مجموعه ۸ قسمتی که به کارگردانی کوئین شپرد ساخته شده، داستان قتل رینا ویرک، دختر ۱۴ سالهای را روایت میکند که در سال ۱۹۹۷ در بریتیش کلمبیای کانادا به دست گروهی از همسالانش به قتل رسید.
به گزارش سرویس فرهنگی تابناک، یکی از برجستهترین نقاط قوت مینی سریال «زیر پل»، بازیهای قدرتمند و تأثیرگذار بازیگران آن است. لیلی گلدستون در نقش افسر پلیس مسئول تحقیقات و رایلی کیو در نقش ربکا گادفری، نویسندهای که برای تحقیق درباره این جنایت به زادگاهش بازمیگردد، عملکردی فوقالعاده از خود به نمایش میگذارند. همچنین، بازیگران جوانی که نقش مجرمان را ایفا میکنند، مانند کلویی گایدری و ایزی جی، تصویری دقیق و چندبعدی از گروه نوجوانان آشفته و خشونتطلب ارائه میدهند.
روایتی حساس، اما محترمانه!
سریال با دقت و حساسیت بالایی به موضوع میپردازد و تلاش میکند تا ضمن نمایش واقعیت تلخ این جنایت، از بزرگنمایی بیمورد پرهیز کند. این رویکرد محترمانه، به ویژه در پرداختن به شخصیت رینا ویرک و خانوادهاش، قابل تحسین است.
قاتل کیست؟
آزادی و مسئولیت، همواره از مفاهیم کلیدی فلسفه و زیست کلی انسان هستند. این واژگان همراه با خود طیف گستردهای از سؤالات را دارند و برای جمیع انسانها، وضع کننده یکسری قوانین و ارزشها میشوند. برای مثال، یک فرد تا چه اندازه در انجام جنایتی آزاد بوده، و به همین ترتیب، سزاوار چه مجازاتی است؟ و آیا انسان همتراز با ازادیاش، دارای مسئولیت است؟ اینها سؤالاتی است که مخاطب در طول سریال درباره گروه نوجوانانی که مرتکب یک جنایت شدهاند، از خود میپرسد. کدامشان مقصر است؟ به کدامشان میتوان حق داد و با کدامشان میتوان همذاتپنداری بیشتری کرد؟
نکته مثبتی که وجود دارد، این است که این سریال از کلیشه «خانواده بد» دوری جسته است و در شخصیت پردازی قاتل اصلی، مخاطب را وادار به این نمیکند که همه تقصیر را به گردن والدین بیندازد. انگشت فیلمساز به سمت مسئولیت فرد به نسبت آزادیِ او در اجتماع است؛ حتی اگر آن فرد در اوج بحران بلوغ و یا نابسامانیهای اجتماعی باشد. او به این موضوع اشاره میکند: «هرکدام از ما میتوانیم خواسته یا ناخواسته مسبب یک قتل باشیم!»
بلوغ، وطن، پُل!
این سریال، یک فضای بینابینی و آستانگی را روایت میکند. سن اغلب شخصیتها، در محدوده سنی بلوغ است. محدودهای که هرکس از آن عبور کند، به قبل آن برنمیگردد. پُل، به شکلی نمادین همین نقش را در سریال ایفا میکند. شخصیتها پس از ورود به محدوده پُل، هر کدام از زندگی پیشین خود کَنده میشوند و مسیر زندگیشان به کلی دگرگون میشود.
همین نماد را میتوانیم به وطن هم نسبت بدهیم. خانواده ویرک به نظر مرزی را رد کردهاند و از آن پس زندگیشان خط اصلیاش را گم کردهاست. رینا از نظر چارچوب خشک خانواده و اجتماع، هنجار شکنی کرده است. اما چرا تاوان هنجارشکنیاش قابل قیاس با سایر همسالانش نیست؟ چرا او سزاوار مرگی فجیع میباشد؟ شاید بتوان گفت، رینا مرزی را در جهان شکسته و به عنوان اقلیت، در جایی غیر از وطن چارچوبشکنی کردهاست. پس در این سریال، بلوغ، پُل و مرزجغرافیایی، هر سه نمادین هستند. هنگام عبور از هر کدام از اینها، ما به انسان دیگری بدل میشویم.
ساختار پیچیده زمانی
یکی از چالشهای اصلی سریال، استفاده از خطهای زمانی متعدد و فلشبکهای فراوان است. اگرچه این تکنیک با هدف ارائه زمینه و بستر داستان به کار گرفته شده، اما گاهی باعث پیچیدگی روایت و سردرگمی مخاطب میشود.
عناصر داستانی غیرضروری
تصمیم سازندگان برای اضافه کردن شخصیتها و روابط خیالی، مانند رابطه عاشقانه پلیس با گادفری، اگرچه از نظر دراماتیک قابل درک است، اما تا حدی از تأثیر واقعه تراژیک اصلی میکاهد.
جمعبندی
"زیر پل" تلاشی ارزشمند و قابل احترام برای به تصویر کشیدن یک جنایت هولناک است. این سریال در بهترین لحظات خود، تصویری عمیق و تأملبرانگیز از پویاییهای اجتماعی پیچیده و نارساییهای سیستمی که زمینهساز چنین فجایعی میشوند، ارائه میدهد. با این حال، گاهی در دام قراردادهای رایج در ژانر جنایی گرفتار میشود و از تمرکز اصلی خود فاصله میگیرد.
در مجموع، "زیر پل" اثری است که علیرغم برخی کاستیها، موفق میشود روایتی تأثیرگذار و هشداردهنده از یک تراژدی واقعی ارائه دهد و مخاطب را به تفکر درباره مسائل عمیق اجتماعی و اخلاقی وادارد.
ملیکا جابری