اینقدر حجم اخبار زورگیری و حمله به رهگذران و حتی راکبان زیاد شده که کافی است کمی هوا گرگ و میش شده و در همین حین صدای موتور سیکلتی از پشت سر به گوشمان برسد؛ اینجاست که اگر قالب تهی نکنیم، دست کم بند دلمان پاره میشود که نکند خدای ناکرده خطری در کمینمان نشسته باشد!
نخست:چندی پیش، فیلمی در فضای مجازی منتشر شد که در آن چند زورگیر قمه به دست در یکی از محلات مرکزی پایتخت به سمت عابری هجوم برده و به ضرب و زور قمه، کیفش را میگیرند و البته در این بین از فرود آوردن قمه بر بدن مالباخته هم دریغ نمیکنند.
این رخداد عجیب که در روز روشن و در شلوغی خیابان روی میدهد، موجی از انزجار پدید آورده و به سرعت با واکنشهای گوناگون مسئولان روبهرو میشود تا در نهایت به سرعت زورگیران شناسایی، محاکمه و به دار مجازات آویخته شوند تا واکنشهای ضد و نقیضی به راه بیفتد که در نوع خود بسیار عجیب مینماید!
زمان زیادی به طول نمیانجامد که رئیس پلیس کشور از کاهش جرایم خشن خبر داده و این گونه دریافته می شود که واکنش سریع و قاطع به آن اتفاق زشت، نتایج مثبتی داشته است؛ اما بسیار روشن است که برای آن که بتوانیم از اصلاح یک رویکرد باب شده اجتماعی سخن بگوییم، به گذشت زمان نیازمندیم و البته تداوم اقدامات پیشگیرانه و عاجل.
بعد:نزدیک ساعت نه و نیم شب چهارشنبه (25 اردیبشهت ماه)، یکی از همکاران روزنامه نگار که مسیر خیابان خالد اسلامبولی (وزرا) را به سمت تحریریه میپمود، درست چند صد متر بالاتر از سینمای پر رفت و آمد «آزادی»، در پیاده روی روشن، مورد دستبرد زورگیران قمه به دست قرار گرفته و پس از آنکه ضربه ای با دسته قمه به سرش اصابت کرده و صورتش با اسپری فلفل به سوزش میافتد، تلفن همراه مدل آیفون پنجش را از کف داده و اگر سر و صدا و فریاد کمک خواهی سر نمیداد، کیف دستیاش نیز به تاراج راهزنان میرفت.
فیلمی که با دوربینهای امنیتی کانون پرورش فکری از ماجرا به ثبت رسیده، نگاه کنید تا دستکم دریابید که راهزنان امروزی، به رغم پیشرفتهای چشمگیر در فن چهرهنگاری و ...، حتی نیازی به پوشاندن چهره خویش نمیبینند.!
تأمل:یکی از همکاران این خبرنگار که دست بر قضا چند صد متر آن طرفتر از رویداد باخبر شده، میگوید: به سمت چهارراه میرفتم که صدای مبهمی به گوشم رسید که بی رمق به نظر میرسید و میگفت: «آی دزد؛ بگیرینش!» به سرعت به خیابان دویدم تا ببینم ماجرا چیست که دیدم یک موتور سیکلت که دو نفر روی آن نشسته اند به سرعت به سمت پایین خیابان میآید و پرشیای سفید رنگی سعی دارد که سد راهش شود؛ اما در نهایت موتور سیکلت پس از کمی تقلا از خودرو گذشته و به چشم بر هم زدنی به آن سمت خیابان تغییر جهت داد و خیابان را بر خلاف جهت به سمت پایین رفت.
نخست به سرم زد که مانع فرار موتورسواران شوم اما با توجه به سرعت زیادشان از این کار منصرف شدم و حتی فراموش کردم که با مال باخته هم صدا شده و بقیه را به کمک بطلبم تا اینکه سارقان، در حالی که یک موتور سیکلت پیک غذا تعقیبشان میکرد، از محل گریختند.
چند ثانیه نگذشته بود که همه چیز به روال اول برگشت و اتفاقا کمتر از چند دقیقه بعد، موتور سیکلت پلیسی از مقابلم رد شد که به نظر مشغول گشت زنی در خیابان بود و احتمالا روحش هم خبر نداشت که چند دقیقه پیش چه اتفاقی در آنجا رخ داده بود و البته من هم نمیدانستم که به عنوان شاهد ماجرا، چه کاری میتوانستم انجام دهم که ندادم.
سرانجام:از این گونه اتفاقها در سراسر شهر زیاد رخ میدهد و حتی منحصر به کلانشهرها هم نیست؛ اما اینکه راه چاره چیست، کسی نمیداند؛ یا به عبارتی هر کس به فراخور ذهن خود، راهکاری میدهد و میگذرد تا تنها زورگیران باشند که از تداوم این ناامنی سود برده و در سمت مقابل، شهروندان مال ببازند و پلیس و دستگاه قضا «ضعیف» لقب بگیرند.
شاید اگر خدای ناکرده زورگیران چهارشنبه کمی خشنتر میبودند، تقلایشان برای سرقت کیف خبرنگار بخت برگشته، منجر به فرود آمدن قمه ای میشد که برای بریدن برهنه شده بود و باز قصه انتشار فیلم و ... باقی ماجرا!
اینجاست که درخواهیم یافت، دستگیری و اعدام زورگیران مشهور شده ماههای گذشته، فارغ از تفسیر ما درباره خوبی و بدیهای ماجرا، متأسفانه نه روند ساز شد و نه تدبیری برای جامعه به ارمغان آورد.