«من امام جمعه هستم و در کرسی خطبه نشسته ام و مسائلی را خواهم گفت تا به پرسش ها و شبهات برادران مسلمانم در جمهوری آذربایجان جواب بدهم و حقایق را روشن نمایم.»
به گزارش «تابناک»، جملات بالا بخشی از سخنان حجت الاسلام «سید حسن عاملی»، نماینده ولی فقیه و امام جمعه اردبیل است که چندی پیش به مناسبت برگزاری همایش نکوداشت حاج «علی اکرام» در قالب پیامی در این شهر ارایه شده بود. این پیام دارای نکات مهمی از روابط ایران و جمهوری آذربایجان به ویژه موضع ایران در جنگ قره باغ بود که در رسانه های بسیاری از کشورها مانند؛ جمهوری آذربایجان، روسیه، ارمنستان، آمریکا، کانادا، آلمان و... بازتاب بسیاری داشته است.
متن کامل این پیام به این شرح است؛ بسم الله الرحمن الرحیممرحوم حاج علی اكرام باورهایی داشت كه در راه آن جان خود را از دست داد. بی شک، بیماریهای او از زندان هایی ناشی شد كه این زندانها را اعتقاد او در پی داشته است. ما در مقام تجلیل از او، باید از اعتقادات او تجلیل و از آن دفاع كنیم. او نه به علت بیماری و یا مرگ طبیعی بلكه بر اثر فشارها و زجرهای متمادی كه در زندان متحمل شده بود، به دیدار حق شتافت.
باورهای وی را در چند محور می توان بیان نمود:
1ـ ایشان بر این باور بود که روابط بین رژیم صهیونیستی و جمهوری آذربایجان اشتباه محض بوده و موجب پایمال شدن حقوق ملت آذربایجان می شود.
2ـ بر این باور بود که دولت جمهوری آذربایجان با رسانه های تحت اختیار خود، مردم را فریب می دهد. در ظاهر برخی از رسانه ها منتسب به دولت نیستند و علیه جمهوری اسلامی ایران شایعه پراکنی می کنند و در صدد ایجاد نفرت بین ایران و ایرانی جماعت و مردم آذربایجان هستند و این یک اشتباه استراتژیک برای جمهوری آذربایجان است.
3ـ بر این باور بود که دولت جمهوری آذربایجان درباره مسائل اخلاقی، فرهنگی و دینی مردم مسلمان جمهوری آذربایجان را در سراشیبی سقوط قرار داده و همه باید به خاطر آن بر سر حكومت داد بكشند. دولت جمهوری آذربایجان با تقلید از حكومت های ضد دینی فاسد، فرهنگی كه در شأن مردم این کشور نیست، ایجاد خواهد کرد.
4ـ ایشان تقسیم بندی موجود كشور از جهت مالی و اقتصادی و برخوردار بودن صاحب منصبان از ثروت های عمومی و فقر عامه مردم جمهوری آذربایجان به رغم داشتن منابع عظیم انرژی را ذلت می دانست. چپاول نفت این كشور توسط اجانب و اختصاص سهم ویژه به شركت های آمریكایی به ویژه در قرارداد سال 1994 به نام قرارداد قرن را یك خیانت آشكار به مردم میدانست و نمیتوانست آن را تحمل كند.
5 ـ بر این باور كه آذری های جهان باید ساماندهی شوند. دل تمام آذریهای جهان با اسلام، اهل بیت و رسول خدا و قرآن است.
وی در ادامه می آورد، در اینجا برای روشن شدن نکات نامبرده مطالبی را عرض می کنم:
چند سال پیش از فروپاشی شوروی، مراکز مطالعات استراتژیک کشورهای غربی، لوایح گوناگونی برای فروپاشی و تکه تکه کردن آن آماده کرده بودند و پس از آن نیز دیگر تهدیدات احتمالی را برای مناطق استقلال یافته و طرح های مقابله با آن آماده کرده بودند. یکی از بیست تهدید راهبردی احتمالی، روابط ایران و جمهوری آذربایجان بود، چرا که از نظر آنان به دلیل مشترکات ریشه ای مذهبی، تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی این دو کشور، در آینده ای نه چندان دور، موضوع الحاق و سپس اتحاد ایدئولوژیکی مطرح خواهد شد.
استکباری که به دنبال محاصره اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بوده و در صدد مقابله با صدور انقلاب اسلامی ایران به سایر کشورهای مسلمان بود، در آن زمان با جمهوری آذربایجانی روبه رو می شد که از جهت جغرافیای سیاسی و منابع انرژی در شرایط خوبی بود و برای مقابله با آن، حیله های فراوانی تدارک دید که هم اکنون نیز همان طرحها به طور کامل اجرا می شود؛ یکی از آن طرح های مهم، مسأله قره باغ است.
بنا بر اسناد موجود و به طور قطع، می توانم بگویم که ایجاد مناقشه قره باغ سالها پیش از فروپاشی شوروی سابق و برای جلوگیری از اتحاد ایران و جمهوری آذربایجان طرح ریزی شده بود؛ چیزی که در غرب نوشته و طراحی شده و روسها با تمایل بسیاری به آن نگاه کردند، چرا که مناقشه قره باغ، باعث نفوذ مستمر آنها در قفقاز و مایه تأمین منافع آنها می شد.
حالا این پرسش مطرح می شود که مناقشه قره باغ چه تأثیر منفی در روابط بین ایران و جمهوری آذربایجان می توانست پدید آورد؟
پاسخ: در اوایل استقلال جمهوری آذربایجان مردم این کشور، ملت ایران را بیشتر از برادر خود دوست می داشتند و در برابر حملات وحشیانه ارامنه، از جمهوری اسلامی ایران به عنوان تکیه گاه و خانه امید خود انتظار کمک داشتند. هنگام تجاوز به خاک جمهوری آذربایجان ایران می توانست دو سیاست را در پیش بگیرد یا مداخله نظامی کند و یا سیاست بی طرفی داشته و شاهد رویدادها باشد.
در صورت مداخله نظامی، رویارویی با روسیه پیش می آمد که این موضوع با اینکه خلاف موازین بین المللی بود، از سوی دیگر، ایران نمی خواست در دو جبهه قرار گیرد و استکبار و صهیونیزم بین الملل و اشغالگران فلسطین نیز در صدد بودند تا ایران ضد صهیونیزم را به این موقعیت بکشاند که این مسأله خلاف استراتژی انقلاب اسلامی بود و آن را در معرض تهدید قرار می داد.
اما اگر سیاست مشاهده گری و بی طرفی در پیش گرفته می شد، در میان مردم مسلمان و دیندار، ادعاهای برادری و اسلامی رنگ می باخت و ایران خائن معرفی می شد. اگر این طرح عملی می شد، نه تنها اتحاد ایران و جمهوری آذربایجان عملی نمی شد، بلکه نفوذ ایران در آذربایجان تضعیف و تهدید اتحاد ایران و آذربایجان به فرصت تضعیف موقعیت ایران در آذربایجان تبدیل می شد؛ یعنی نخست، موقعیت ایران به خطر می افتاد و دوم، ایران در بین آذری ها رسوا می شد.
هم اکنون شرایط مشابه در بحرین پدید آمده و وهابی های وحشی اعزامی از عربستان مردم شیعه بحرین را قتل عام می کنند؛ مساجد را تخریب و به زنان تجاوز می کنند و حتی مقبره ها را تخریب و جنازه ها را می سوزانند. اگر ایران تحمل نکند و مداخله نظامی نماید آمریکا، رژیم صهیونیستی، اروپا و به ویژه کشورهای عربی به ایران حمله خواهند کرد، ولی اگر بی تفاوت باشد، مشکلات دیگری پدید می آید.
جمهوری اسلامی ایران چکار می توانست بکند؟ از یک سو، باید انقلاب اسلامی را که دسترنج خون هزاران شهید بود، محافظت می کرد و از طرف دیگر، نسبت به خش ارامنه خشونت های غیر انسانی تفاوت نبوده و نظاره گر کشتار شیعیان نباشد؛ بنابراین، یک سیاست بینابینی در پیش گرفته شد تا هیچ یک از معضلات دو فرضیه پدید نیاید و آن حمایت و آموزش ارتش جمهوری آذربایجان و ایجاد دسته های مقاومت و فرستادن سلاح و مهمات و تعلیمات نظامی برای ارتش این کشور و قرار دادن طرح های نظامی در اختیار ارتش جمهوری آذربایجان بود.
در مقیاسی بالا و به صورت های آشکار و پنهان، اقدامات گوناگونی از سوی ایران صورت گرفت. جوانان بسیاری از جمهوری آذربایجان برای آموزش های چریکی و پارتیزانی به ایران آمدند. ده ها ماشین سلاح برای حمایت از شهر شوشا در اختیار جوانانی گذارده شد که در آرزوی داشتن اندک تجهیزات نظامی بودند.
همچنین با موافقت حکومت وقت و با درخواست روشن جواداف و رحیم قاضی اف و برای ایجاد سیستم دفاعی، قرارگاه مشترک ایجاد شد و در این قرارگاه ها امیران و افسران اردبیلی و تبریزی با جان و دل به برادران آذری خود کمک کردند و شبانه روز برای جلوگیری از تجاوز ارامنه تلاش کردند و اردوگاه های حمایت از آوارگان جنگی تشکیل دادند.
به همین بسنده می کنم، چرا که اگر بخواهیم همه کمک ها را یادآور شویم، یک کتاب مطلب خواهد بود.
ما را متهم به صدور سلاح به ارامنه می کنند که بهتانی از روی رذالت است؛ البته ما برادران آذری خود را سرزنش نمی کنیم، چرا که زیر بمباران تبلیغاتی شبکه های جاسوسی غرب هستند و همه روزه شبهات و افتراهای بسیاری نسبت به برادران دینی خود در ایران به خورد مردم آذربایجان می دهند که طرح ها و تبلیغات آنها از رسانه ها،مطبوعات و مراکز خبری شبکه های صهیونیستی اجرا می شود.
مقامات ایران بنا به ملاحظات سیاسی، هیچ گاه این موضوعات را مطرح نکرده و بنا بر این ملاحظات خود، هیچ وقت نیز مطرح نخواهند کرد، اما من امام جمعه هستم و در کرسی خطبه نشسته ام و خواهم گفت تا به پرسش ها و شبهات برادرانم پاسخ دهم و حقایق را روشن نمایم.
اگر مسلمانان شیعه نسبت به برادران دینی خود بدبین باشند، رژیمی همچون اسرائیل با دروغ پردازی در مراکز خبری، این بدبینی را تشدید خواهد کرد. ما نه به ارامنه بلکه برای برادران دینی آذری خود سلاح و مهمات فرستادیم. مراکز آموزش نظامی ایران نه در ارمنستان بلکه در جمهوری آذربایجان قرار داشت و هزاران شاهد زنده در آذربایجان هستند که به این موضوع شهادت بدهند و اگر ذره ای انصاف داشته باشند، سخنان من را تصدیق خواهند کرد.
مشارکت مخفی ایران در آموزش نظامیان آذری، امپریالیزم غرب را به چالش انداخت و در پی اقدام تعجیلی برای مقابله با پیامدهای آن برآمدند. اقدامات تعجیلی در منطقه انجام شد و سفارشات پنهانی انجام گرفت. مقامات موساد برای مقابله با فعالیت های ایران در جبهه های آذربایجان، سفارشات لازم را صورت دادند؛ در این سفارش ها، عنوان شد که گویا ایران در صدد ایجاد هسته های حزب الله در آذربایجان است و فعالیت های نظامی ایران در جمهوری آذربایجان با فعالیت در لبنان مقایسه و موجب تشویش اذهان شد.
برای اجرای این مأموریت، این وظیفه به ولی کیچیک سپرده شد. در مدت زمان کوتاهی لایحه ای حاضر شد و به رهبری ولی کیچیک، تشکیلات خصوصی در آذربایجان دایر و لوازم مورد نیاز برای تغییر در دولت فراهم شد. برای عملی شدن طرح، نیاز به یک فاجعه و رخداد بزرگی در جبهه بود. در این مقطع بود که فاجعه خوجالی روی داد که سخن درباره این فاجعه زیاد است.
درباره فاجعه خوجالی در خطبه های نماز جمعه صحبت های زیادی کرده ام. به همین دلیل، مورد اتهام قرار گرفته ام که مثل اینکه من مردم آذربایجان را مقصر دانسته ام. انصاف داشته باشید و سیاست های افراد خائن را پای مردم ننویسید که من، نه مردم، بلکه برخی نیروها را مدنظر داشته ام.
ما این فاجعه خونین را که دل ما آذری ها را می رنجاند، به عنوان یک مسأله مهم ناموسی می دانیم که ارمنی ها مرتکب آن شده اند و در این باره، هیچ شک و شبهه ای نداریم. اما با حیله و ترفند چه کسی و چه کسانی انجام شده است؟ روس ها؟ چند روز پس از فاجعه خوجالی، ایاز مطلب اف برکنار شد.
گفته می شد، ایاز مطلب اف تحت حمایت روس هاست، ولی مثل روز روشن است که این طور نیست. این تغییرات دقیقا در نقطه مقابل حمایت روس ها قرار داشت، اما در نظر آنها به منظور قطع ارتباط ایران از جنگ قره باغ این طرح حاضر و در این بین خون مردم بی گناه خوجالی، دستمایه حیله این طرح قرار گرفت.
در پشت پرده این ماجرا، ارگنکن و موساد قرار داشت.
خدا را شکر که ژنرال های ارگنه کن که دستشان آلوده به خون هزاران مسلمان است، زیر دستان ترکیه در حال جان دادن هست. امروزه جنایات ارگنه کن که مشتمل بر هزاران صفحه است، خیانت ها را آشکار می کند، ولی بخش های مورد نیاز آن برای جمهوری آذربایجان برای همیشه پنهان باقی می ماند.
اما کیچیک و اعضای کادر ترک و آذری آن به دلیل جنایت خوجالی مورد باجویی قرار نمی گیرند. دولت آذربایجان نیز از طرح تغییرات خود به راحتی چشم پوشی کرد. شرکت کنندگان این طرح هم اکنون در مجلس ملی و ریاست جمهوری آذربایجان وظایف بزرگی بر عهده دارند. متأسفانه، اکنون برخی از مسببین فاجعه خوجالی برای برگزاری هر چه باشکوه تر سالگرد این قتل عام خونین، جان فشانی می کنند که باعث تعجب همگان می شود.
جناب آقای موسوی اردبیلی، رئیس وقت شورای عالی قضایی ایران، در زمان جنبش های مردمی به جمهوری آذربایجان سفر کرده بودند. ایشان به واسطه حاجی علی اکرام با یکی از رهبران جنبش های مردمی دیدار و راهکارهای مفیدی را در اختیار ایشان گذارده بودند. ایشان با تکیه بر تجربه هشت سال دفاع مقدس اظهار داشته بود که می توان مناقشه قره باغ را در مدت زمان اندکی حل کرد که با پاسخ: «نه» از طرف این رهبران روبه رو شده بود.
جناب آقای اردبیلی نمی دانست با اینکه مردم نقش اول در این جنبش ها را بازی می کنند، ولی دست های پشت پرده نه تنها خواستار آزادی قره باغ نبودند، بلکه هدف آنها تحریک ایران بود.
در پاسخ راهکار جناب آقای اردبیلی یکی از رهبران جنبش های مردمی گفته بود: «من فقط زمانی به ایران می آیم که تبریز را به عنوان مرکز آذربایجان اعلام کنم»! به این پاسخ دقت کنید.
مرحوم روشن جواداف که خاطره خوبی از یک افسر تبریزی که به او کمک کرده بود داشت، می گفت: پس از انقلاب و ادای سوگند توسط رئیس جمهور، ایشان خواستار نخستین دیدار رسمی با بنده شد. من می دانستم که ایشان از من درباره طرحی برای آزادی قره باغ سوال خواهد کرد. به همین دلیل، طرح جنگ و عملیات را در پوشه ای گذاشته و به دیدار با رئیس جمهور رفتم، ولی رئیس جمهور به پوشه ای که روی میزش بود، اشاره کرده و گفت: «از همکاری شما با ایران مطلع هستم. (این پوشه از اسرائیل به ترکیه و از آنجا به جمهوری آذربایجان انتقال داده شده بود). از این به بعد تمامی روابط خود با ایران را باید متوقف کنید. ما به کمک ایران نیازی نداریم. من اگر بدانم که قره باغ را می توان با کمک ایران پس بگیرم، آن را به ارمنستان تقدیم می کنم. قره باغ یک مشکل اساسی نیست و در مدت زمان کوتاهی خود به خود حل خواهد شد. جنگ ما با ایران است، ما باید خود را آماده جنگ با ایران بکنیم. دشمن اصلی ما ارمنستان نیست، بلکه فارس ها هستند».
پس از این، همه چیز تغییر یافت. در مرحله نخست همکاری ها قطع شده و از تمامی کمک ها خودداری شد و سپس بی شرمانه، همه کسانی که از ایران برای کمک در جنگ به جمهوری آذربایجان آمده بودند، زندانی شدند. شگفت انگیزتر این که آنها توسط بازجویان اسرائیل و ترکیه بازجویی و شکنجه شدند. مدت ها بعد، همه این خدمات و کمک ها خیانت قلمداد شد! افرادی که در ایران آموزش دیده بودند، بازداشت و زندانی شده و زیر شکنجه آنها وادار به اعترافی مبنی بر این شدند که آنها نه برای آزادی قره باغ، بلکه برای منافع ایران و تشکیل حزب الله آموزش دیده اند!
من می پرسم: چرا ایران که به شیعیان لبنان کمک می کند، نباید به شیعیان ساکن در آذربایجان که همسایه اش است، کمک کند؟ ایرانی که از هر کمک خود به مردم سنی فلسطین فروگذار نیست، چرا نباید به شیعیان جمهوری آذربایجان کمک کند؟ و حتی در برخی موارد متهم به کمک رسانی به ارمنستان نیز می شود. آیا این بی انصافی نیست؟ ما همیشه از اشغال قره باغ در عذاب هستیم؛ اما چه کنیم که اشخاصی چون ولی کیچیک و سایر افراد سرسپرده، دیر یا زود باید در یک دادگاه عادل پاسخگو باشند.
کشوری که قادر به باز پس گیری خاک لبنان از دست دشمنی چون اسرائیل است، آیا نمی تواند در برابر ارمنی های متجاوز که دست خالی هستند، بایستد؟ اما چه باید کرد که در نتیجه تلاش برخی افراد سودجو، یک گروه تکاور آذربایجانی که چشم طمع به وعده های روس ها داشتند، شوشا را به ارمنی ها تحویل داده و ایران را بدنام کردند!
زمانی که تأثیر ایران در خطوط جبهه معلوم می شد، گروهی از سیاستمداران دور هم جمع شدند و تحت تأثیر و فریب ترکیه و اسرائیل، فاجعه خوجالی را آفریدند و با شعار قطع دستان ایران از خطوط جبهه، بر همه کارها سایه افکندند.
امروزه دولت آذربایجان، طرح اشغال قره باغ را حاضر کرده و با کمک اسرائیل به آن سرپوش می گذارد و اجازه استقرار شبکه های جاسوسی در خاک خود و بازگشایی سفارت این کشور را صادر می کند. سیاستمداران اسرائیل نیز اعلام می کنند که جمهوری آذربایجان، بهترین سنگر برای ضربه زدن به ایران است و ادعا می کنند، هرچند ایران شیعیان لبنان را علیه اسرائیل تجهیز کرده، ما نیز شیعیان جمهوری آذربایجان را از لحاظ ایدئولوژی و سیاسی تجهیز و علیه ایران آماده می کنیم.
خیلی دردناک است که امروزه روابط توصیف ناشدنی پدید آمده بین شیعیان ایران و آذربایجان را یهودیان صهیونیست به خود نسبت می کنند. به گفته آنان، در بیست سال اخیر، میان ایران و آذربایجان، آن قدر اختلاف و تفرقه انداخته اند که تا صد سال آینده نیز سخنی از دوستی بین این دو ملت به میان نخواهد آمد.
آیا دولت جمهوری آذربایجان با تکیه بر همکاری با اسرائیل خواستار آزادی قره باغ است؟! مثل اینکه اسرائیل سلاح هایی را که هیچ دولتی به ما نمی دهد، به آنها می فروشد؟ چقدر خنده دار است! سلاح هایی را که اسرائیل به آنها می فروشد، خودشان از رده خارج کرده اند. اسرائیل مدتی به ترکیه هواپیمای بدون سرنشین فروخت، سپس معلوم شد که این هواپیماها توسط دو مرکز قابل کنترل هستند که مرکز اصلی آن در تل آویو است؛ بدین معنا که اگر روابط بین دو کشور از هم گسیخته شود، می توان این هواپیماها را به کشور بازگرداند.
چند سال پیش یک هواپیمای جنگی در ترکیه دچار سانحه هوایی شده بود که به منظور یافتن جعبه سیاه و دیگر بقایای آن از اسرائیل درخواست کمک کرد، چرا که مرکز کنترل این هواپیماها در اسرائیل بود.
کارشناسان امور ارتباطات بین الملل به خوبی می دانند که خرید و فروش سلاح بین آذربایجان و اسرائیل وجود ندارد، بلکه پول شویی است. املاکی که نیازی به وجود آنها نیست به بهای گزاف خریداری می شود که در اصل، موجب حذف میلیاردها منات از بودجه مردم جمهوری آذربایجان می شود. البته بخش کوچکی از آن به جیب سردمداران حکومت آذربایجان و بخش عظیم آن نیز به جیب نجیب زادگان نظامی یهود می رود و شرط اصلی این است که آذربایجانی ها باید سرمایه های خود را در بانک های یهودیان نگه دارند و این قانون یهودیان در بازارهای جهانی است. کسانی که در این بازی یهودیان مشارکت می کنند، آیا می توانند از این بازی بیرون روند؟!
ژنرال قدرتمند و ثروتمند نیروی هوایی آذربایجان به نام رائل رضایف را مگر چه کسانی به قتل رساندند؟! هیچ گاه پرونده این قتل گشوده نخواهد شد؛ این ژنرال که امضای میلیاردها دلار توافق را کرده بود، آخر سر، چیزی جزیی از آن را به وی دادند که به دلیل اعتراض دچار چنین حادثه ای شد.
سردمداران حکومت که چنین سرمایه های طبیعی و منابع این ملت را به گلوی یهودیان می ریزند، آیا به فکر آزاد سازی قره باغ خواهند بود؟! سردمداران حکومت آذربایجان فعلا در رویای پول های خود در بانک های یهودیان هستند و به این زودی، به فکر قره باغ و این مردم نخواهند بود... زمانی مانند محمدرضا پهلوی، بن علی، حسنی مبارک، قذافی و دیکتاتورهایی از این قبیل حساب این کارهای خود را خواهند داد.
حاج علی اکرام را داغ این دردها و مصیبت ها از پای درآورد، چون او این جنایات و خیانت ها را می دید و نمی توانست تحمل کند و به دلیل این طاقت نیاوردن ها، زبان می گشود اما خود را در زندان ها می دید.
زمانی خواهد رسید، این مردم نیز هر آنچه حاج علی اکرام درک می کرد، درک کنند و در آن روز است که روح آن مرحوم نیز آرام خواهد گرفت. زمانی خواهد رسید که این مردم نیز مانند علی اکرام پا به عرصه بیداری نهاده و برای خواست حق و حقوق خود انقلاب خواهند کرد.
امروزه کسانی هستند که در جمهوری آذربایجان، راه این مرد بزرگ را ادامه می دهند، سخنان او را آویزه گوش خود قرار داده و مفهوم حرف های وی را متوجه شده و پا در عرصه بیداری نهاده اند؛ کسانی که شعارها و خواسته های او را اعلام نموده و در زندان ها جای گرفته اند. امروز این پرچمی که توسط حاج علی اکرام برافراشته شده است، سرنگون نشده، بلکه در دست اشخاصی مانند خود ایشان محکم و استوار است.
هستند کسانی چون حاج محسن صمداف و هستند کسانی که حاضر به نوشیدن شربت شهادت در راه آزادی وی از زندان باشند.