شدت سوختگی دست و صورت برخی از دانش آموزان کلاس چهارم مدرسه «انقلاب اسلامی» شینآباد به اندازهای است که صدا و سیما از نمایش آن انصراف داده و سایتهای اینترنتی هم با افزودن (۱۸+) به تیتر نسبت به بازنشر آنها اقدام کردند؛ اما آیا این اندازه قصور و ندانمکاری، منجر به واکنشی جدی خواهد شد؟!
به گزارش «تابناک»، رویداد تلخ آتشسوزی در مدرسه شینآباد و سوختن شماری از دانشآموزان از این روی مهم جلوه میکند که نه تنها چندمین واقعه ناگوار دانشآموزی در چند وقت اخیر به شمار میآید، بلکه تکرار حادثهای مشابه در سال ۸۵ بوده و فارغ از چرایی درس نگرفتن از رویدادهای ناگوار، نمونه عینی برای فراموشیِ آن به مرور زمان در دست است که اگر نبود، هرگز ششمین سالگرد «درودزن» اینقدر مهم جلوه نمیکرد!
البته این تکرار حادثه به گونهای دیگر هم قابل پیگیری است؛ جایی که واژگونی اتوبوس حامل دانشآموزان بروجنی، خانوادههای بسیاری را داغدار میکند، اتوبوس دانشآموزان اهل سیستان و بلوچستان، سفر چند هزار کیلومتریاش را ـ به مانند برخی اتوبوسهای دیگر ـ با واژگونی نیمه تمام میگذارد، برخی از آینده سازان از خطر گاز گرفتگی و مرگ خاموش میدهند و خلاصه رخدادهای متعددی که از راه میرسند و برخی به خیر میگذرند و برخی نگذشته و بر دل میمانند.
بسیار روشن است که مقداری ریسک در هر روندی پذیرفته بوده و حتی دقیقترین وسایل اندازهگیری نیز مشمول خطا ـ ولو بسیار ناچیز ـ هستند؛ اما آیا تعمیم این بحث به مقولهای که با جان انسانها ارتباط داشته و به ویژه درباره اعضای نوجوان و گاه نونهال جامعه بحث میکند، درست خواهد بود؟!
برای درک این ماجرا بد نیست که وجه اشتراک چند حادثه تلخ را بررسی کنیم: جایی که سالها پیش قایق حامل دانشآموزان در دریاچه کوچک یکی از پارکهای پایتخت واژگون شده و شماری از آنان غرق میشوند تا واکنش مسئولان به ماجرا، کم عمق کردن همه دریاچههای قایقرانی بوده و اجبار در استفاده از جلیقه ایمنی مدتی فراگیر شود؛ اما هیچ کس به یاد نیاورد که یکی از رئوس شکلگیری این حادثه، متولیان این برنامه بودند که از قضا هیچ آگاهی از اصول ایمنی نداشته و حتی از مسئولیت خودشان هم آگاه نبودند که اگر غیر از این بود، دستکم «مسئول» واقعه معرفی میشد.
اکنون کافی است این حادثه را با یکی از واژگونیهای اتوبوس حامل دانش آموزان در چند وقت اخیر قیاس کنیم؛ برای نمونه، داغ درگذشت بیست و چند دانش آموز بروجنی به اندازهای سنگین بود که رهبر انقلاب و سران سه قوه با صدور پیامهای تسلیت جداگانهای نسبت به آن واکنش نشان دادند؛ اما آیا این سطح از واکنش، با آشکار شدن «مسئول» مواجه شد یا روند ادامه یافت تا دوباره و چند باره چند اتوبوس دیگر هم با بیمبالاتیهایی به همین سبک دچار سانحه شوند؟!
شاید بد نباشد که گستره بررسیمان را افزایش داده و در نقب زدن به تاریخچه حوادث، نمونههایی مانند
جان باختن چند کودک در انتهای نمایش یک مجری تلویزیونی را هم بیفزاییم که با پلمب سالن غیر استاندارد (از سرنوشت حال حاضر این سالن اطلاعی در دست نیست!) و البته اشکهای مجری در آغاز دور جدید برنامههایش همراه شد، ولی روشن است که «مسئول» هنوز یافت نشده است.
اصلا چطور است به
ماجرای جان باختن مادر و فرزندی اشاره کنیم که در مرکز استان خراسان شمالی به درون کانال آب عمیقی سقوط میکنند که از قضا سالها از ساخت آن میگذشته؛ اما پوشیده نشده تا سرانجام در یک روز بارانی این دو هموطن را بلعیده و پیکر کودک پس از سی و پنج ساعت جستوجو کشف شده، ولی «مسئول» همچنان ناپدید بماند؛ یا به
غرق شدن اتوبوس دریایی در سواحل بندرعباس اشاره کنیم که ۲۵ تن از هموطنانمان را به کام مرگ کشید؛ اما فارغ از نقش نیروهای کمکرسانی در غرق کردن این شناور فرسوده (!)، میز ریاست هیچ «مسئول»ی در آستانه غرق شدن هم قرار نگرفت.
بیگمان رخدادهای بسیاری هست که در مناطق گوناگون کشورمان در ذهن شهروندان نقش بسته و از حیث یافته نشدنِ «مسئول»، شایستگی افزوده شدن به موارد بالا را داراست، ولی چرا سیل این رویدادها تا کنون به یک استعفای مسئولانه یا حتی یک عذرخواهی ساده منجر نشده است؟
شاید سادهترین پاسخ، همان تعیین نشدن «مسئول» باشد که البته در هنگام کسب موفقیت هم آفت به شمار آمده و به شکل سهم خواهی، مصادره پیروزی و... بروز پیدا میکند؛ رفتاری ناپسند که متأسفانه به شدت رایج بوده و در بسیاری از مناسبات و ارکان جامعهمان به چشم میخورد.
برای نمونه، در حالی که طی روزهای گذشته، جزییات خبر ناگوار سوختن دانش آموزان و حاشیههای آن دورترین نقاط کشورمان و حتی بسیاری از کشورهای جهان را درنوردیده و اظهارنظرهایی درباره آن مطرح میشود، هنوز هیچ مسئولی شهامت پذیرش مسئولیت ماجرا را نداشته و به عبارتی بهتر، حلقه گم شده حوادث قبلی، در حادثه شین آباد هم گم است؛ این در حالی است که نماینده این خطه در مجلس شورای اسلامی، در روزهای گذشته، تأکید بسیاری بر استعفای وزیر آموزش و پرورش داشته و این درخواست در سطوح گوناگون در حال تکرار است.
به عبارتی بهتر، تکرار رویدادهای تلخ در حوزه کارکرد حاجی بابایی در چند وقت اخیر سبب شده تا حجمی از واکنشها به آتش سوزی مدرسه «انقلاب اسلامی»، حول و حوش استعفای وزیر بروز کرده و مثلا نزدیک 14 درصد از مخاطبان «تابناک»، از لغت «استعفا» در متن پیامهایشان در پایان خبر وقوع این رویداد (۴۲ نظر از مجموع ۳۰۱ نظر منتشر شده) بهره بگیرند.
این تصویر ماههاست که در صفحه نخست پورتال وزارت آموزش و پرورش جا خوش کرده است
این واکنش مردمی در حالی صورت میگیرد که وزیر در زمان وقوع حادثه در کشور نبوده و معاون وی به همراه جمعی از مسئولان، در همان روز وقوع آتش سوزی به منطقه آمده و از نزدیک پیگیر اجرا بودهاند؛ اما شاید بیفرجام رها شدن فاجعه دانش آموزان بروجنی و رخدادهای مشابه در اردوهای راهیان نور از یک سو و اظهارنظرها و واکنشهای عجیب و گاه نسنجیده وزیر آموزش و پرورش در آن زمان، سبب شده که اکنون برخی خواستار استعفای حاجی بابایی باشند.
بدین ترتیب، جمله «وزیر استعفا بدهد» اینقدر تکرار شده که وزیر بلافاصله پس از بازگشت از عربستان، بدون از دست رفتن وقت از فرودگاه امام خمینی (ره) راهی فرودگاه دیگر تهران شده و برای دیدار از مصدومان شین آباد، راهی آذربایجان شرقی و غربی میشود تا وعده پیگیری را که در
پیام تسلیتش داده، عملی کند؛ «اینجانب [حاج بابایی] بر خود وظیفه میدانم ضمن بررسی دقیق حادثه [ماجرا را] تا مشخص شدن علل و نیز بهبودی کامل این عزیزان پیگیری نمایم».
اینجاست که وزیر در کسوت کارشناس و شاید کارآگاهی قرار میگیرد که قرار است، ضعفی را ردیابی کند که به رغم گذشت سالها از وزارتش، نه تنها وجود داشته، بلکه منجر به وقوع برخی از تلخترین رویدادهای دانش آموزی در کشور شده است؛ رویدادهایی که در بسیاری از کشورها با استعفای «مسئول» روبهرو شده و به گونهای تدبیر میشود که از تکرار آن در آینده جلوگیری شود، ولی در میان مسئولان ما تعبیر به شانه خالی کردن از مسئولیت شده و بیهیچ تأثیری ادامه مییابد تا کمترین برداشت از آنها، بیاحترامی نسبت به جان شهروندان و مماشات با قصور کنندگان در وظیفه باشد.
روز گذشته، فرمانده نیروی انتظامی در واکنش به حاشیههای خبر برکناری رئیس پلیس فتای تهران، نکات جالبی مطرح کرد؛ احمدی مقدم گفت: «اینکه باب شده هر اتفاقی میافتد، میگویند باید استعفا بدهند درست نیست، چرا که ما مسلمان هستیم و باید بررسی کنیم، مقصر و قاصر کیست و قاطعانه با وی [مقصر یا قاصر] برخورد شود. تا هنگامی که برای ما محرز نشود فردی مقصر است، با وی برخورد نمیکنیم». آنچه از فحوای این سخنان بر میآید، محرز بودنِ قصور فرد عزل شده است؛ اما مهمتر آن که این قصور با شهامت توسط سکاندار ناجا گفته میشود. به نظر شما، اگر وزیر آموزش و پرورش، واکنشی شبیه به این در ماجرای جان باختن دانش آموزان بروجنی نشان میداد، امروز تقاضای استعفای وی این همه متقاضی به خود میدید؟!
به عبارتی بهتر، اگر بپذیریم که در پس ماجراهایی از این دست یک «مسئول» قرار داشته ـ مثلا بخاری در اثر قضا و قدر در آنجا نبوده، ۳۶ دانشآموز به صورت تصادفی در یک کلاس درس قرار نگرفتهاند، مدرسه بدون متولی نبوده و بر اثر خطای ماشینی بیامکانات نمانده، نام مدرسه از لیست ناظران محو نشده، آتش گرفتن بخاری دلیل دارد، خالی بودن کپسول آتش نشانی اتفاقی نیست، بازگشت بودجه نوسازی و تجهیز معنای خاصی دارد و... ـ کمترین حد انصاف، معرفی مسئولی است که قصور داشته است؛ البته چه بهتر که خودش استعفا داده و شهامت پذیرش اشتباهش را داشته باشد اما اگر این گونه نشود، به نظر شما چه کسی باید او را معرفی کند؟
اینجاست که یا فرد خاطی قابل شناسایی بوده و باید افزون بر فرستادن وی به مقامات قضایی، برای بازگرداندن اعتماد به جامعه به مردم معرفی شود و یا به هر دلیل قابل شناسایی نبوده (مثلا به صورت قصور جمعی بوده و چند نفر در شکلگیری آن سهیم باشند) که در این صورت باید مقام ارشد با استعفای خود، مسئولیت پذیریاش را به اثبات برساند که اگر غیر از این باشد، شایستگی ادامه خدمت در آن جایگاه را نخواهد داشت؛ این فلسفهای است که برخی مدیران کشورهای دیگر را در مواقع بروز رخدادهای ملی، مجبور به عذرخواهی و استعفا میکند؛ اما ظاهرا در میان مدیران ایرانی جایگاهی ندارد.
برای بررسی چرایی این اختلاف رویکرد، بد نیست در گرماگرم حادثه آتشین دانش آموزان شین آبادی، یک پرسش از وزیر آموزش و پرورش مطرح کرده و پیشاپیش از آمادگی کامل خود برای انتشار پاسخ ایشان بگوییم:
آقای حاجی بابایی، اگر خدای ناکرده فرزند شما [نه فرزند وزیر] دچار چنین حادثه تلخی شود، درخواستتان از وزیر آموزش و پرورش چه خواهد بود؟