به بهانه سالگرد شهادت شهید دوران

عاشقانه های یك خلبان با همسرش+تصویر

خاتون من، مهناز خانم گلم سلام. بگو كه خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی گیری برای من نبودن تو سخت است ولی چه می شه كرد جنگ جنگ است...
کد خبر: ۱۷۸۳۸۰
|
۳۰ تير ۱۳۹۰ - ۰۹:۵۵ 21 July 2011
|
91825 بازدید
|
عباس دوران به سال 1329 در شیراز متولد شد. شهید دوران با آغاز جنگ تحمیلی خدمت خود را در پست افسر خلبان شكاری و معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شكاری نفتی شهید نوژه ادامه داد و در طول سالهای دفاع مقدس بیش از یك صد سورتی پرواز جنگ انجام داد.

به گزارش مشرق؛ دوران در تاریخ 7/9/1359 اسلكه «الامیه» و «البكر» را غرق كرد و در عملیات فتح*المبین نیز حماسه آفرید.در تاریخ 20/4/1361 برای انجام مأموریت حاضر شد و هدف موردنظر او ناامن كردن بغداد از انجام كنفرانس سران كشورهای غیرمتعهد بغداد بود.

اما هنگام عملیات اصابت موشك عراقی باعث شد، هواپیما آتش بگیرد، دوران به طرف پالایشگاه الدوره پرواز كرد و تمام بمب ها را بر روی پالایشگاه فرو ریخت، قسمت عقب هواپیما در آتش می سوخت.

كاظمیان، همراهش با چتر نجات به بیرون پرید اما دوران به سمت هتل سران ممالك غیرمتعهد پرواز كرد. او در آخرین لحظات با یك عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتل كوبید.

سردار دلاور ایران اسلامی در روز سی ام تیر سال 1361 به شهادت رسید.

سرانجام بعد از بیست سال تنها قطعه ای از استخوان پا به همراه تكه ای از پوتین عباس دروان به میهن بازگشت و روز دهم مردادماه سال 1381 خانواده آن را در شیراز به خاك سپردند.




روحمان با یادش شاد

آنچه در ادامه مطلب خواهید خواند اولین نامه ای است كه شهید عباس دوران برای همسرش در روزهای جنگ تحمیلی نوشته است.

خاتون من ، مهناز خانم گلم سلام

بگو كه خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی گیری برای من نبودن تو سخت است ولی چه می شه كرد جنگ جنگ است و زن و بچه هم نمی شناسد.

نوشته بودی دلت می خواهد برگردی بوشهر. مهناز به جان تو كسی اینجا نیست همه زن و بچه ها یشان را فرستادند تهران و شیراز و اصفهان و ...

علی هم (سرلشگر خلبان شهید علیرضا یاسینی ) امروز و فرداست كه پروانه خانم و بچه ها را بیاورد شیراز دیشب یك سر رفتم آن جا . علیرضا برای ماموریت رفته بود همدان از آنجا تلفن زد من تازه از ماموریت برگشته بودم می خواستم برای خودم چای بریزم كه گفتند تلفن . علی گفت : مهرزاد مریضه پروانه دست تنهاست . قول گرفت كه سر بزنم گفت : نری خونه مثل نعش بیفتی بعد بگی یادم رفت و از خستگی خوابم رفت ، می دانی این زن و شوهر چه لیلی و مجنونی هستند.

پروانه طفلك از قبل هم لاغر تر شده مهرزاد كوچولو هم سرخك گرفته و پشت سرش هم اوریون پروانه خانم معلوم بود یك دل سیر گریه كرده . به علی زنگ زدم و گفتم علی فكر كنم پروانه خانم مریضی مهرزاد را بهانه كرده و حسابی برات گریه كرده است . علی خندید و گفت : حسود چشم نداری توی این دنیا یكی لیلی من باشه؟

دلم اینجا گرفته عینكم رو زدم و همان طور با لباس پرواز و پوتین هایی كه چند روز واكس نخورده نشستم تا آفتاب كم كم طلوع كنه باد آن روزی افتادم كه آورده بودمت اینجا ، تو رستوران متل ریسكس نمی دونم شاید سالگرد ازدواج یكی از بچه ها بود.

اگر پروانه خانم و بچه ها توی این یكی دو روز راهی شیراز شدند برایت پول می فرستم .
خیلی فرصت كم می كنم به خونه سر بزنم ، علی هم همینطور حتی فرصت دوش گرفتن رو هم ندارم . دوش كه پیشكش پوتینهایم را هم دو سه روز یكبار هم وقت نمی كنم از پایم خارج كنم . علی كه اون همه خوش تیپ بود رفته موهایش رو از ته تراشیده من هم شده ام شبیه آن درویشی كه هر وقت می رفتیم چهارراه زند آنجا نشسته بود .

بچه های گردان یك شب وقتی من و علی داشت كم كم خوابمون می برد دست و پایمان را گرفتند و انداختند توی حمام آب را هم رویمان بازكردند . اولش كلی بد و بی راه حواله شان كردیم اما بعد فكر كردیم خدا پدر و مادرشان را بیامورزد چون پوتینهایمان را كه در آوردیم دیدیم لای انگشتهایمان كپك زده است.

مهناز مواظب خودت باش این حرفها را نزدم كه ناراحت بشی بالاخره جنگ است و وضعیت مملكت غیر عادی. نمی شود توقع داشت چون یك سال است ازدواج كردیم و یا چون ما همدیگر را خیلی دوست داریم جنگ و مردم و كشور را رها كرد و آمد نشست توی خانه . از جیب این مردم برای درس خواندن امثال من خرج شده است پیش از جنگ زندگی راحتی داشتیم و به قدر خودمان خوشی كردیم و خوش بخت بودیم به قول بعضی از بچه های گردان خوب خوردیم و خوابیدیم الان زمان جبران است اگر ما جلوی این پست فطرتها نایستیم چه بر سر زن و بچه و خاكمان می آید . بگذریم

از بابت شیراز خیالت راحت آن جا امن است كوه های بلند اطرافش را احاطه كرده و اجازه نمی دهد هواپیماهای دشمن خدای ناكرده آنجا را بزنند . درباره خودم هم شاید باورت نشه اما تا بحال هر ماموریتی انجام دادم سر زن و بچه های مردم بمب نریختم اگر كسی را هم دیدم دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم .

لابد خیلی تعجب كردی كه توی همین مدت كوتاه چطور شوهر ساكت و كم حرفت به یك آدم پر حرف تبدیل شده خودم هم نمی دانم به همه سلام برسان به خانه ما زیاد سر بزن مادرم تورا كه می بیند انگار من را دیده .

سعی می كنم برای شیراز ماموریتی دست و پا كنم و بیایم تو راهم ببینم همه چیز زود درست می شود دوستت دارم خیلی زیاد .

مواظب خودت باش
همسرت عباس - مهر ماه 1359

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۷۵
انتشار یافته: ۲۵۱
صفا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
بزرگ بود و بزرگتر شد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۴:۴۴ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
توجه کردین یه مریض اومده منفی داده رفته
نمازی از تهران
| Iran, Islamic Republic of |
۱۵:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
آقائیکه نوشته اید "یک مریض آمده..." بهرحال نظرات هرکس برای خودش محترم است ولو اینکه مخالف فکر و عقیده ما باشد. پس لطفآ به دیگران توهین نفرمائید و فقط نظر خودتان را بدهید.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۱۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
خيلي خوب بود،اشكم در اومد:(
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۰:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
بدجوری بغض کردم.اشک منم در اومد.....
ناشناس
|
Canada
|
۱۰:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
خدا رحمتش کنه. جنگ زن و بچه نمی شناسه..
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
دروود به روان پاکشون که اینقدر روح بزرگی داشتند
صالح
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
روحش شاد وایرانی پاینده و سربلند
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۲:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
الان این دو نفر به چی منفی داده اند؟
نوید پریشانی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
خدا بیامرزدش - مرد شجاع و دلیر و نترسی بود یکی از افتخارات بزرگ این مملکت بود من بارها تعریف ایشان را از پدرم که ایشان هم یک ارتشی بی نام نشان بوند- و اخیرا فوت نمودند زیاد شنیدم ول متاسفانه کمتر از ایشان و دلاورمردی و شجاعتشان نام بردند نام عباس دوران برای تمام دوران در قلب ایران باقی خواهد ماند- روحش شاد
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
خصوصي بود نبايد چاپ ميشد
pouria
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
درود به شرف همه اونهایی که رفتند و جونشون رو برای ایران فدا کردند، واقعا جلوی اشکامو نتونستم بگیرم
ali
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
درود به همه کسانی که برای دیگران جان خود را نثار کردند. یک لحظه فکر کنید کدومتون می تونید این شهامت رو داشته باشید که به استقبال مرگ برید. خیلی دل داشت خیلی.
محسن_ کرمانشاه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۰
درود بر تو ای فرزند ایران
درود بر تو ای شهید اسلام
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟