سرویس دفاع مقدس ـ در سالهای اخیر، موج گرد و غبارهای ناخوانده از کشورهای عربی، مشکلات فراوانی برای هموطنان ما به ویژه در مناطق جنوب و غرب کشور پدید آورده که با گسترش آن به استانهای دیگر مسئولین به سمت حل آن سوق پیدا کرده اند.
به گزارش «تابناک»، ورود این مهمانهای خودسر عربی که در دو سال گذشته، همزمان بیشتر استانهای کشور را در بر گرفت، موجی از نگرانی به دنبال داشت و مسئولین در سخنان متعدد و وعدههای فراوان، مدعی شدند که با همکاری کشورهای همجوار، در پی رفع این مشکل هستند.
ناگفته نماند که آسیبهای شدید تنفسی و قلبی و ریوی برای همه هموطنانمان نگران کننده است که در این میان، حکایت آسیبهای وارده شدید بر مصدومان شیمیایی، حکایت تلخ دیگری است که جدیتر و خطرناکتر رخ مینماید.
از آنجا که شمار بسیاری از این گروه، از ایثارگران در استانهای کانون این گرد و غبارها، یعنی مناطق جنوب و غرب کشور، اسکان دارند و مهاجرت از استان زادگاهشان برای آنان مشکل و غیر ممکن است، این نگرانی دو چندان میشود.
بنا بر آمار اعلام شده از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران، شمار جانبازان شیمیایی ایران هشتاد هزار نفر است که البته برخی از سازمانهای غیر دولتی فعال در کشور، این میزان را به دویست تا سیصد هزار نفر برآورد کردهاند که اهمیت اندیشهای جدی برای حل این مشکل را ضروریتر مینماید.
در کنار این موضوع، لازم است که بدانیم بر پایه اظهارات مصطفی قانعی، معاون تحقیقات وزارت بهداشت و آموزش پزشکی کلینیک سردشت، چند سال پیش راهاندازی شد، ولی هماکنون متخصص ندارد و بنیاد شهید، این کلینیک را به دانشگاه علوم پزشکی استان واگذار کرده است و بیشترین مشکل این کلینیک در سردشت، به این دلیل است که متخصص مقیم ندارد، چون متخصصان حاضر نیستند به آنجا بیایند!
حال اگر تهاجم و شبیخون گرد و غبارهای سنگین عربی را به حال و روز این عزیزان جانباز بیفزاییم، چیزی نمیماند، جز آنکه خود را برای شنیدن خبر شهادت آنان آماده کنیم .
آیا به راستی پاداش آن همه ایثار و فداکاری این است که این عزیزان در اوج غربت و گمنامی به آرامی سر به گریبان شهادت بگذارند و فریاد استغاثهشان در میان هیاهوهای سیاسی و جناحی گم شود؟
آیا میشود حالت همسر بردبار جانبازی را که باید ساعتها سرفههای شدید و ممتد بشنود و گاه بیهوشیهای او را شاهد باشد، درک کرد؟
آیا قلبهای غمگین فرزندان این گروه از جانبازان را به چه توجیهی میتوان از نگرانی درآورد؟
آیا فراموش کردهایم که اینها چه عظمتها و حماسههایی آفریدهاند و چگونه تاریخ این مملکت را به زیبایی رقم زدهاند؟
آیا پاسخ تشویش و اضطراب مادران و پدران پیر و فداکار این ایثارگران، سپردن این موضوع به سیستم بروکراسی و نسشتهای متنوع و طولانی بدون نتیجه عملی است؟
آیا آن همه وعده و وعیدهای داده شده که به هیچ اقدام عملی نینجامید، کافی نیست؟
آیا اینکه هرکدام از مسئولان، دیگری را مسئول حل این مشکل معرفی کند، چیزی از انبوه مشکلات مصدومان شیمیایی میکاهد؟ مهم این است که ما هر روز باید در هجوم وحشتناک و نفسگیر گرد و غبارهایی که با خود، تنگی نفس و هزار و یک درد و درد سر دیگر میآورند، منتظر خبر شهادت مصدومی شیمیایی باشیم؟
به راستی، در برابر این همه مشکلات تنفسی و حیاتی که برای این عزیزان پدید میآید، تنها اظهار تأسف بسنده میکند؟
گویا، ایجاد کلینیکهای مجهز ویژه این عزیزان در مناطقی مانند شهرهای جنوبی و غربی کشور، لازم و ضروری است تا از شمار جانباختگان این مناطق کاسته شود.
شایسته است به مشکلات همه اقشار و افراد جامعه اندیشید و اقدام عملی کرد؛ اما مصدومان شیمیایی که در حالت عادی نیز دچار مشکلات متعدد تنفسی و قلبی و ریوی هستند، با هجوم این ذرات معلق و گرد و غبارهای آلوده در معرض شدیدترین بیماریها و مشکلات قرار میگیرند؛ مشکلاتی که گاه به شهادت آنان ختم میشود.