آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، چند روز پیش اعلام کرد که مهاجران بیشتری در آلمان باید در ادارات دولتی به کار گرفته شوند.
او همچنین اعمال تبعیض در استخدام مهاجران را از سوی شرکتهای آلمانی مورد انتقاد شدید قرار داد. نکته جالب درخصوص سخنان مرکل این است که او دو هفته پیش گفته بود که تلاشهای آلمان برای ساختن جامعه چند فرهنگی با شکست مواجه شده است. او همچنین از اقلیتهای مهاجر در آلمان انتقاد کرد که نتوانستهاند خودشان را با فرهنگ آلمان تطبیق دهند.
به نوشته «همشهری»، مرکل اما اخیرا گفته است: وقتی کسی اسمی دارد که آلمانی بهنظر نمیرسد، برای استخدام در برخی از مشاغل با مشکل مواجه میشود. سخنان مرکل در حالی بیان میشود که دولت این کشور برنامهای تحت عنوان «یکپارچه کردن مهاجران» در دست اجرا دارد. برخی از وزرای کابینه مرکل درخصوص اجرای این طرح ابراز نگرانی کردهاند. مهاجران تقریبا 26 درصد از جمعیت آلمان را تشکیل میدهند.
ماجرای مهاجران در آلمان در ماه اوت سالجاری به یک بحث دامنهدار در عرصه سیاسی این کشور تبدیل شد؛ زمانی که یکی از کارکنان سابق بانک مرکزی آلمان در سخنانی عجیب گفت که «آلمان با دارا بودن جمعیت مهاجر بیفرهنگ و بدون تحصیلات، احمق جلوه کرده است.»
ماجرا از کجا آغاز شد؟برای پاسخ به این سؤال باید نگاهی به تاریخ مهاجرت در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم بیندازیم. موج مهاجرت به آلمان از دهه60 میلادی آغاز شد. در آن زمان آلمان از کمبود نیروی کار رنج میبرد و مسئله مهمتر اجرای طرحی اقتصادی موسوم به «معجزه اقتصادی» از سوی دولت این کشور بود. در سالهای دهههای 50 و 60 میلادی، دولت آلمانغربی توافقنامههایی درخصوص استخدام نیروی کار را با کشورهای ایتالیا در سال 1955، یونان در سال 1960، ترکیه در سال 1961، مراکش در سال 1963، پرتغال در سال 1964، تونس در سال 1965 و یوگسلاوی در سال 1968، امضا کرد. این توافقنامهها این امکان را در اختیار دولت آلمان قرار داد تا از این کشورها بهعنوان مهاجر، نیروی کار برای بخشهای صنعتی که نیاز به تواناییهای خاص دارد، بپذیرد. فرزندان کسانی که به آلمان مهاجرت کردند، حق اقامت در آلمان دریافت کردند اما به آنها حق شهروندی داده نشد. بسیاری از این افراد هنوز در آلمان زندگی میکنند و بسیاری از آنها هم موفق به دریافت حق شهروندی شدهاند.
نتایج یک تحقیق که در سال2007 منتشر شد نشان داد که 60درصد از مهاجران آلمان از دیگر کشورهای اروپا به این کشور مهاجرت کردهاند. بیشترین تعداد مهاجران بهترتیب متعلق به کشورهای ترکیه با 14 درصد، روسیه با 9درصد، لهستان با 7درصد و ایتالیا با 4درصد است.
برای سالها دولت آلمان بهطور گستردهای با مسئله مهم چگونگی یکپارچه کردن جمعیت مهاجرش با بیتوجهی برخورد کرد؛ به عنوان مثال برای سالها به جمعیت مهاجر ترک در آلمان که برای کار کردن در مشاغل صنعتی در خلال جهش اقتصادی بعد از جنگ آلمان به این کشور رفته بودند، تنها بهعنوان مهمان نگاه میشد. همواره از مهاجران انتظار میرفت که بلافاصله
پس از پایان کارشان در آلمان به کشورهایشان بازگردند اما مسئله از آنجا آغاز شد که اکثر این مهاجران ترجیح دادند در آلمان بمانند و به کشورهایشان بازنگردند. این شد که آلمان امروز تعداد بسیار زیادی مهاجر ترک مسلمان دارد که تعدادشان به 4میلیون نفر یعنی بیش از 5درصد کل جمعیت آلمان میرسد.
سال گذشته، تیلو سارازین، یکی از کارکنان سابق بانک مرکزی آلمان کتابی به نام «آلمان از خود دورافتاده» منتشر کرد. سارازین در این کتاب به جمعیت پرتعداد مهاجران آلمان اشاره کرد و مدعی شد که جمعیت پرتعداد مسلمانان آلمان بهتدریج به قدرتی خواهد رسید که میتواند در عرصه سیاسی کشور نیز تأثیرگذار باشد. طی ماه جاری آنگلا مرکل هم سخنانی را بر زبان آورد که به نوعی تکرار سخنان سارازین در کتابش بود. مرکل در یک سخنرانی برای شاخه جوانان حزب محافظهکار (حزب خود) گفت: «چند فرهنگی که ایدهای قابل احترام است و میگوید که ما باید در صلح و آرامش در کنار هم زندگی کنیم، در آلمان شکست خورده است».
هر چند سخنان مرکل دلایلی سیاسی دارد (او به سختی در تلاش است تا حمایت محافظه کاران در آلمان را بار دیگر جلب کند تا بتواند فکری به حال درصد پایین محبوبیت عمومیاش در آلمان بکند) اما همین سخنان شعارگونه، موجب بهوجود آمدن نوعی نگرانی در میان افکار عمومی آلمان شده است؛ همانگونه که پیش از این کتاب سارازین نیز همین تأثیر را بر افکار عمومی گذاشته بود.
مخالفان حضور مهاجران در آلمان، حضور آنها را با حضور گسترده نژادهای اروپایی (ایرلندی، ایتالیایی و آلمانی) در آمریکا مقایسه میکنند. آنها تلاش میکنند تا از اسلام چهرهای خشن در افکار عمومی بسازند.
با توجه به اینکه در سال آینده انتخابات شورای شهر در برلین برگزار میشود، سؤال این است که آیا دولت آلمان قصد دارد سیاستهای خود را درخصوص مهاجران دچار تغییر کند یا خیر؟
تئوریهای مختلفی در خصوص دلیل مطرح شدن بحث مهاجران در این مقطع زمانی خاص در آلمان مطرح شده است. این بحث برای مدتها در آلمان مسکوت مانده بود. برخی معتقدند که سارازین و مرکل هر دو تلاش کردهاند که اذهان عمومی را با این ترس مواجه کنند که ممکن است فرهنگ آلمان در میان فرهنگ گسترده و قدرتمند مسلمانان مهاجر در آلمان نابود شود. مهاجران ترک مسلمان در آلمان همچنان آداب و رسوم خود را حفظ کردهاند و حتی برخی از آنها نیازی ندیدهاند که زبان آلمانی را یاد بگیرند چرا که در جامعهای زندگی میکنند که میتوانند تمامی نیازهای روزانه خود را با زبان مادری خود تأمین کنند؛ این همان چیزی است که دولت آلمان از آن بیم دارد.
در واقع فرهنگهای مهاجران تحتتأثیر فرهنگ آلمانی قرار نگرفته و با اصرار بر پیروی بر فرهنگ خود، آن را آن قدر گسترده و قدرتمند کردهاند که امروزه به رقیبی برای فرهنگ آلمانی تبدیل شده است. همین مسئله موجب شده است که احزابی نظیر اتحادیه مسیحیان سوسیال اعلام کنند که از میراث مسیحیت در آلمان دفاع خواهند کرد.
آنها میگویند که آمریکا کشور مهاجران است اما آلمان اینگونه نیست. متأسفانه این دست سخنان موجب شده است تا مردم آلمان نیز عموما اینگونه فکر کنند که فرهنگ مهاجران، فرهنگ آلمانی آنها را در خطر قرار داده است. سخنی که آنها بر زبان میآورند این است که بیشتر جمعیت ترکهای مسلمان در آلمان توانستهاند خودشان را با شرایط وفق دهند اما به گفته آنها مهاجران بسیار زیادی از ترکیه در آلمان زندگی میکنند و این تعداد، آلمانیها را نگران کرده است.
اما بهطور کلی اینگونه بهنظر میرسد که مشکل اساسی دولت آلمان با مهاجران درخشش بیش از گذشته فرهنگ مهاجران مسلمان در آلمان است. بهطوری که این بیم و ترس بهوجود آمده است که این فرهنگ مهاجر که بیشترین آن را نیز مسلمانان پرورش دادهاند این قدرت را دارد که به رقیبی برای فرهنگ آلمانی تبدیل شود.