پس از گذشت ماهها از اعلام خبر انتشار چهار ترجبه کتاب ژانی گل (در دولت) به زبان فارسی که نوشته ابراهیم احمد، یکی از کردهای دوستدار ایران و ایرانی است، هنوز که هنوز است، این خبر، یعنی انتشار زبان فارسی این کتاب، محقق نشده است.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، «درد زایمان ملت (ژانی گل)»، رمانی است سیاسی ـ اجتماعی نوشته «ابراهیم احمد»، از نخستین رمانهای بنیادی ادبیات معاصر که سال 1956 ـ دو سال پیش از فروپاشی حکومت شاهنشاهی بعثی در عراق و کودتای «عبدالکریم قاسم» به رشته تحریر درآمده است.
بنا بر این گزارش، سبك ابراهیم احمد در داستان ژانی گل ـ درد ملت ـ به زباني بسيار ساده و شيواست كه از وضعيت ملت كرد و حصارهاي تاريك و نهفته جامعه كردستان سخن به ميان ميآورد. هر چند از لحاظ ساختاري و فُرم، رماني مدرن نيست، از لحاظ محتوي كاملاً آيينه تمامنمايي است كه فقر و گرسنگي، بيعدالتي و جور حكام مستبد و درد و رنجتودههاي مردم زحمتكش كرد را به تصویر ميكشد، كه سرگذشت بد جامعه آنان چگونه در منگنه سياستها و ديكتاتوري فشرده شده و بامرداب تباهي و سياهيها آميخته شده است!
ابراهيم احمد در اين رمان بسيار جذاب و خواندني، تأثيرپذيري خود را از اصول رئاليسم اجتماعي بازتاب داده و گاه زبان قهرمان اصلي داستان، جوامير، رنگ و بوي شعار به خود ميگيرد. جوامير، ناخواسته درگير مسايل سياسي و به عنوان رهبر جنبشنسل جوان كُرد در زندان دولت اسير و به پانزده سال زندان محكوم ميشود، در حالي كه عضو هيچ حزب و گروه و دستهاي سياسي نبوده است، زجر و شكنجه زندان، باعث ميشود تا پس از آزادي به جبهه آزاديبخش ميهني بپيوندند، زيرا بر این باور است، در كوران انقلاب و حركت «غل و زنجيرها»، گسسته ميشوند و «مدارهاي بسته»، باز؛ هر چند درد زايمان هر ملتي بسيار مشكل است، براي تولد آزادي و پيروزي دمكراسي، اين استقامت ضروري است.
محمد قاضي در كتاب «سرگذشت ترجمه هاي من» درباره اين كتاب مي نويسد: ژاني گل، داستان يک فرد عادي فارغ از هر گونه انديشه و مرام سياسي است که تقدير و تصادف او را در ميدان سياست قرار مي دهد و به زندان مي اندازد. در آنجا بر اثر ستم ها و شکنجه هايي که مأموران بي رحم رژيم حاکم عراق در حق او روا مي دارند، خواه ناخواه به طور کامل به سياست کشانده مي شود و روح عصيان در او سر مي کشد؛ کسي که چند سال از بهترين سال هاي عمرش را در زندان تلف مي کنند، خانه اش را ويران مي سازند و کسانش را در بمباران آبادي هاي ولايتش مي کشند و ديگر علقه اي برايش باقي نمي گذارند که او را به زندگي عادي معمولي پايبند کند و برای همین، سر به کوه مي گذارد و به نهضتي مي پيوندد که براي احقاق حق مظلومان و ستمديدگاني چون خود او علم شده است. (بدين گونه مي بينيم که بيشتر ناراضيان جامعه را خود دستگاه و مأموران بي بند و بار او مي آفرينند، چنانکه از يک آدم تقريبا بي تفاوت که در مبارزه مردم عليه دستگاه ظلم و جور و استبداد، چندان دخالتي نداشته است، مبارزي پرشور مي سازند و به جان رژيم خود مي اندازند).
«ژان» در زبان کُردي به معناي «درد، درد زايمان» و «گل» به معني «اجتماع، مردم و خلق» است؛ بنابراين، «ژاني گل» يعني «درد زايمان اجتماع» و مراد از آن هم، اين است که جامعه نيز چه بسا که بسان زن حامله، دچار درد زايمان شود و فرزندي قهرمان و يا ملتي آزاد و خوشبخت بزايد.
نويسنده اين اثر در يک جايي از کتاب، همين معني را به زيباترين وجهي پرورانده است تا معني و مفهوم ژاني گل به تمامي نمايانده شود: «... انقلاب، درد زايمان ملت است و درد زايمان نيز چه در مورد زن باشد و چه در مورد ملت، از نامش پيداست که سخت و توانفرساست و برای همین، عجيب نيست که درد زايمان يک ملت نيز همراه درد و رنج و ریختن عرق و اشک و خون باشد... اما آيا در اين هيچ شک و شبهه اي هست که به دنيا آمدن ملتي آزاد و سرافراز و خوشبخت به زحمت تحمل دردي از اين آزارنده تر و ناگوارتر هم مي ارزد؟...»
ابراهیم احمد در 1969، برای نخستین بار در نشریه رستگاری ـ رزگاری ـ چند بخشی از این رمان را منتشر کرد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت... اما او این رمان را در سال 1956 نوشته بود... خود در نامه ای به کمال فواد در 20/6/1969می نویسد:
«... مانع بزرگ برای عدم انتشار درد ملت، دستگاه سانسور رژیم نوکر و کهنه پرست نوری سعید بود... اما بعد مرگ رهبر بزرگ کرد، شیخ محمود و ... بگیر و ببندهای بعدی و سرکوب مردمان سرزمین کردستان عراق و تعقیب و شکنجه و زندانی کردن روشنفکران و آزادیخواهان و نهادینه کردن سیستم کهنه پرستانه در سراسر عراق... چنان وضعیتی پدید آورد که من هم گرفتار شدم و به کنج زندان رفتم... و بعد اسباب منزلم را از ترس تاراج حکومت، جمع کرده بودند و نوشته هایم نیز... و هر نوشته ای را در جایی گذاشته بودند... پس از آزادی و فروپاشی سیستم ظلم و جور و استبداد، به دنبال نوشته هایم بودم... بسیاری از آنان را سوزانیده بودند، شاید از ترس هجوم مأموران حکومت بود و یکی هم دست نوشته های اصلی این داستان بود... فرصت بازنوشتنش را نداشتم تا پس از مدتها، دوستی امانتی ها را برایم بازگردانید و دیدم که ژانی گل ـ درد ملت ـ در میان نوشته هایم است... و روی آن نوشته بودم: هیوا، ژانی گل (امید، درد ملت)... و بدون هیچ دستکاری به همان ادبیات 1956 منتشر کردم...»
دکتر کمال فواد هم با ویرایش اثر در 27/6/1973 در سلیمانیه عراق، به بازنشر این اثر اهتمام می ورزد و در مقدمه اش نوشته است: امید است که استاد ابراهیم احمد، خوانندگان را از این گونه شاهکارهای ادبی، بی بهره نسازد... .
ابراهیم احمد در دورانی که شادروان قاضی محمد در مهاباد، حرکت خود را آغازید و بعدها درگیر سیاست روس ها و آمیخته شدن با سرنوشت جمهوری آذربایجان شد و خود بناچار ـ بدون آنکه به حزبی گرویده باشد ـ سخنگوی حزب دمکرات کردستان ایران شد و بر کرسی جمهوری مهاباد نشست... ابراهیم احمد در کردستان عراق، نمایندگی حرکت او را بر عهده داشت که در راستای بازسازی و بازتعریف و به رسمیت شناختن، هویت کردها در کردستان عراق، تلاش کند... .
اما سرنوشت ابراهیم احمد هم مانند قاضی محمد درگیر ظهور مصطفی بارزانی شد... بارزانی با توصیه انگلیسی ها راه مهاباد را در پی گرفت تا بساط روس ها را بهم بزند، اما ضربه ای کاری به قاضی محمد وارد آمد و حساسیت حکومت مرکزی ایران را پدید آورد...و بعد تلاش داشت در کردستان عراق، حزب دمکرات کردستان عراق به موازات قاضی محمد، پدید آورد و آنگاه بود که خود را رهبر نامید... و پس از حمله ارتش ایران به مهاباد و رفتن بارزانی به روسیه، ابراهیم احمد از کار نویسندگی و روشنفکری به دور شد و تا 1969 ـ سال انتشار این اثر ـ از حرفه اصلی اش به دور ماند و شاید خود از کار سیاسی اش، پشیمان شده بود!... اما تا روز مرگ به یک چیز باور داشت: باید هویت کردها به رسمیت شناخته شود و برایش کار فرهنگی کرد... اما تو گویی، هیجان یا عصیان احساسات پیرامون قهرمان و بت و سخنان آرمانی باور داشتند و او، سرانجام به کنجی خزید و از سیاست معاصر کردستان، قهر کرد... و تنها یک سخن از او در عالم سیاست خاورمیانه به یادگار مانده است: «کردها، هر کجا که باشند، ایرانی اند» ... .
متن کامل این نوشتار به همراه مطالب خواندنی درباره وضعیت کردستان عراق را در اینجا بخوانید.