سرویس دفاع مقدس ـ حکایت برگزاری مراسم جشن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در دوران اسارت برای آزادگان سرافراز ایران اسلامی شنیدنی است، آن هم از زبان فرزندان مقاوم و مومن ایران.
به گزارش «تابناک»، آزادگان عزیز، آن گونه که در خاطرات زیر آمده است با کمترین امکانات و در سخت ترین موقعیت ها و در اوج محدودیت ها، توانستند یاد و خاطره پیروزی مسلمانان ایران را به رهبری پیر و مرادشان امام خمینی (ره) در بهمن سال 1357، گرامی بدارند.
سومین بخش خاطرات آزادگان افتخارآفرین از مراسم جشن و سرور فجر پیروزی در اردوگاه های اسارت به شرح زیر است:
با
آغاز دهه فجر، برنامه ها شروع شد، روزها مراسمی نبود اما شب ها برنامه
سرود و نمایشنامه و بازگو کردن خاطرات پابرجا بود، ولی با پنهانکاری و
گذاشتن نگهبان چه بسا اجرای یک سرود و نمایشنامه به دلیل رفت و آمدهای
نگهبانان عراقی، سال ها طول می کشید...
(فصل بلند غربت. صفحه 79)
****
ما
روزهای دهه فجر را نه مطابق با ایران که به مقتضیات مکان نام گذاری کرده
بودیم؛ برای نمونه یک روز به نام «اسیر و رسالتش» نام گرفته بود که همه
برنامه ها در این روز به گونه ای وظایف یک رزمنده اسیرا در قبال انقلاب
اسلامی و خون شهدا بیان می کرد.
در روز دیگری که عنوانش «روز خادمین
اسرا» بود، از زحمات بی شایبه و مخلصانه افرادی تجلیل و قدردانی می شود که
اندک وقت آسایش خود را هم بی منت وقف خدمت به دیگر اسرا کرده بودند، در
صورتی که شرایط و امکاناتشان هیچ فرقی با دیگران نداشت، حتی ممکن بود به
علت چهره شناخته شده شان، بیشتر از سوی عراقی ها مورد اذیت و آزار قرار
گیرند مثل مسئولان نظافت، آشپز، فرمانده ایرانی اردوگاه، دکتر مسئول بهداری
و ...
(موصل 3، صفحه 103)
****
در
برنامه های دهه فجر، یکی از برنامه هایی که بچه ها اجرا می کردند، ورزش
های رزمی بود. آنان با امکانات کمی که داشتند، لباس تهیه می کردند. بچه ها
حرکات ورزشی و آموزشی را به گفته حاج آقا ابوترابی از یک ماه پیش آغاز
کردند. مسئول مراسم، یک نفر برای حرکات رزمی و یکی از آقایانی را که در
شعر، ذوق و استعداد داشت، به عنوان مسئول برگزاری جشنواره شعر برگزید. یک
نفر هم مسئول اجرای تئاتر شد. متن و تئاتر تهیه و به نظر حاج آقا رسانده و
تأیید شده و از بچه ها برای اجرای آن دعوت به همکاری شد و آنان نیز همکاری
کردند.
(آزاده حمیدرضا جدیدیان)
****
به
مناسبت یوم الله 22 بهمن، در آسایشگاه، مسابقات کشتی، کونگ فو و بوکس
برگزار می شد و به این طریق، یاد شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میان بچه
ها زنده می شد.
(آزاده حمیدرضا شجاع)
****
چون
ایام دهه فجر داشت نزدیک می شد، بچه ها در فکر و تلاش بودند که این مراسم
را هر چه با شکوهتر برگزار کنند و بدین منظور، نشستی برای دادن پیشنهادها
گذاشته شد تا هر کس طرح و پیشنهادی دارد، مطرح کند.
در میان پیشنهادها، طرح یکی از اسرای اهل آبادان که پیش از اسارت، شغلش قنادی بود، بسیار جالب به نظر می رسید.
او گفت: اگر بچه ها همکاری کنند، من با همین خمیرهای نان و مقداری شکر، می توانم زولبیا و بامیه درست کنم.
از
صبح روز بعد، همه بچه ها خمیر نان ها را جمع کردند. هر روز یک گروه به
نوبت خمیرها را خشک کرده به صورت آرد درمی آورد و پس از آن، بچه ها پول
هایشان را روی هم گذاشتند و یک نوع نبات خریدند. آن برادر، نبات ها را در
یک حلب روغن پنج کیلویی ریخت و همه را آب کرد.
اسرای دیگر به ابتکار
خود، کیسه مخصوص ریختن زولبیا و قیف مخصوص بامیه را ساختند. یکی دیگر از
بچه ها از آشپزخانه چند تخم مرغ آورد و تا رسیدن صبح مقداری زولبیا و
بامیه درست شد...
(فصل بلند غربت. صفحه 101)
****
در
ماه بهمن برنامه مسابقه فوتبال و دو میدانی را برنامه ریزی کردیم. مرحله
مقدماتی پیش از 22 بهمن برگزار شد و فینال هم در روز 22 بهمن.
هر روز
مسابقات را با خواندن آیاتی از کلام الله مجید آغاز می کردیم. بچه ها در
آسایشگاه می دویدند و خود را برای مسابقه آماده می کردند. جوایز قرار بود
به سه دسته و سه نفر داده شود؛ یکی به تیم برنده، یکی به تیمی که بیشتر گل
زده و یکی هم به تیمی که در مسابقه اخلاق اسلامی را بیشتر رعایت کرده است.
جوایز هم همه معنوی بود. برای برندگان یک یا دو جزء قرآن ختم می شد، تعدادی
صلوات فرستاده می شد و برنده ها عموما این جوایز معنوی را به امام خمینی
هدیه می کردند...
(یک قفس، صد پرنده، هزار پرواز. صفحه 24)