دکتر رضا صولت میگوید: درگیری احتمالی داخلی میان گروههای مسلح و تبدیل شدن سوریه به لیبی یا سودانی دیگر میتواند وضعیتی فرسایشی و بحرانی برای جریان اسلامگرای سنی رقم زند و رفته رفته از تاثیرات منطقهای تغییر در سوریه بر آنها بکاهد.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، پیشروی معارضین مسلح از حلب به حماه و سرانجام دمشق، منجر به فروپاشی دولت بشار اسد در سوریه شد.
در خصوص دلایل سقوط دولت اسد و تاثیرات منطقهای آن خبرنگار تابناک گفتگویی با دکتر «رضا صولت» کارشناس ارشد مسائل سازمان ملل و ترکیه انجام داده که در ادامه آمده است.
*نظام بشار اسد سقوط کرد به نظر شما دلایل این امر چیست؟
سوریه جولانگاه گروههای سیاسی و مسلح شده بود، که هر کدام از اینها از سوی قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای مورد حمایت بودند. همزمان با تضعیف اقتصاد و فرسوده شدن نیروهای نظامی سوریه که از بدو بهار عربی درگیر جنگ بودند این نیروهای مخالف هم از لحاظ تسلیحاتی، فناوری و اقتصادی تقویت میشدند.
اسد به توصیه کشورهایی مانند ایران عمل نکرد که فشار بر افکار عمومی سوریه روزی نقطه سقوط او خواهد بود.
جنگیدن در کنار مردم و ارتش برای حفاظت از کشور خود، حمایت و دفاع نام دارد. اما جنگیدن به نیابت از یک ارتش و مردم دیگر، تو را به یک شرکت امنیتی اجارهای یا یک دولت اشغالگر تبدیل میکند و کشورهای نزدیک به اسد سعی میکردند بخاطر همین موضوع و حفظ هویت اجتماعی و آینده نگری از اسد دوری کنند … این تفاوت بین گذشته و حال است.
امیدوارم لااقل این درس گرفته شده باشد که اقتصاد مقدم و موخر بر امنیت نیست. اقتصاد خود امنیت است.
ج) هرکشوری ساخت اجتماعی، هویتی و ارزشهای خاص خودش را دارد و همه کشورها تلاش میکنند ارزشهای هویتی خود را نزد جهانیان تضمین کنند.
از طرفی دو نوع هماهنگی بین الف) آمریکا، اسرائیل، اعراب، ترکیه، اوکراین و اروپا و ب) ترکیه، روسیه و ایران وجود داشت از یک هفته پیش از فحوای کلام اینها مشخص بود که اسد سقوط خواهد کرد.
از زمان سقوط صدام حسین، تغییرات ژئوپلتیک جدیدی وارد منطقه شد و سطح بازیگران غیر دولتی افزایش یافت که عراق و سوریه مملو از این بازیگران غیردولتی بودند. از طرفی همزمان با آغاز بهار عربی، مفاهیم جدیدی مانند ترمینال انرژی، کریدورهایی که شرق آسیا را به غرب وصل میکرد، هاب انرژی و وطن آبی که ترکیه با حمایت روسیه آنرا پی ریزی کرده بود؛ بنابراین در نتیجه دلایل سقوط نظام بشار اسد را میتوان در سه عامل داخلی، منطقهای و بین المللی مورد توجه قرار داد.
از بعد داخلی، نظام بشار اسد با چالشهای مهمی مواجه بود که منجر به بحران شد و در پایان سقوط کرد، که سرمنشا آن در جریان قیام سوریه که در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، کلید خورد.
عوامل اولیه قیام
جنبش اعتراضی علیه نظام اسد توسط روندهای منطقهای در بهار عربی، جایی که شهروندان خواستار اصلاحات دموکراتیک و پایان دادن به حکمرانی اقتدارگرایانه بودند، تسریع شد. نارضایتی در میان مردم ناشی از نارضایتیهای طولانی مدت، از جمله فساد، و نقض حقوق بشر توسط حکومت بود. این اعتراضات به سرعت به جنبش بزرگتری تبدیل شد که قدرت اسد را با چالش جدی مواجه کرد.
الف) سرکوب و واکنش:
در پاسخ به اعتراضات، حکومت اسد از سرکوب مخالفان استفاده کرد که فقط وضعیت را دو قطبی کرد. این شامل استقرار ارتش علیه معترضان و نقض قابل توجه حقوق بشر بود که بسیاری را بر آن داشت تا نطام را غیرقانونی بدانند. پاسخ خشونت آمیز به تظاهرات مسالمت آمیز، قیام را به یک مبارزه خشونت آمیز تبدیل کرد و منجر به درگیری داخلی طولانی شد که بازیگران داخلی و بین المللی مختلف را به مبارزه کشاند.
ب) اختلافات داخلی و فرقه گرایی:
اختلافات فرقهای نقش مهمی در درگیری ایفا کردند. حزب حاکم اسد، حزب بعث، عمدتاً علوی بود، یک فرقه اقلیت در سوریه. با افزایش اعتراضها، خطوط فرقهای عمیقتر شد و جمعیت اکثریت سنی را که عمدتاً از اپوزیسیون حمایت میکردند، بیگانه کرد. این وضعیت خشونت بیشتری را برانگیخت و بازیگران فرقهای خارجی را وادار کرد تا درگیر شوند و در نهایت حل و فصل قیام را پیچیدهتر کرد و اکنون در عرض ۱۲ روز، نظام قبلی سقوط و سوریه دست معارضین افتاد.
نقش ارتش:
ارتش سوریه یکی از ستونهای مهم رژیم اسد بود. اما به دلایلی که عرض شد دیگر جناح وفادار به اسد نبود و گویا اسد هم متوجه شده بود که دیگر حمایت ارتش را ندارد و همین امر نیز یکی از عوامل اصلی تسریع سقوط نظام پیشین شد؛ بنابراین شاید همه این عوامل دخیل نباشند، اما فاکتورهای مهمی هستند.
*گروههای مخالف نظام بشار اسد به سرعت در سوریه پیشرفت کردند و توانستند به سرعت دمشق را تصرف کنند. دلایل پیشرفت سریع این نیروها چه بود؟
قبل از پاسخ به این سوال به بعد منطقهای فروپاشی دولت بشار اسد اشاره کنم. برکسی پوشیده نیست که طوفان الاقصی و حملات گسترده اسرائیل به غزه و لبنان کارآیی عملیاتی محور مقاومت در سوریه را کاهش داد. ازسوی دیگر، روسیه بعنوان قدرت بین المللی و حامی نظام اسد، به دلیل جنگ با اوکراین، چندان رغبتی به دخالت در امور سوریه را نداشت. بخصوص وقتی بشار اسد به نقل از سران روسی دیگر تمایل به ماندن نداشت و طبق گفته نماینده روسیه در سازمان ملل متحد، اسد و خانواده اش پناهنده روسیه شدند.
همچنین تغییر جهت گیری استراتژیک ترکیه، همراه با دخالت مستقیم نظامی و حمایت آن از نیروهای مخالف، فشار قابل توجهی بر رژیم اسد ایجاد کرد. حمایت ترکیه از گروههای شورشی به دلیل هماهنگی این گروهها با منافع ترکیه و افزایش قابلیتهای عملیاتی آنها، به یک عامل محوری تبدیل شد.
این نیروها که سریع پیشرفت میکردند وابسته به سه کشور ترکیه، اسرائیل و آمریکا بودند. برفرض مثال ترکیه نزدیک به دوازده سال آواره گان سوریه را چه از لحاظ آموزشی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی تربیت کرده بود.
برای همه کشورهای منطقه سوریه از بعد نئو کریدورها مهم بود، برای اعراب بخاطر صلح ابراهیم و انتقال نفت و گاز اعراب از طریق خطوط لوله به ترمینال انرژی اسرائیل در مدیترانه و برای ترکیه و روسیه بخاطر توافقات زیادی که بر سر اتصال روسها از دریای سیاه و قفقاز جنوبی به مدیترانه از طریق ترکیه وجود داشت. نهایتا نیز پایان اسد رقم خورد الف) تکلیف کریدورها تا حدی مشخص شد ب) بازیگران منطقهای و بین المللی نخواستند با روی کار آمدن ترامپ دوباره بحران را با یک استراتژی جدید پیش ببرند.
گروههای مخالف در سوریه در یازدهمین روز حمله برقآسای خود وارد دمشق شده و سقوط نظام اسد را اعلام کردند. پایان حکومت خاندان اسد در حالی با چنین حملهای سریع رقم میخورد که در اوج جنگ داخلی سوریه نیز چنین اتفاقی نیفتاد و همین هم به سه عامل باز میگردد؛ نخست این که ارادهای منطقهای و بینالمللی و چه بسا معاملهای برای تغییر در سوریه و برچیدن این حکومت شکل گرفت و عامل دوم این که خود نظام سوریه از داخل پوسیده بود و تنها ظاهر و پوستهای از آن باقی مانده بود.
عامل سوم این که مخالفان و طیفهای مختلف آن با اتحاد و لو موقت، قدرت قابل توجهی پیدا کردند که با همراهی دو عامل اول کار را تمام کرد. واقعیت هم این است که نظام اسد در سوریه عملا همان زمانی به پایان رسید که کشورش چند پاره شد و به مجمعالجزایری برای تقسیم نفوذ نظامی بازیگران شرق و غرب و به خونینترین ایستگاه «بهار عربی» مبدل شد. شکی در این نیست که کشورها و قدرتهای خارجی حسب منافع و نیازهای خود همواره در دیگر کشورها دخالت و حتی توطئهچینی میکنند؛ اما آنچه محتمل است بستر ساز آن انباشت اشتباهات نظامهای حاکم است. همین خود زمینهساز مداخلهها و توطئههای خارجی میشود به نوعی در عراق نیز همین اتفاق افتاد.
پایان نظام اسد در دو سطح داخلی و منطقهای واجد معانی تغییر و تحول است. فعلا برای قضاوت زود است، اما کشوری که بیش از یک دهه درگیر جنگ داخلی بوده است و گروههای منتفع با موزاییکهای رنگارنگ مسلحی در آن ظهور کرده و جامعه به نوعی نظامیزده شده است، چه بسا در مسیر پایهگذاری نظام جدید دچار تشتت شود و دست به اسلحه علیه یکدیگر ببرند.
اما در عین حال نیز نشانههای امیدوار کنندهای برای سوریها بروز پیدا کرده است که کشور بعد از اسد وارد دورهای دیگر از جنگ داخلی نشود، اول بازنگری رهبر تحریر الشام جولانی در ایدئولوژی خود و دوم در اقدامی «معنادار» توافق شده است که نخست وزیر نظام سابق همچنان به کار خود ادامه دهد تا خلا قدرت ایجاد نشود و انتقال آن و شکلگیری نطام جدید به آسانی رخ دهد.
اما در سطح منطقهای نیز سقوط نظام سوریه در جبههبندیهای منطقهای له یا علیه بازیگران مطرح تاثیر خاص خود را بر جای خواهد گذاشت.
فعلا که پیروزی مخالفان در سوریه، ترکیه را در صدر بازیگران بازیساز در این کشور نشانده است و همین هم وزنه ژئوپلیتیک ترکیه را سنگینتر میکند؛ کما این که برگ برنده مهمی به دست اردوغان و حزب حاکم در مناسبات داخلی قدرت در مقابل مخالفان میدهد؛ به ویژه که موقعیت حزب عدالت و توسعه و اردوغان در سالهای اخیر سست شده بود که در انتخابات اخیر شهرداریها انعکاس یافت.
یکی از دلایل مهم افت شدید آرای حزب حاکم ترکیه، پیامدهای بحران سوریه از جمله مساله آوارگان بود؛ اما حالا بازگشت این آوارگان و «فعلا» تبدیل شدن ترکیه به مهمترین بازیگر سپهر سیاست کشور عرب همسایه میتواند جایگاه اردوغان و حزبش را بهبود بخشد.
کما این که پیروزی اسلامگرایان با طیفهای مختلف سلفی و اخوانی آن میتواند دوباره جان تازهای به این جریان در سطح منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا پس از شکستهای پیاپی با انقلابهای معکوس بدهد، اما تداوم این جان گرفتن بستگی به میزان موفقیت و شکست همتای سوری آنها در ترسیم سوریه پسا اسد دارد.
در این باره، اما درگیری داخلی میان گروههای مسلح و تبدیل شدن سوریه به لیبی یا سودانی دیگر نیز میتواند وضعیتی فرسایشی و بحرانی برای جریان اسلامگرای سنی رقم زند و رفته رفته از تاثیرات منطقهای تغییر در سوریه بر آنها بکاهد و سوریه به ایستگاهی برای جهش دوباره آنها تبدیل نشود.
در کل، تحولات داخلی سوریه امتداد منطقهای قابل توجهی میتواند داشته باشد و باید دید که تغییر در سوریه چه تاثیری میتواند بر سیاست داخلی و خارجی کشورها در منطقه بگذارد. بعید نیست که در سپهر سیاست عراق نیز تحولاتی له یا علیه نفوذ بازیگران خارجی تاثیرگذار رخ دهد.
اگر به دنبال فرمول سریع پیشروی مخالفان هستیم باید الف) عدم درک از موقعیتهای استراتژیک شهرهایی مثل ادلب، حلب، دمشق و؛ که با توجه به تغییرات جدید هرکدام از بازیگران کمربند امنیتی خود را از سوریه تعریف میکردند، از طرفی اسد در بین همسایگان خود کشور دوست نداشت و تمام اعراب عدم مداخله در اوضاع سوریه را در پیش گرفتند.
ب) اسد تکیه بر هسته سخت و اقلیتی که در لحاظ گرفتاری او در یازده روز بدون کمترین مقاومتی میدان را خالی کردند و در بزنگاه از بشار اسد سرپیچی و از همه خطوط قرمز عبور کردند.
ج) افزایش فشار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از سوی اقلیت بر اکثریت. بشار اسد هفتاد لیر بر حقوق پرسنل اضافه کرد ولی انباشت مشکلات همه چیز را ویران کرده بود.
د) فراموش کردن اکثریت مردم از سوی بشار اسد (برخلاف توصیه ایران به وی) و تلاش حداکثری برای ناراضی سازی که آنان نیز بسوی مخالفین گرایش پیدا کردند.
*چرا روسیه از نظام بشار اسد حمایت نکرد؟ آیا روسها توان جلوگیری از سقوط نظام او را داشتند؟
برکسی پوشیده نیست که طوفان الاقصی و حملات گسترده اسرائیل به غزه و لبنان کارآیی عملیاتی محور مقاومت در سوریه را کاهش داد. از سوی دیگر، روسیه بعنوان قدرت بین المللی و حامی نظام اسد، به دلیل جنگ با اوکراین، چندان رغبتی به دخالت در امور سوریه نداشت. بخصوص وقتی بشار اسد به نقل از سران روسی دیگر تمایل به ماندن نداشت و طبق گفته نماینده روسیه در سازمان ملل متحد، اسد و خانواده اش پناهنده روسیه شدند.
همچنین تغییر جهت گیری استراتژیک ترکیه، همراه با دخالت مستقیم نظامی و حمایت آن از نیروهای مخالف، فشار قابل توجهی بر رژیم اسد ایجاد کرد. حمایت ترکیه از گروههای شورشی به دلیل هماهنگی این گروهها با منافع ترکیه و افزایش قابلیتهای عملیاتی آنها، به یک عامل محوری تبدیل شد.
روسها فعلا به آنچه در مدیترانه میخواستند رسیدند از طرفی روسها آرزوی پیروزی ترامپ داشتند و تلاش میکنند محلهای اختلاف را با دولت جدید آمریکا کاهش دهند. روسها عاقبت معترضین را خوب نمیدانند و معتقدند معترضین تضاد منافع بین خود دارند.
از نظر روسها صد و بیست گروه معترض که هر کدام یک اسپانسر از سوی رهبران منطقهای و فرا منطقهای دارند، که در راس آنها، کشورهای عربی، امریکا، اروپا و اسرائیل است. مسکو معتقد است چشم انداز برنامه معترضین حاکمیت بر بخشی از سوریه است چرا که اساسا این گروهها باهم تضاد ایدئولوژیک و هویتی دارند. آنها اعتقاد دارند عاقبتی مانند لیبی در انتظار سوریه است.
از طرفی روسها علیرغم اینهمه بدبینی تاکید دارند باید همکاریهای بین المللی و منطقهای و سازمانهای بین المللی در پی ایجاد ثبات در حکومت آینده و کشور سوریه باشند.
به نظر میرسد روسها دکترین و راهبردهای سیاسی معترضین را نمیدانند و در حال بررسی اوضاع هست. در عین حال مسکو معتقد است دولت جدید سوریه استراتژی دراز مدت ندارد و اساسا فاقد برنامه است و کشورهای خارجی برای آنها برنامه ریزی میکنند. با توجه به تحولات شمال سوریه، روسها در شرایط فعلی ترکیه را برنده این موقعیت در شرایط کنونی میدانند که بواسطه همسایگی و آوارگان، قدرت سخت و نرم را بصورت ترکیبی در سوریه به پیش بردند. همچنین مسکو علیرغم اعتراف به غافلگیری، اعتقاد دارد این یک کودتای مدرن و برق آساست و قبلا دقیق برنامه ریزی شده است.
از طرفی طبق گفته مسکو، بشار اسد با معترضین و گروههای پیروز سازش کرد و دولت را واگذار کرده است که از منافع و پایگاههای روسیه محافظت شود.
در اصل میتوان این برداشت را داشت که روسها معتقدند بر استراتژی کودتای نرم بر علیه بشار اسد انجام شده است و صحبهای رهبر تحریر الشام جولانی را در راستای آرام کردن فضای کنونی جهت ایجاد دولت موقت ارزیابی میکنند. کرملین در اصل معتقد است که معترضین وقتی حاکمیت را کامل گرفتند شاهد برنامه اصلی آنها خواهیم بود.
از طرفی لاوروف در نشست دوحه شرکت نکرد و به محض سقوط اسد، پرچم حکومت پیشین از روی سفارت سوریه در مسکو برداشته شد.
روسها به عنوان اسب تراوای ترکیه و اسرائیل و چین منافع خود را در سوریه حفظ خواهند کرد، اما معامله بزرگتر با ترامپ بر سر ناتو و اوکراین خواهند کرد.
برای روسیه در سوریه، طرطوس، لاذقیه و دمشق مهم هستند؛ بخاطر اتصال به مجمع کشورهای مدیترانه و کریدورهای مدیترانه. از سویی همکاری ترکیه و سوریه در نقطه آغازین کریدورها در آسیای مرکزی، غرب خاورمیانه و قفقاز بیشتر خواهد شد.
یک روزنامه نگار روس نوشته بود «در نظم جدید سوریه جایی برای پایگاههای روسیه در طرطوس و حمیمیم وجود ندارد. وضعیت ما در حال حاضر با خروج ایالات متحده از افغانستان قابل مقایسه است. ما برخلاف آمریکا تلاش نکردیم در سوریه دنیای جدیدی بسازیم، ارزشهای غربی را اعمال کنیم، دموکراسی را اعمال کنیم، رئیسجمهور و دولت خودمان را تعیین نکردیم، شاید همه چیز بیهوده بود. دشمنان ما خوشحال هستند. وجهه روسیه ضربه بزرگی خورده است. تنها چیزی که میتواند تصویر ما را نجات دهد عملیات ویژه نظامی در اوکراین است و این اکنون مهمترین چیز است.».
اما باید تاکید کنم تمام هدف روسها از جنگ قره باغ تا حضور در سوریه اتصال به کریدورهای مدیترانه از طریق ترکیه است و در رقابت هاب انرژی بین آنکارا و تل اویو در میدان آنکارست؛ بنابراین روسیه به راحتی منطقه انحصاری اقتصادی مدیترانه در دمشق را رها نخواهد کرد.
روسیه کشوری بسیار مهم در حوزه انرژی است و در یک تحلیل واقع بیگانه به هیچ وجه قابل حذف از کریدورهای منتهی به مدیترانه نیست.
*آیا روسها میتوانند پایگاههای خود را حفظ کنند؟
این سوالی است که بستگی بسیاری به دینامیسم تحولات آینده سوریه دارد نکته این است که هر چقدر بی ثباتی مدت زمان بیشتری طول بکشد احتمال کمتری هست که روسها بتوانند به این پایگاهها بازگردند این در حالی است که روسها توانایی زیادی برای مداخله موثر در یک نبرد داخلی احتمالی در سوریه را ندارند.
به هر صورت از دست دادن این پایگاهها برای استراتژی دریایی روسیه در زمانی که ناتو عملا به شمال اروپا گسترش پیدا کرده است تاثیرات منفی بسیار مهمی خواهد داشت و عدم توانایی برای بازگشت به این پایگاهها منجر به ناکارآمدی پایگاه دریایی روسها در دریای سیاه و وابستگی آن به پایگاههای جایگزین در شمال آفریقا خواهد شد.
در مورد روسیه چند مساله مهم وجود دارد. تخلیه ظرفیتهای استراتژیک روسیه در اوکراین و عدم تمایل مسکو به منظور بارگیری در یک درگیری جدید در سطح منطقه از مهمترین دلایل عدم حمایت جدی روسها بود. از طرف دیگر پیچیده شدن معادلات در منطقه و تلاشهای بشار برای بازیگری در زمین اعراب به منظور جذب سرمایه از جمله دلایل دلسرد شدن مسکو در این زمینه بود. البته باید به احتمال معاملات پشت پرده میان آمریکا و روسیه با وساطت ترکیه نیز اشاره کرد.
*برخی معتقدند که ظهور گروههای سنی به منافع آمریکا در سوریه آسیب میزند و رجب طیب اردوغان از آن به عنوان اهرمی در برابر آمریکا برای کاهش حمایت کردهای سوریه استفاده خواهد کرد. نظر شما چیست؟
ترکیه جدید حاصل یک تفکر ژئوپلیتیک جدید است. ترکیه یک خط بطلان روی نظریه سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است کشید. ترکیه بواسطه سیاست خارجی این نظریه را برعکس کرده است.
در سیاست خارجی ترکیه فاکتورهایی مانند، اسلام، هویت و ساخت هویت اجتماعی، ترمینال و هاب انرژی، قدرت نرم و اداره دیپلماسی عمومی، وطن آبی، کریدور، سنتزی از اسلام و هویت ترکی، ایجاد کمربند امنیتی در محیط پیرامونی ترکیه مشاهده میشود.
نقطه اوج ترکیه در روابط با آمریکا در زمان جورج بوش و بحث خاورمیانه بزرگ بود و در آغاز بهار عربی از سوی واشنگتن سنتز سکولاریسم، اقتصاد و اسلام بعنوان الگو برای کشورهای عربی نسخه پیچی شد. خُب با مصر که به مشکل خوردند و فکتهای سوریه بهار عربی با اکنون تغییر کرده است.
ترکیه در زمان داوود اوغلو دستاوردی نداشت، اما هاکان فیدان وزیر امور خارجه فعلی که پیشینه امنیتی دارد و نگاه مثبت به ایران هم دارد تلفیقی از قدرت نرم و قدرت سخت را دنبال میکند.
در بحث دین و ماهیت آن در منطقه و تاثیر آن بر روابط ترکیه و آمریکا، ابراهیم کالین که قبلا مشاور و مغز متفکر اردوغان بود اکنون بعنوان رئیس سازمان اطلاعات ترکیه است. در حقیقت بعد فلسفی، ماهیت شناسی و روش شناسی سیاست خارجی هاکان فیدان را ترسیم میکند.
اردوغان که تا پیش از سال ۲۰۱۱ روابط خانوادگی گستردهای با بشار اسد داشت چندین بار خواستار مذاکره با اسد شد. حتی پوتین نیز واسطه شد، اما از سوی بشار اسد رد شد. هاکان فیدان یک سوریه شناس است و بعنوان یک شخصیت امنیتی برای سالهای متمادی با دستگاههای امنیتی ایران و روسیه در سوریه همکاری داشته است و دارای نگرش مثبت نسبت به ایران است.
اقتصاد مناطق تحت کنترل مخالفان به نوعی تابع اقتصاد ترکیه شده و لیر این کشور در آنها حاکم است و دستمزدها هم غالبا از طرف دولت ترکیه تامین میشود.
هر چند در این مناطق هم با توجه به افت مستمر ارزش لیر ترکیه وضعیت اقتصادی چندان خوب نیست، اما بسیار بهتر از دمشق و دیگر مناطق تحت کنترل دولت سوریه است. به عنوان مثال، میانگین دستمزد ماهانه کارگران و کارکنان در مناطق تحت کنترل مخالفان حدودا به ۱۰۰ دلار میرسد؛ یعنی رقمی ۵ برابر حقوق یک افسر ارتش دولت سوریه. اما حقوق برخی نیروها، مدیران ادارات و نهادها در شمال سوریه (بخش تحت کنترل مخالفان) به ۲۰۰ تا ۵۰۰ دلار هم میرسد.
در کنار آن هم ترکیه و شرکتهایش در سالهای گذشته سرمایهگذاریهای قابل توجهی در زیرساختهای شمال سوریه به ویژه مناطق تحت کنترل «ارتش ملی سوریه» (ارتش آزاد سابق) داشته است؛ از جمله در بخش برق و در حالی که این مناطق برق دارند، اما مناطق تحت کنترل نظام سوریه اساسا در تاریکی بود و برقی نداشتند. در برخی شهرها مثل حلب قبل از سقوط، فقط در شبانهروز دو ساعت برق داشتند و هم اکنون ترکیه درصدد تامین برق این شهر راهبردی است. کما این که خود دمشق ۳ ساعت در روز برق دارد.
در اصل این که اقتصاد در کنار عوامل دیگری در امتداد بحران سوریه، نقش کلیدی در پیشروهای اخیر مخالفان داشته است و اگر آنها نیز ماهی ۱۰ تا ۲۰ دلار میگرفتند که قوت روزانه خود و خانوادههایشان را تامین نکند، بعید بود که این گونه بجنگند و پیش بروند و اگر هم پیش میرفتند بعدا در جایی آنها نیز وا میدادند.
نتیجه این که نقش اقتصاد چنان اساسی است که در پروندههای کلان امنیتی و نظامی، چون بحران سوریه در بزنگاه، عامل تعیین کنندهای است.
سیاست خارجی اقتصادمحور ترکیه در چنین ابربحرانهای امنیتی نیز پیوست اقتصادی قابل توجهی دارد؛ چنان که اقتصاد شمال سوریه کاملا به اقتصاد ترکیه وابسته است؛ به نحوی که اگر هم بخواهد نمیتواند به این وابستگی پایان دهد و همین خود ژئوپلیتیک شمال سوریه (فعلا مناطق تحت کنترل مخالفان) را به نفع ترکیه دگرگون کرده است.
حالا هم که حلب به تصرف آنها درآمده است؛ از یک سو به علت اهمیت اقتصادی این شهر، بحران اقتصادی دمشق و دیگر مناطق نظام وخیمتر خواهد شد و از دیگر سو وزنه ژئوپلیتیک ترکیه در شمال سوریه سنگینتر میشود و پس از تثبیت تصرف حلب، پروژههای کلان اقتصادی خود در آن را کلید خواهد زد.
شکی نیست که قدرت نظامی مولفه عمده و تعیین کنندهای در جنگهاست، اما در مقابل نیز در دنیای جدید کشوری که اقتصاد و پول نداشته باشد، شورویِ برخوردار از ۶ هزار بمب اتم هم باشد، در نهایت، جنگ و منازعه با رقبا و دشمنان را میبازد.
البته اقتصاد بدون پشتوانه قدرت نظامی نیز به ویژه در خاورمیانه به تنهایی تامین کننده امنیت نیست.
اردوغان نیز اعلام کرد: انشاءالله به زودی به دمشق خواهیم رفت و برادرانمان در آنجا را با محبت در آغوش خواهیم گرفت. آن روز نیز نزدیک است. انشاءالله بر سر مزار صلاحالدین ایوبی فاتحه خواهیم خواند و در مسجد اموی نماز خواهیم خواند. در کنار آرامگاه بلال حبشی، ابن عربی، مجموعه سلیمانیه و ایستگاه راهآهن حجاز، برای برادرانمان آزادانه دعا خواهیم کرد.
سخنان رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه در سال ۲۰۱۲ در مورد رژیم اسد و سوریه با سقوط رژیم ۶۱ ساله سوریه دوبار در مدار توجه رسانهها قرار گرفته است. اردوعان بارها بعد از اقامه نماز جمعه گفت به اسد سلام کردیم، اما وی جواب ما را نداد.
باید اشاره کنم یکی از مزایای سیاست خارجی ژئوپلتیک هویت محور ترکیه، عضویت در نشست ها، ائتلافها و سازمانهای مهم بین المللی است که به آنها این امکان را میدهد که با چرخشهای سیاست خارجی متناسب با شرایط زمانی و مکانی آشنا باشند.
در اینجا لازم است اشارهای به دکترین اختاپوس اسرائیل کنیم که در تل اویو طراحی میشود. اسرائیل برای تضمین امنیت خود، دکترین نظامی و اطلاعاتی موسوم به «اختاپوس» را علیه ایران و نیروهای نیابتی آن در منطقه به کارگرفته است. این دکترین ایران را به عنوان «سراختاپوس» و گروهایی مانند: حماس، حزب الله، شبه نظامیان شیعه عراقی و حوثیها را بعنوان «بازوها» در نظر میگیرد. اسرائیل در دکترین اختاپوس معتقد است که با قطع بازوهای اختاپوس، در نهایت به سر آن یعنی ایران خواهد رسید.
بطور کلی، سقوط بشار اسد را میتوان از دریچه پویاییهای منطقهای قابل توجهی درک کرد که هم تلاشهای مخالفان را تسهیل کرد و هم مشروعیت و حمایت دولت او را از بین برد. ترکیبی از ضعفهای داخلی در ارتش و حکومت اسد، همسویی مجدد ائتلافهای منطقه ای، فشارهای خارجی از سوی کشورهای رقیب، و کاهش حمایت از سوی متحدان کلیدی در نهایت به فروپاشی رژیم منجر شد. هر یک از این عوامل در هم تنیده شدند تا زمینهای را ایجاد کنند که در آن نیروهای اپوزیسیون بتوانند با موفقیت رژیمی را که زمانی ایستا و امن به نظر میرسید به چالش بکشند.
کردها سوریه هم کارت برنده اسرائیل بر علیه خود هست. بخاطر همین مدام اوضاع سوریه را رصد میکرد و حتی انبارهای مهمات و سلاحهای سوریه را تلاش میکرد از بین ببرد تا در صورت درست پیش نرفتن استراتژی اش در سوریه آن سلاحها در اختیار معترضین و دولت آینده سوریه نباشد.
بشار اسد در تلاشبرای عادیسازی روابط با کشورهای عربی همسایه اش برآمد و به دنبال ادغام مجدد در سیاست بینالملل نیز بود. رویترز در گزارشی عجیب در ۲ دسامبر به نقل از چند منبع آگاه اعلام کرد که امارات، آمریکا و بشار اسد مدتهاست در حال انجام توافقاتی هستند تا درصورتی که اسد روابطش را با ایران خاتمه ببخشد و راههای تسلیحاتی حزب الله لبنان را قطع کند، تحریمهای سوریه را در ۲۰ دسامبر دیگر تمدید نکرده و ملغی کنند. شاید دلبستن به وعدههای غرب آخرین ضربهای بود که برپیکر نظام از نفس افتاده بشار اسد وارد کرد.
در مورد رابطه آمریکا و ترکیه باید دو عامل دیگر را نیز در نظر گرفت و آن هم اسراییل و اعراب هستند. آمریکا به خودی خود با اهداف ترکیه تضاد اشکاری ندارند، اما تل اویو و اعراب از نفوذ ترکیه اخوانی در نزدیکی مرزهای خود خوشحال نخواهند شد.
به همین دلیل آینده سوریه ناشی از درگیری میان نیروهای طرفدار اعراب کردها و اسراییل و نیروهای حامی ترکیه خواهد بود که در این میان هر کدام سعی خواهند داشت که حمایت علویان سوریه را به دست بیاورند.
نکتهای که میتواند نکته کلیدی برای درک ما از تحول در مفاهیم امنیتی سوریه و میدان بازی جدید باشد این است که از نظر اعراب نفوذ نیروهای حامی ترکیه به جنوب دمشق و استانهای درعا و سویدا و هم مرز شدن با اردن هاشمی یک خط قرمز محسوب میشود. از نظر اسراییل عبور این نیروها از خطوط تماس ۱۹۷۴ در جنوب و غرب دمشق و همچنین حضور این نیروها در مناطق علوی نشین و نیز سواحل سوریه یک خط قرمز محسوب میشود و از نظر ترکها حضور کردها در غرب رود فرات یک خط قرمز محسوب میشود.
در حالی که همه بر یک پارچگی سوریه تاکید میکنند، اما آینده سوریه بدون درگیریهای فرقهای بعید است به زودی به ثبات برسد.
*سقوط نظام بشار اسد چه تأثیری بر ایران و «محور مقاومت» خواهد داشت؟
علیرغم سیاستهای پرو اکتیو دکتر عراقچی، و دکتر لاریجانی، عجالتا تا مدتی نفوذ ایران کاهش پیدا میکند تا بعدا بتواند ارتباط بگیرد و رابطه اش را با دولت آینده برقرار کند. باید ببینیم در آینده چه اتفاقاتی رخ خواهد داد، اما ایران در این آشفته بازار، سیاست منطقی را در پیش گرفت و از قرائن مشخص بود که پیشاپیش از تحولات خبر داشت.
انقلابها همواره حاوی پیام شادی آور نیستند گاهی ممکن است کشور را تا مدتهای نامعلومی درگیر چالش ها، آشفتگیها و هرج و مرج سیاسی و نظامی کند و امید را به ناامیدی تبدیل کند.
گروههای مختلفی از جمله هیئت تحریر الشام (HTS) و نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) به سرعت در حال بهرهبرداری از خلأ قدرت هستند، اما هیچکس نمیداند که آینده سوریه به چه سمتی خواهد رفت و آیا این گروهها میتوانند به ثبات کشور کمک کنند یا خیر.
در سوریه، پس از بیش از یک دهه درگیری که شکافهای فرقهای را تشدید میکند، دستیابی به انسجام اجتماعی چالشی دلهره آور است. بافت قومی و مذهبی متنوع سوریه، از جمله سنیها، علویها، مسیحیان و کردها، نیازمند هدایت دقیق هر دولت جدیدی است که هدف آن تقویت وحدت است. جامعه همچنان از جنایات مرتکب شده در طول جنگ داخلی به شدت آسیب دیده است و بازسازی اعتماد مستلزم اذعان واقعی نارضایتیهای گذشته و تعهد به آشتی است.
سقوط نظام اسد صف بندیهای ژئوپلیتیکی در منطقه را تغییر داده است. هم ایران و هم روسیه، متحدان کلیدی اسد، احتمالاً کاهش نفوذ در سوریه را تجربه خواهند کرد که بر تلاشهای راهبردی گستردهتر آنها در خاورمیانه تأثیر میگذارد.
نقش ترکیه ممکن است گسترش یابد. زیرا این کشور به دنبال ایمن سازی مرزهای خود از گروههای کرد و حمایت از دولت جدید همسو با منافع خود است. این پویاییها هم فرصتی برای توافقهای بازتعریفشده و هم پتانسیلی برای تشدید درگیریها ایجاد میکند، زیرا بازیگران منطقهای نقشهای تازه تغییر یافته خود را در زمینه سوریه دنبال میکنند.
در حالی که برکناری بشار اسد یک لحظه دگرگون کننده برای سوریه به ارمغان میآورد، پیچیدگی انتقال سیاسی متعاقب، همراه با چالشهای فوری اقتصادی و اجتماعی، نشان دهنده دورهای از عدم اطمینان عمیق است. توانایی گروههای نوظهور برای کنترل خشونت و نمایندگی از منافع مختلف مردم سوریه در تعیین اینکه آیا سوریه راهی به سوی صلح و ثبات پایدار پیدا میکند یا وارد درگیریهای بیشتر میشود، بسیار مهم خواهد بود.
سقوط نظام بشار اسد پیامدهای اساسی برای محور مقاومت دارد و به طور قابل توجهی نفوذ ایران و پویایی استراتژیک در منطقه را تضعیف میکند. سقوط اسد ضربه مهمی به محور مقاومت که عمدتاً توسط ایران رهبری میشود و گروههایی مانند حزب الله، حماس و شبه نظامیان مختلف در سراسر عراق و یمن را تشکیل میدهد، وارد میکند.
سوریه تحت رهبری اسد به عنوان یک حلقه حیاتی برای ایران برای تامین تسلیحات و حمایت از حزب الله و سایر گروههای شبه نظامی عمل میکرد. با برکناری اسد، محور مقاومت یک مجرای اساسی برای عملیات خود را از دست میدهد و مانع از توانایی ایران برای نمایش قدرت در سراسر منطقه میشود. در نتیجه، انسجام محور ممکن است از هم بپاشد و همکاری میان اعضای آن پیچیده شود و اثربخشی کلی نظامی آنها علیه منافع اسرائیل و آمریکا کاهش یابد.
الف) موقعیت استراتژیک ایران
موقعیت استراتژیک ایران پس از سقوط اسد به شدت به خطر افتاده است. از دست دادن سوریه به عنوان متحد مستقیم، جنبه بنیادی «هلال شیعی» ایران را از بین میبرد که هدف آن اتصال نفوذ ایران از مرزهای لبنان از طریق سوریه به عراق بود. ایران سرمایه گذاری هنگفتی را برای حمایت از اسد انجام داد و فقدان ناگهانی یک دولت حامی در سوریه، ایران را مجبور میکند تا در استراتژی خود در مورد اتحادهای منطقهای خود، به ویژه در ارائه کمکهای نظامی و منابع به حزب الله تجدید نظر کند.
ب) پیامدهای نظامی
پیامدهای نظامی شامل کاهش قابل توجه توانایی ایران برای تامین تسلیحات به حزب الله است. با کنار رفتن اسد، حزب الله با چالشهای لجستیکی برای تسلیح مجدد و حفظ آمادگی نظامی خود، که بر جریان آزاد تسلیحات از طریق سوریه متکی بود، مواجه است.
ج) پیامدهای ژئوپلیتیکی
پیامدهای ژئوپلیتیکی فراتر از ایران و سوریه است. سقوط اسد به عنوان یک پیروزی برای منافع ایالات متحده و متحدانش، به ویژه اسرائیل، که حذف یک دشمن مهم را مفید میداند، تلقی میشود.
پویایی منطقه ممکن است تغییر کند و ترکیه و سایر کشورها به طور بالقوه نفوذ خود را در خلاء قدرت به جا مانده از سقوط اسد افزایش دهند، که نگرانیها را در مورد چندپارگی داخلی سوریه در میان جناحهای رقیب افزایش میدهد. علاوه بر این، شبح بیثباتی میتواند احیای مجدد گروههای افراطی را تسهیل کند، که بازتاب عواقب آشفتهای که در عراق و لیبی پس از سقوط رژیمهای متبوعشان مشاهده میشود، است.
به طور کلی، فروپاشی نظام بشار اسد بیانگر لحظهای محوری برای محور مقاومت است که آسیب شدیدی به تواناییهای استراتژیک ایران وارد میکند و چشم انداز قدرت منطقه را به طور اساسی تغییر میدهد. پیامدهای فوری شامل کاهش ظرفیت عملیاتی برای ایران و متحدانش، افزایش احتمالی جناحهای افراطی، و پیکربندی مجدد اتحادها در خاورمیانه است که همگی میتوانند به افزایش بی ثباتی و درگیری منجر شوند.
ایران بازیگری مهم و تاثیر گذار در تحولات منطقه است و قطعا در آینده سوریه، غزه و لبنان یکی از بازیگران اصلی است و در طول دوازده روز اخیر بسیار منطقی عمل کرد و در حال ارزیابی باز تولید تحولات اخیر بعنوان یک بازیگر مهم منطقهای است.
در انتها بیان کنم درست است که در شرایط فعلی از جنبه ژئوپلیتیک ترکیه برنده تحولات سوریه بود، اما اسد زنده است و در صورت عملکرد نادرست و عدم حفظ یکپارچگی سوریه میتواند کارتی در دستان مسکو باشد. از طرفی برنده واقعی سوریه را کشوری مشخص میکند که هزینه بازسازی آنرا پرداخت کنند.
نکته مهم این است همه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بر یکپارچگی سوریه تاکید داشته اند.
بحران سوریه به دستگاه دیپلماسی ایران این فرصت را میدهد با بررسی ژئوپلیتیک نوین منطقه به باز تولید ژئوپلیتیک مهم خود بعنوان عنصری تاثیرگذار بپردازد و با سرمایه گذاری روی پروژههای مشترک، خط آهن و کریدور با کشورهای منطقه فصل نوینی از ژئوپلتیک جدید برای خود رقم بزند.
سقوط بشار اسد از ابتدای عملیات هفتم اکتبر پیش بینی شده بود و دو ماه قبل هم گزارشهای اطلاعاتی در این زمینه موجود بود.
سقوط بشار به غیر از زمینههای داخلی وسیعی که ناشی از بی کفایتی نظام سیاسی بود ناشی از همکاری نهادهای اطلاعاتی منطقهای و فرامنطقهای بود که نتیجه آن خریداری عمده فرماندهان ارتش و نیروهای امنیتی بود.
برنامه ریزی به منظور فاصله انداختن میان دمشق و تهران از طریق جلب همکاری میان دمشق و برخی پایتختهای عربی با وعده تخفیف و یا لغو تحریمها از دیگر عوامل تضعیف جدی دستگاه اطلاعاتی سوریه بود.
به همین دلیل دستگاههای اطلاعاتی خارجی با موفقیت توانستند بر زمینه و موج نارضایتیهای داخلی سوار شده و ارتش را بدون کمترین مقاومتی شکست دهند.
سقوط بشار اسد به عنوان چهارمین ستون بازدارندگی منطقهای جمهوری اسلامی ایران پس از حماس حزب الله و حوثیها در یمن (این مورد اخیر نیاز به بحث دارد) منجر به تخلیه ظرفیت استراتژیک منطقهای ایران شده و محیط بلافضل امنیتی ما را در معرض سقوط مولفههای امنیتی قرار خواهد داد و با تعریف و باز تولید نئو ژئوپلتیک جدید و استفاده از حوزههای نفوذ قبلی و حضور مدام در ائتلافها و نشستها و کشاندن سطح مذاکرات به مذاکرات هستهای با آمریکا، فضای مناسبی را برای ایران تحت عنوان گفتگوی استراتژیک فراهم میکند.