گوشهای از پیادهرو، کِز کرده و چنان خواهش میکند که یک فال از او بخریم که بیشتر به نظر میرسد، درخواست جلب محبت دارد تا فروش چند برگهای که مثلا آینده ما را نشان میدهد؛ حیف که در این اقیانوس مردم در حال عبور، برخلاف اینکه در فروش کاغذ پاره موفق است، لحن التماسیاش خریداری ندارد!
به گزارش «تابناک»، بر پایه آمارها، بیش از ۳۵۰ میلیون کودک خیابانی پنج تا چهارده سال در کشورهای در حال توسعه زندگی میکنند که جدای محروم بودن از امکانات اولیه زندگی، در معرض آسیبهای بسیاری هستند و چه بسا آینده خوبی برایشان نباشد؛ کودکانی که در سرما و گرمای فصول سال، مجبور به کارهایی میشوند که چه بسا جز «ظلم»، نام دیگری نتوان بر آن گذاشت.
این در حالی است که در کشور ما نیز این پدیده شوم رو به افزایش است و متأسفانه، تا کنون هیچ کار مستمر و قاطعانهای برای مقابله با آن انجام نگرفته است؛ آن هم در شرایطی که نهادهای مسئول در این مقوله کم نیستند، ولی متأسفانه، هر کدام به توجیهی، از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی میکنند و به فرافکنی روی میآورند.
کافی است، سری به خیابانهای شلوغ و به قول کاسبها، «پاخور» محل زندگیتان بزنید تا دستکم در هر چند صد متر، با کودکی روبهرو شوید که دستان کوچک التماسش را برای فروش فال، گل، آدامس و ... دراز کرده و یا بدتر، مشغول گدایی سنتی است!
کودکانی که در رویارویی با ایشان یا دست و دلمان میلرزد و فالشان را میخریم که در این صورت به کار و کاسبی پدر و مادر ـ و شاید ارباب (!) ـ ستمکارشان رونق میدهیم و یا از کنارشان میگذریم؛ چه آزرده خاطر شویم و چه ککمان نگزد، تفاوت چندانی در اصل گذشتن از کنار ایشان ندارد.
دو سر باخت!این در حالی است که در هر دو حالت (پذیرفتن خواهش آنها یا گذر از کنارشان)، کاری انجام دادهایم که در باطنمان نقش خواهد بست؛ یا چهره معصوم این کودکان ما را به یاد عزیز خردسالی در دور و اطرافمان انداخته که حس محبتمان برانگیخته شده و به جای یاری رساندن به این کارگر کم سن و سال، به زورگویان سرپرستش سود رساندهایم و یا پیشتر به این باور رسیدهایم که سود کار این قشر خردسال به جیب نااهلان میرود و از این کار منصرف شدهایم که در هر دو صورت، ذرهای از انسانیت زلالمان را در رویارویی با این ماجرا جا گذاشتهایم.
مثل لحظهای که در چهارراه و پشت چراغ قرمز ایستادهایم، یا زمانی که با کودکان کار شاغل در مترو یا صفهای ایستگاه اتوبوس مواجه میشویم، وقتی که در حال خرید در بازار هستیم و از پیادهروهایی میگذریم که محل کسب و کار این کارگران غیر مجاز است و خلاصه هر جا و هر زمانی که با این غورههای مویز نشده روبهرو میشویم، ذرهای از انسانیتمان را میکنیم و به باد میدهیم؛ ذرهای از حس خوب انسان دوستیمان آب میشود و میریزد و حتی ممکن است به جایی برسیم که دیگر هیچ حسی به این مقوله نداشته باشیم و حتی خدای ناکرده، سنگدل شویم.
این درست همان چیزی است که هر روز برای بسیاری از ما رخ میدهد و به ظاهر کسی را نگران نکرده که چارهای برایش نیندیشیدهایم!
انگار هنوز درنیافتهایم که کار این کودکان کم سن و سال، حاصل ضرب نیرو در جابجایی نیست* که اگر هم باشد، همهمان را به عقب میبرد؛ چه کودکان معصومی که به گواه کارشناسان، بستر مناسبی برای تولید جرم و بزهکاری هستند و چه مایی که روز به روز روشنایی مهر و محبتمان تاریکتر میشود و...؛ اما چه کنیم که خسته شدیم از بس گفتیم که آقایان مسئول، بیایید هزینههای مقابله با جرم در فردای روز را امروز برای پیشگیری هزینه کنید، ولی اتفاقی رخ نداد.
جناب آقایان مسئول، رئیس، نماینده و...، این کودکان زجر کشیده به کنار؛ مشتری ذرههای انسانیتمان هستید یا شما هم ذرهای برایتان نمانده؟!!
*تعریف فیزیکی کار این است: «کار» = «نیرو» ضربدر «جابجایی»