به یاد حماسه آزادسازی سوسنگرد + تصاویر آثار حملات متجاوزان بعثی

لبهايش را باز كرد و گفت: خداحافظ برادرم و ديگر چيزي نگفت...

ما تعجّب كرديم چرا كه ما فرماندة اسب سوار نداشتيم. من متوجّه شدم كه يك دست غيبي ما را ياري كرده است. در اين هنگام يك صداي آشنا مرا تكان داد. برگشتم برادري را ديدم كه با پيكر پر خون به طرف من مي آمد. جلو رفتم، ديدم همان جواني است كه ديشب در كنار من با دشمن اسلام مي جنگيد وقتي كه خودم را به او رساندم ديدم بدنش پاره پاره شده است. گفت: برادرم غم مخور كه صاحب ما آمد.
کد خبر: ۱۳۰۵۸۱
|
۲۵ آبان ۱۳۸۹ - ۱۶:۳۴ 16 November 2010
|
17668 بازدید
|
سرویس دفاع مقدس «تابناک» ـ 26 آبان ماه هر سال که می رسد، در ذهن بازماندگان نسل شور و حماسه، برگی ورق می خورد که یادآور رشادت دلیر مردانی است که بدون شک دفتر تاریخ از ثبت و ضبط نام آنها در لابلای صفحات خود احساس غرور می کند.

این روز به یاد ماندنی سالروز حماسه آزادسازی سوسنگرد قهرمان است، حماسه ای که اگر نشنوی و نخوانی خاطرات مجاهدانش را، نمی توانی بزرگی آن را درک کنی. در همین راستا ضمن مرور بخشی از خاطرات و تصاویر آن روزهای خدایی، سعی می کنیم تا حال و هوای آن روزها را برای نسلی که از آن روزها چیزی در یاد ندارد بازگو و برای بچه های جبهه یادآوری کنیم تا اگر دلشان پر کشید ما را هم در این روز نیایش و مغفرت یاد کنند.



آثار حملات متجاوزان بعثی در سوسنگرد
 
برادرم غم مخور كه صاحب ما آمد


راوی (شهید) محمد حسن نظر نژاد در این باره این گونه روایت کرده است:

در تاريخ 31 شهريور 59 در خوزستان در منطقة سوسنگرد مأمور شدم. من با گردان خودم كه 300 نفر بودند در جادّة سوسنگرد ـ اهواز مستقر شدم. در مقابل ما يك لشكر دشمن قرار داشت و ما براي جلوگيري از پيشروي دشمن خود را آماده كرده بوديم كه دشمن با يك لشكر ديگر با 300 تانك به كمك لشكر اوّل آمده بود و به سوسنگرد حمله كردند و مي خواستند جادّة حميديّه را قطع كنند. من با ديگر برادران براي جلوگيري از دشمن روانة خطّ مقدّم شدم و تعدادي از برادران از جمله دكتر چمران هم براي جنگيدن در اين منطقة عمليّاتي آمده بودند.

 ما منتظر حمله بوديم ولي دشمن تلاش داشت كه حميديّه و سوسنگرد را تصرّف كند. دستور حمله به ما داده شد و من همراه با گردان در شب 9 محرّم 59 به دشمن حمله كرديم. براي اوّلين بار بود كه دشمن از طرف ما حمله ديده بود. منطقة عمليّاتي ما از طرف رودخانة كرخه تا مالكيّه بود. حمله را آغاز كرديم. در آن شب صداي فرياد سپاهيان اسلام لرزه بر اندام دشمن انداخت و براي ما شب سرنوشت سازي بود. خدا مي داند كه شب بر ما چه گذشت. همة رزمندگان اسلام به درگاه خداوند بزرگ دعا مي كردند. من هم در گوشه اي با خودم زمزمه مي كردم و براي اسلام و پيروزي رزمندگان دعا مي كردم كه ناگهان صدايي مرا از جا بلند كرد و گفت: كه برخيز! براي حمله آماده شو، كه آن موقع فرا رسيده است.





آثار حملات نیروهای متجاوز بعثی در سوسنگرد

 پشت سرم را نگاه كردم چشمم به برادر رستمي افتاد. سلام و احوالپرسي كردم. با همديگر به طرف گردان حركت كرديم وقتي كه به محلّ استقرار گردان رسيديم به دكتر چمران برخورديم و با ايشان ملاقات كرديم. دكتر گفت: بايد از سه طرف محور حمله صورت بگيرد. محور اوّل از طرف كرخه و محور دوّم از طرف جادّه و محور سوّم از طرف چپ جادّه. دكتر از كرخه و رستمي از جادّه و من از طرف چپ جادّه حمله كرديم. ساعت حمله چهار صبح بود ما براي اوّلين بار بود كه به دشمن حمله مي كرديم. برادران سپاه و بسيج از شوق يكديگر را به آغوش مي گرفتند و مي بوسيدند و فرياد مي كشيدند. در اينجا از شهيد رستمي پرسيدم مگر ارتش نمي آيد؟ گفت: بني صدر نمي گذارد. گفتم: آتش پشتيباني از كجا مي آيد؟ گفت: خدا مي فرستد. من متوجّه شدم كه ارتش را نمي گذارند كه براي ما كاري بكند.




پل شناور سوسنگرد

 در آن موقع بود كه دكتر چمران به من گفت كه از سمت راست جادّه حركت كنم و هر سه نفر هر كدام با يك گروهان به سوي هدف مشخّص شده حركت كرديم. ولي آنچه كه ما را ياري كرد خدا بود. آن شب هيجان عجيبي داشت چرا كه فردا روز پيروزي اسلام عليه كفر بود من با خودم فكر مي كردم كه فردا چه مي شود . عمليّات آغاز شد. من با برادران از چپ جادّه با دشمن درگير شدم. ولي ما امكانات نداشتيم فقط خدا را داشتيم چرا كه ما براي رضاي او مي جنگيديم. خوب عمليّات حسّاس شده بود. جادّه باز شد. برادران ما كه در سوسنگرد محاصره شده بودند، آزاد شدند.

 ولي دشمن با بجا گذاشتن 750 نفر كشته و بيش از هزار نفر مجروح و بيش از 100 تانك سوخته و 300 نفر اسير متواري شد. در آن موقع يكي از اسيران عراقي مي گفت: فرماندة شما كجاست؟ برادران ما شهيد رستمي را نشان دادند. گفتند: نه آن يكي كه بر اسب سفيد سوار بود و از همه جلوتر به ما حمله كرد. ما تعجّب كرديم چرا كه ما فرماندة اسب سوار نداشتيم. من متوجّه شدم كه يك دست غيبي ما را ياري كرده است. در اين هنگام يك صداي آشنا مرا تكان داد. برگشتم برادري را ديدم كه با پيكر پر خون به طرف من مي آمد. جلو رفتم، ديدم همان جواني است كه ديشب در كنار من با دشمن اسلام مي جنگيد وقتي كه خودم را به او رساندم ديدم بدنش پاره پاره شده است. گفت: برادرم غم مخور كه صاحب ما آمد. گفتم: چه كسي آمد؟ گفت: امام زمان (عج) را نمي بيني؟ گفتم: من كسي را نمي بينم. ديدم به صورتم نگاه كرد. لبهايش را مثل غنچه باز كرد و گفت: خداحافظ برادرم و ديگر چيزي نگفت.


تابلوی سوسنگرد

 بالاخره سوسنگرد آزاد شد. ولي خون ده ها جوان رزمندة اسلام در سوسنگرد مي جوشيد و فرياد مي كشيد كه اسلام پيروز است چرا كه خداوند اين چنين مي گويد. دشمن بعد از اينكه شكست خورده بود. خود را براي يك حملة ديگر آماده كرد. دشمن در شب اربعين حسيني (ع) در ساعت 4 صبح حملة خود را آغاز كرد. من با گردانم در آنجا بودم. براي مقابله با اين حركت دشمن رفتيم. در آن شب خدا مي داند كه بر ما چه گذشت. يك گردان در مقابل يك تيپ ارتش صدّام كافر دشمن به قصد محاصرة مجدّد سوسنگرد حمله كرده بودند. نيروهاي دشمن به نزديك جادّه كه رسيدند، نيروهاي اسلام با آنان به نبرد تن به تن برخاستند و ارتش صدّام را از منطقه فراري دادند.




تابلوی ورودی سوسنگرد

 نيروهاي عراق با بجا گذاشتن 140 نفر كشته و 250 نفر مجروح از ميدان نبرد فرار و تا 30 كيلومتري جادّه عقب نشيني كردند. خوب فرار مزدوران صدّام و آزادي سوسنگرد شور و هيجان عجيبي در ميان نيروهاي سپاه و ارتش جمهوري اسلامي ايران انداخته بود. از آن طرف ارتش صدّام طعم تلخ شكست را چشيد و از طرف ديگر دنيا هم فهميد كه صدّام و آمريكا و شوروي و اسرائيل ديگر نمي توانند با ايران اسلامي نبرد كنند و از آن طرف هم براي ما تجربه اي شد كه ما مي توانيم عمليّات بزرگتر و گسترده تري انجام دهيم. ما خودمان را براي عمليّات الله اكبر در طرف راست كرخه آماده كرديم و اين عمليّات را هم با نيروهاي چمران انجام داديم.



تانک منهدم شده متجاوزان بعثی  

-------------------------------------------------------------------------------------------------

حاشیه های خاطرات

 برادر رزمنده حسین پیروان می گوید:

1) شب اول محاصره سوسنگرد. عده‌اي كه همراه شهيد نصرالله ايماني بودند مي گفتند آن شب گرسنگي طاقت همه را بريده بود و او آن شب از آردي كه در خانه بوده است برايشان نان درست مي‌كند و آنان را از آن وضعيت نجات مي‌دهد.







حمله به مناطق مسکونی سوسنگرد

2) عصر روز محاصره وقتي كه بچه‌ها به داخل شهر مي آيند و به ژاندارمري مراجعه مي‌كنند و گفته مي‌شود كه به هر طريق ممكن بايد خود را نجات دهيد، شهيدان رحمان رضازاده، ابراهيم صفري و شكرالله پيروان با هم بودند قصد خروج از محاصره را می نمایند ولی وسيله‌اي نبوده است امّا رحمان رضازاده با شنا به آن طرف رودخانه مي رود و قايقي به اين طرف مي‌آورد و آن دو نفر را سوار كرده و به آن طرف رودخانه برده و هر سه نفر از محاصره نجات پيدا مي‌كنند و آنان از شمال سوسنگرد با پاي پياده تا حميديه آن شب مي‌آيند.






خیابانی در سوسنگرد

3) در فاصله يك ماهه حضور در جبهه سه سرباز كازروني به جبهه اعزام در منطقه سوسنگرد و هويزه وارد مي‌شوند كه بار اول همه به هويزه مي روند و بار دوم تعدادي از آنان به هويزه آمدند و بقيه در سوسنگرد ماندند و گروه سوم كه براي تعويض گروه اول آمده بودند به علت محاصره بودن شهر در جنگل‌هاي نورد اهواز مستقر مي‌شوند.

4) اوايل محرم كه شد بچه‌ها هواگير شده بودند به دنبال آماده كردن دسته جات نوحه خوان بودند البته در فكر آنان نبود كه لازم است براي عزاداري نوحه و طبل و سنج آماده كنند. و تنها در يك اطاق بچه‌ها جمع مي‌شدند و فرج عسكري براي آنان چند بيت شعري كه از حضور خود در مراسم ايام محرم بيادش مانده بود مي‌خواند و بچه‌ها نيز با همان مقدار سينه مي‌زدند.


دفاع مردمی در سوسنگرد


اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۲
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱۳۳
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۲ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
خاک تو سرتون واقعا که اینقدر نفهم و خودخواهید.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۲۴ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
آدم (اگر بشود اسم آدم روي تو گذاشت) بافهم عيدت مبارك.
حتما خودت را روشنفكر هم مي داني. پس آدم با فهم! به شعور ما خوانندگان تابناك توهين نكن.
M
| China |
۱۷:۳۸ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
اگه پدرت رو توی همین شهر از دست می دادی باز هم همین حرف رو می زدی؟ خودخواه کسیه که بویی از جنگ نبرده و یاد آوری اون رو خودخواهی می دونه...
پاره پاره ی وجودم فدای ذره ای از خاک وطنم.
والسلام.
ناشناس
| Iraq |
۱۹:۰۷ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
با این ادبی که جنابعالی داری، معلومه که خیلی با فهم هستی.
ناشناس
| United States of America |
۲۰:۱۵ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
manzooooo!!!!!!!!!!1r? vazehtar harf bezan be ki naseza gofty? khoda hame marizhaye ravany ro shafa bedeh aaaamiiin
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۴۷ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
یعنی چی؟ «خاک تو سرتون...» خاک تو سر تابناک که این نظرو حذف نکرده اونوقت من هر چی نظر با هال می دم حذف می کنه
ناشناس
| Canada |
۲۲:۱۵ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
کی‌ نفهمه؟ چرا نفهمه؟ یک کم توضیح بده بابا!

در ضمن هیچ کی‌ دیگه نظری نداشت که فقط اینو چاپ کردین؟
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۳۱ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
منظور این برادر با ادب چیه؟؟؟؟
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۱۱ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
نفهمیدم چه ربطی به نفهمی و خود خواهی داشت
محسن
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۱۲ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
حیف کسانی که به خاطر تو و امثال جونشون رو از دست دادن. خیلی بی معرفتی. اگه اون عزیزان نبودن معلوم نبود الان تو و ناموست در چه حالی بودین. هر چند که فکر نمی کنم ناموس برات چیز ارزشمند و مهمی باشه.
ایرانی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۱۰ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
منظورت چیه؟
هر کی باشی نمی تونی منکر غیرت و همیت جوانان پر شور اول انقلاب بشی!
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۱۳ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
خيلي از نظرات را منتشر نمي‌كنيد يا قلع و قم مي‌كنيد. اونوقت اين چيه كه منتشر شده؟ مي‌خوايد بگيد چي؟ اينكه هركي هر نظري داد، منتشر ميشه؟ آره؟
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۴۳ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
منظور؟
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۴۳ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۷
من واقعا برای این فرد متاسفم ..... بر هیچ کس رشادت ها و دلیری های رزمندگان پوشیده نیست .... کاش خود این فرد میفهمید ... خداوند همه افراد را به راه راست هدایت بفرماید .

اللهم احفظ قائدتنا الامام الخامنه ای
مازيار
| Germany |
۱۴:۰۵ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۷
خاك وقتي برسرمون ميبود كه سوسنگرد و شهرهاي ديگه ايران دست صدام ميافتاد
افتخار ميكنم كه از نظر تو نفهم باشم و سرداران جان باخته ايران تاج سرم باشند من نه بسيجيم نه سپاهي نه حزب اللهي من يك ايرانيم و عاشق وطنم و هركسي كه قطره اي خون براي پاسداري از اين وطن داده باشه سرور منه سنم به جنگ نميخورد كه افتخار پاسداري از وطن داشته باشم ولي ميتونم هميشه سپاسگذار شهيداني باشم كه جونشون رو براي آزادي وطن گذاشتند
چو ايران نباشد تن من مباد
زنده ياد تمام شهيدان ايران زمين
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۲۱ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
ياد باد آن روزگاران ياد باد.دوران سرافرازي ملت ايران ودوران خواري ومذلت دشمنان ايران .
ناشناس
|
Canada
|
۱۷:۲۷ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
خوشا بحال آن عاشقان حق که رفتند و بدا به حال ما که جز حسرت چیزی برایان نمانده
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۳۷ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
بهتره یادی هم از سردار عاشورایی لشگر عاشورا کنیم که ملقب به فاتح سوسنگرد شد.شهید علی تجلائی (ره)
و یاران باغیرتش در آزاد سازی سوسنگرد.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۱۷ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
این بابا حالش خوبه؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۱۸ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
مرگ بر عراقیهای متجاوز قدیمی و جدیدا" که غرامت این ویرانیها را نمیدهند البته عرضه گرفتن را هم نداریم چون فعلا" دنبال نخودسیاه جنگ دوم جهانی هستیم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۱ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
سلام برشهیدان خوش بحلشان بدابه حال من که جا ماندم
فرشته
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۴ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
با خوندن داستان دفاع از سوسنگرد و کمکهای غیبی امام زمانم فقط گریه کردم ...خوشا به حال شما عزیزانی که رفتید و بدا به حال ما که ماندیم ...کاش شهادت نصیبمان میشد...الهم عجل لولیک الفرج
مرد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۰۰ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
خاک بر سر نفهم تو که کمک های غیبی خدا رو قبول نداری. مگر در قرآن نخواده ای که:چه بسیار گروه اندکی که بر گروه کثیری به اذن خدا پیروز شدند.
سوره ی بقره داستان طالوت وجالوت
علی قدسی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۰۲ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
سلام به اون کسی که به شما پیام داده (خاک توسرتون واقعا که اینقدر نفهم و خودخواهید)عرض میکنم:
ما اینقدر نفهم و خودخواهیم که توانستیم از هستی , عزت و شرفمان و ناموسمان دفاع کردیم اما شما که فهمیده و آرمان گرا هستید بروید ناموستان را در اروپا و کشورهای دیگه به حرچ بگذارید تا دیگران و خودتان لااقل بدانید نفهم بودن و از خود راضی بودن چه مضراتی دارد.!!!!
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات