی هم یادی میکنند.
مثلا هوشنگ ابتهاج. شاعر و اهلِ فنی که توانست با سخت گیریهایش در حوزه خود کار را با موثرترین حالتش پیش ببرد.
ماجرا از این قرار است که هوشنگ ابتهاج به دعوت رضا قطبی به رادیو رفت. اما قبل از این رفتن ماجرای بامزهای هست که خود ابتهاج این طور تعریفش میکند؛ یک بار آقای قطبی به من نامه نوشت که جناب آقای ابتهاج از شما دعوت میکنم که برای عضویت در هیات داوری کتاب شعر سال رادیو و تلویزیون صبح و ناهار مهمان ما باشید.
ابتهاج هم بعد از پرس و جو، خطاب به او مینویسد که آقای رضای قطبی (کلمه جناب هم به کار نمیبرد) از هیأتی که شما برای داوری تشکیل دادهاید اطلاع پیدا کردهام و از قبول دعوتتون معذورم و از نعمت مهمانیتون محروم. هوشنگ ابتهاج.
به همین سادگی. اصلا از عبارتهای کلیشهایِ با احترام و مزید امتنان و... هم استفاده نکرد. و بعد هم قطبی شاکی میرود پیش همان هیات انتخاب و میگوید که من ابتهاج را دعوت کردم و نیامد و کار را باید درست انجام داد و...
این که دعوتی ساده بود و نتیجهای ناموفق داشت. دعوت مهمتر بعدی به زمانی برمیگردد که رضا قطبی دلش میخواست ابتهاج رسما در تلویزیون فعالیت کند. اما چنین فرد منضبط و پرآدابی را نمیشد به سادگی دعوت کرد.
بعد از یکی دو واسطهگری و مخالفتهای ابتهاج، یک روز منشی رضا قطبی با او تماس میگیرد و میگوید که گوشی را داشته باشید چون آقای قطبی میخواهند با شما صحبت کنند.
قبول میکند.
بعد از کمی خوش و بش، رضا قطبی میگوید: میتونم ازتون خواهش کنم که یه وقتی به من بدید که من بیام خدمتتون؟
ابتهاج نکتهسنج بود. درک میکرد که همه برای دیدن رضا قطبی، از ارتشبد و وزیر و سپهبد، باید از قبل از او وقت بگیرند. آن هم شاید به اندازه ۵ دقیقه.
ابتهاج جواب میدهد که نه آقای قطبی. من میام پیشتون. قطبی هم هوشمندانه میگوید که پس خودتون بفرمایین که کی تشریف میارین؟
قرار برای هفته بعد نهایی میشود. در حین جلسه دو سه ساعتهشان گاهی رئیس دفتر قطبی میآمد و میگفت که فلانی برای جلسه منتظر است. قطبی همه را رد میکرد. این اتفاق چند بار رخ داد و در نهایت قطبی دستور میدهد که همه جلسهها کنسل شود.
در آن جلسه اصرار از قطبی برای حضور ابتهاج در رادیو بود و انکار از ابتهاج. هوشنگ ابتهاج قواعد خودش را داشت. در چند جلسه تکتک آنها را گفت. نکند از بالا، از دفتر علیا حضرت تماس بگیرند که فلان کار را کنید... من گوش نمیکنم. نکند بگویند فلان هنرمند را دستوری بیاورید. من اهلش نیستم... حتی شاید تشخیص دهم که فردی ناشناس و نامشهور، مناسب کار است و او را بیاورم. کسی به من نگوید چرا... قطبی همه را میپذیرفت.
گرچه تمام شرطهای ابتهاج هم از روی کار حرفهای و دقتهای زیادی بود که داشت.
بالاخره از خرداد ۵۱ تا ۵۳، هوشنگ ابتهاج با کلی شرط و شروط، برنامه "گلها" را به دست گرفت. و بعد هم از ۵۳ تا ۵۷ موسیقی رادیو کلا به دست هوشنگ ابتهاج بود که این هم یکی از خواستههای رضا قطبی بود.
خاطرات هنرمندان قبل از انقلاب را که ورق میزنیم هر کدام که کارشان با تصویر یا صدا بوده، به نحوی با رضا قطبی در ارتباط بودهاند و جایی از او حرف زدهاند. مثل همین خاطرات که در کتاب "پیر پرنیاناندیش" از نشر سخن آمده است.