سالنامه روزنامه شرق در گفتگویی با اکبر هاشمی رفسنجانی نوشت:
تغییرات محسوس بود ! از آخرین باری که دیدمش ، حال بهتری داشت . از آن زمان نگرانی در حرف هایش موج می زد و مدام هم آن را تکرار می کرد . این بار اما حال بهتری داشت که در سخناننش هم مشهود است . بعد گذر از گیت های امنیتی و وارسی وسایل ، وارد ساختمان قدس ، محل دفتر کار آیت الله و مبهوت معماری زیبا و کاشی کاریها و نقاشی ها شدیم . آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی سیاستمداری تیزهوش و زیرک است . می داند چه زمانی اظهار نظر کند و چه بگوید و چه زمانی ساکت بماند و به قول خودش برای موقعیت مناسب صبر کند . صبر هاشمی در سال گذشته جواب داد . فشارهای گوناگونی که در این چند سال «آیت الله» تجربه کرد و برخی را از سر گذراند . در مورد آخر هم مهر «عدم تایید صلاحیت» بر برگه نامزدی انتخاباتی او زده شد اما او صحنه را خالی نکرد و ماند و انقلابی که مانند فرزندی عزیزش می دارد ، دفاع کرد . می گوید در هشت سال گذشته ، «صدای مردم» بوده و به این عنوان ، افتخار هم می کند . از تقویت جایگاهش در بین مردم پس از تحولات سیاسی / انتخاباتی امسال سخن می گوید. اما همچنان نگران خطرات احتمالی عدم موفقیت دولت مورد حمایتش و بازگشت طیف رادیکال و تندرو به امور اجرایی کشور است . به نظر می رسد سایه چهار سال گذشته روی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم مانند بسیاری از ما سنگینی می کند و او هم مثل ما نگران بازگشت گروه دولت قبلی است. گویی نقطه مشترک هاشمی و منتقدان پیشینش همین است. با هاشمی رفسنجانی از انتخابات ، ردصلاحیتش ، نگرانی ها و دغدغه های کنونی اش صحبت کردیم . بسیاری ، یکی از برندگان اصلی انتخابات ریاست جمهوری را هاشمی رفسنجانی می دانند و معتقدند بازی منحصر به فرد او باعث این لبخند و خرسند اش است. چه آنکه در نامه اش به حسن روحانی آن را به صراحت بیان کرد و نوشت :
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد/که در آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند
آقای هاشمی به نظر می آید این روزها حالتان در مقایسه با چهارسال گذشته و حتی نسبت به هشت سال پیش بهتر است ، بیشتر سخنرانی می کنید و بیشتر لبخند می زنید ...
معمولا انسان اینگونه است که به هر شکل و حالتی که فضای اطراف خود را می بیند، دیگران را همانگونه تصور می کند. چون انسان حالات خودش را یک مقدار در دیگران هم می بیند . البته قبول دارم که فضا بهتر است . در گذشته حقیقتا نگران بودم . بیش از انتخابات 8 که فضا را می دیدم ، مخصوصا از یک سال قبل که صدا و سیما به بهانه حمایت از آن جریان ، همه دستاوردهای انقلاب تا آن زمان را به باد انتقاد می گرفت ؛ نگران شده بودم . علم غیب که نداریم ، ولی با آینده نگری سیاسی و شناختی که نسبت به عقبه فکری آن جریان داشتم ؛ حدس می زدم که اوضاع کشور چگونه خواهد شد! هر چه هم جلو رفتیم ، احساس می کردم نگرانی ام بجاست . اواخر با شرایطی که در ابعاد داخلی و خارجی برای کشور شده بود ؛ نگرانی ها به اوج رسیده بود . الان راه جدیدی شروع شده و انشا الله امید ؛ جامعه ما را زنده نگاه می دارد .
پس می پذیرید که حال این روزهایتان بهتر است ؟
شما اینگونه می بینیند البته یک مقدار بهتر است.هنوز هم باید خیلی چیزها درست شود تا از این بهتر شود .
انگیزه شما از ورود در انتخابات چه بود؟شما تجربه هشت سال کار اجرایی را داشتید.چرا دوباره تصمیم گرفتید نامزد رقابت دشوار ریاست جمهوری شوید؟
اولا باید بگویم از وقتی که در سال 76 از کار اجرایی جدا شدم،تصمیم من این بود که دیگر به آن سمت برنگردم.نه تنها خود من ؛ بلکه تصمیم مرحوم آقای دکتر حبیبی هم که معاون من بود؛همین بود.چون همان موقع از خیلی جاها از ایشان درخواست می شد که بیایند و نامزد شود.من که نمی توانستم ؛ولی ایشان می توانست نامزد شود.ایشان در آخرین مذاکره اش که آمده بودند و از ایشان می خواستند، گفته بودند:«اگر منظورتان این است که من بیایم و تنور انتخابات را گرم کنم من این کاره نیستم و اگر هم فکر می کنید رییس جمهور می شوم،من نمی خواهم رییس جمهور شوم،پس چرا بیایم ؟» ایشان موقعیت خوبی داشت و احتمال رای آوردنش هم بود.ولی هر دو ما واقعا فکر می کردیم وظیفه خود را انجام داده ایم و الان نوبت دیگران است که بیایند و بهتر از ما کار کنند. هم سال 84 و هم مورد اخیر اینگونه فکر می کردم. در هر دو انتخابات که نامزد شدم؛ در درجه اول به خاطر اصرار مردم بود که در طول شش ماه تقاضایشان را تکرار می کردند و هر روز دو ، سه گروه به همین ساختمان می آمدند. هم اخیرا و هم ان موقع اینگونه بود. این حالت،انسان را با یک سئوال واقعی مواجه می کند که اگر تو احتمال می دهی که می توانی تاثیر بگذاری؛ چرا وارد نمی شوی؟ این همه مردم می گویند و تشخیص همه که غلط نیست.ما نباید خودمان را عقل کل بدانیم.بالاخره مردم اینگونه فهمیده اند و ما هم باید عمل کنیم.این مساله بود تا اینکه در آخرین لحظه ها ثبت نام کردم. تا آن موقع نمی پذیرفتم و قانع نمی شدم، ولی احساس کردم که فضای انتخابات خیلی سرد است و حضور من حداقل این خاصیت را دارد که انتخابات را پر رونق می کند.فکر می کردم در این شرایط که ما مورد تهدید خارجی هم هستیم، حضور من یک دفاع غیر عامل است که می تواند اتفاق بیفتد و مردم در صحنه باشند.به همین دلیل تصمیم نهایی را شب شنبه که آخرین روز مهلت ثبت نام بود؛ گرفتم، منتها مشروط بود به اینکه رهبری را هم ببینم و نظر موافق ایشان را برای نامزدی در انتخابات بگیرم که در لحظات آخر فقط توانستیم تلفنی تماس بگیریم و چند جمله ای بگوییم.
پس ماجرای آن تلفن دقیقه 90 این بود که از دفتر مقام معظم رهبری با شما تماس گرفتند؟
نه، من تماس گرفتم، من از شب که تصمیم گرفتم در انتخابات نام نویسی کنم، خواستم با ایشان تماس بگیرم که در دسترس نبودند.فردا صبح که به اینجا(محل کارم) آمدم؛ گفتم دفتر ایشان را بگیرند که می خواهم با آقا صحبت کنم. ایشان یا در درس یا در ملاقات بودند. ظهر که شد به استراحت رفته بودند. عصر آقای حجازی تلفن کرد و گفت : «آقا هنوز خواب هستند و من چه کار کنم؟» من گفتم: «من می خواهم به وزارت کشور بروم و دیگر فرصت ندرم» ایشان گفت: «پس بروم بیدارشان کنم» من گفتم: «آری» ایشان را بیدار کرده و گفته بودند که فلانی می خواهد برود اسم نویسی کند و منتظر نظر شماست ایشان گفتند: «در تلفن که نمی توانیم این صحبت ها را بکنیم.»
یعنی موافقت ضمنی کردند؟
در این جمله موافقتی هم بود و اگر نمی خواستند می گفتندکه ما مصلحت نمی دانیم، من هم نمی خواستم آمدنم را به گردن ایشان بیندازم، می خواستم ببینم ایشان مخالف نباشند.
پس شما تا روز قبل از ثبت نام نتوانستید با مقام معظم رهبری صحبت کنید؟
قبل از آن بارها درباره انتخابات صحبت کرده بودیم و من به ایشان گفته بودم که نمی آیم. ولی وقتی با توجه به شرایط تصمیم من عوض شد؛ می خواستم اول به ایشان اطلاع بدهم، اما آن روز به هر دلیل نشد، گویا خداوند اینگونه جور کرد.
حدس می زدید که تایید صلاحیت نشوید؟
(بالبخند) اول بعید می دانستم، ولی کم کم فهمدیم که جدی است.
قبل از اینکه این خبر عمومی شود، حتما به شما اطلاع داده بودند که احتمال عدم تایید صلاحیت تان وجود دارد، آیا قبل از اینکه خبر رسمی عدم تایید صلاحیت شما منتشر شود؛ درخواست با توصیه هایی شد که از نامزدی انصراف بدهید؟
هر دو صورت بود. دو سه روز آخر ، کسانی از داخل شورای نگهبان به من اطلاع دادند که یکی از مسوولان امنیتی و معاون هایش آمدند و با اصرار زیاد اجازه یافتند وارد جلسه شدند. البته دیگران مخالفت می کردند که بنا نیست کسانی از بیرون ، به جلسه ما بیایند. چون داریم بحث انتخابات می کنیم، بعضی ها گفتند که فقط آن مسئول بماند و بقیه بیرون بروند که رفتند. آن شخص ماند و گفت که من می خواهم به شما بگویم که ما از همان روزی که آقای هاشمی نامزد شد، هر صبح و شب دائما داریم افکارسنجی می کنیم ، رای ایشان به سرعت بالا می رود و تا شب گذشته به 70 درصد رسیده و اگر دو روز دیگر را هم صبر کنید؛ به 90 درصد می رسد، اگر او بیاید همه رشته های این سال های ما پنبه می شود، با این صحبت ها، آنها تکلیف را روشن کردند.
این بحث پشت پرده بود، ولی جناح مقابل در بحث رسانه ای مطرح می کرد که هاشمی نمی آید؛ چون می داند تایید صلاحیت می شود و از مردم نه می گیرد و خاتمی نمی آید؛ چون می داند رد صلاحیت می شود. این سرمقاله ای بود که کیهان نوشته بود و این خط را می رفتند که هاشمی به دلیل اینکه می ترسد از مردم نه بگیرد، نمی آید. با جوسازی هایی که در آستانه انتخابات می شد؛ فضا را چگونه می دیدید؟
من تردیدی نداشتم که اگر بیایم؛ رای دارم. البته تردید داشتم که در مراحل مختلف بگذارند همه چیز به صورت طبیعی پیش برود، ولی من کار خودم را کرده بودم و اگر می آمدم؛ کافی بود البته وظیفه ام را انجام دادم و به تقاضاهای مردم جواب منفی نداده ام که این مهم بود وقتی که بحث ها شروع شد و همین حرفها پیش آمد من گفتم: «ما کار خودمان را می کنیم و انها کار خودشان را بکنند» هیچ اقدامی نکردم برای اینکه ردصلاحیت نشوم.
شب همان روزی که می خواستند رد صلاحیت مرا اعلام کنند، شورای نگهبان آقای روحانی را خواسته و به ایشان گفته بودند: اینجا تصمیم گرفته شده که فلانی در انتخابات نباشند و شما بروید با ایشان صحبت کنید تا خودشان نیایند و انصراف بدهند که بی احترامی نشود. گفته بودند : به آقای علی لاریجامی هم گفتیم و بناست ایشان هم فردا برود و با ایشان صحبت کند.
آقای روحانی به من نگفت که انصراف بدهم یا ندهم فقط حرف آنها را زد، گفت : من به آنها گفته ام پس مردم چه می شوند؟ این مردمی که اینگونه امیدوار شده اند و در همه کشور ولوله به پا شده این خطرناک است.گفتند: باید آن را به گونه ای دیگر حل کنیم. آقای روحانی به من گفت: شما چه می کنید؟ گفتم من کنار نمی روم، چرا من بروم؟ من اگر کنار بروم، مردم چه می گویند؟ جواب مردم را چه بگویم؟ بگویم شورای نگهبان این کار را کرد؟ این مثل همان ردصلاحیت است. مردم با آمدن من امید پیدا کرده اند و چرا من روی این شعله افروخته احساس مردم آب بریزم؟ ایشان دلشان نمی خواست من کنار بروم و اصراری هم نکرد و فقط پیغام داد. فردا صبح به دفتر آمدم آقای علی لاریجانی آمد در اتاق راه می رفتیم و حرف هایمان را می زدیم. ایشان ماجرا را با مقدمات بیشتری گفت و پرسید: الان شما چه می کنید؟ انتظار است که شما انثراف بدهید تا مشکلی برای کشور پیش نیاید. من گفتم : من اگر انصراف بدهم مشکل بیشتری پیش می آید به علاوه اینکه به مردم چه بگویم؟ مردم از همه ما برمی گردند. ما مردم را تا اینجا رسانده ایم که خودشان را نشان دادند. تا همین الان خیلی گزارش ها از شهرستان ها داریم که مردم ستاد زده اند و دارند کار می کنند من به این مردم چه بگویم؟ من قبول نمی کنم ایشان گفت: اگر رهبری دستور بدهند، باز شما قبول نمی کنید و کنار نمی روید؟گفتم: اگر ایشان دستور بدهند کنار می روم، آقا حقشان است که دستور بدهند و من هم قبول می کنم. اگر ایشان این راه حل را بپسندند و انجام بدهند، من حرفی ندارم. ایشان گفت: این هم عوارض دارد. من گفتم : من هم این را قبول دارم و توصیه من هم نیست که آقا این کار را بکنند ولی اگر به این نتیجه رسیدند که من نباید بیایم، حتما مصلحتی دارد که ایجاب می کند این کار را کند.
می خواهیم یک مقدار بیشتر آن روز را مرور کنیم.ما که به عنوان خبرنگار در وزارت کشور بودیم و آن التهاب را در مردم می دیدیم، مردم ایستاده بودند و خبرهای ضد و نقیض می آمد که هاشمی می آید یا هاشمی نمی آید یک عده می گفتند: ما دیدیم حرکت کرده است و یک عده می گفتند: نیامده است. از فاصله اینجا تا میدان فاطمی که در خیابان می آمدید و بعد به میدان فاطمی رسیدید، احتمالا مردم را دیدید که اطراف ماشین چه می کردند و بعد وارد وزارت کشور شدید، راجع به نیم ساعت آخر صحبت بفرمایید؟
خودم اطلاع درستی از آنچه که آنجا گذشت، نداشتم. پاسدارهایم را هم نفرستادم. حتی آنها می خواستند جلوتر بروند که امنیت را تامین کنند. ولی چون تصمیم نداشتم، اجازه رفتن ندادم.
یکی از شایعات مهم آن روز همین بود که تیم حفاظت آقای هاشمی آمده و مستقر شده است که این خبر مرتبا تکذیب و تایید می شد.
اگر هم رفتند به صورت مخفیانه رفتند. چون من گفتم که نروید و بعدها هم نپرسیدم که رفتند یا نه؟ بنا شد که تا من نگویم کسی نرود. البته کسانی هم بودند که نلفن می کردند و می دانستم یک عده مردم در آنجا جمع هستند و شعار می دهند ولی به این وسعت نمی دانستم در کشور چه خبر است و بعدا معلوم شد این حالت انتظار در سراسر کشور بوده که خبر نام نویسی من با پیامک منتقل شده است. وقتی آن شرایط را دیدم برای من یک مقدار تازگی داشت.
یادتان هست که در مسیر به چه چیزی فکر می کردید؟
(باخنده) فکر می کردم دارم می روم که اسم بنویسم.
بعد از ثبت نام شما مانع تراشی ها شروع شد در مجلس نامه ای جمع کردند که در واقع به نامه «نه به هاشمی» معروف شد و بعد جوسازی های رسانه ای نیز شروع شد. اینها باعث تردید شما در ادامه راه نشد؟ چون گفتید که تصمیم داشتید تا آخر بمانید. این فکر شما را به شک نمی انداخت که گویا روند مسایل قرار است به شکل دیگری رقم بخورد؟
(با خنده) بالاخره ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بودند تا اینگونه شد.
شما فکر می کنید این رد صلاحیت یا به قول دوستان دیگر، عدم تایید صلاحیت خودتان چه جایگاهی در آینده سیاسی شما خواهد داشت؟جایگاه شما را تقویت کرده یا تضعیف می کند؟یعنی چه نقشی می تواند در آینده سیاسی شما ایفا کند؟
طبعا نقش مردمی را تقویت می کند و ممکن است افرادی در سطوح مختلف جامعه گله مند شوند. من که به میل خودم نیامده بودم، اصرار اقشار مختلف مردم مرا با وجود تصمیم قطعی برای نیامدن مجاب کرد که نام نویسی کنم. عدم تایید صلاحیت من به عنوان شخص من نبود.
عدم تایید صلاحیت برای شما چه طعمی داشت؟موقعی که خبر به شما رسید،چه احساسی داشتید؟ به هر حال شما یکی از شخصیت هایی هستید که نقش سیاسی تان به دوره قبل از انقلاب باز می گردد.
گفتم که من میل نداشتم بیایم و مسوولیت اجرایی را بپذیرم. از سال 76 نمی خواستم بیایم.
به هر حال ؛ مهر رد صلاحیت در کارنامه چه حسی در شما ایجاد کرد؟
در شرایط زمانی که اتفاق افتاد؛ یک مهر تاریخی مثبت است.
برای شما خوشایند بود؟
در مجموع مثبت است ولی از نظر من این کاش نمی شد.
آیا قبل از ثبت نام دیداری هم با آقای خاتمی داشتید؟
نه،البته آقای خاتمی همیشه به من می گفت که شما باید بیایید. تقریبا همه به اتفاق می گفتند و من هم هیچ وقت نپذیرفتم. در این خصوص مشورتی نداشتیم.
اتفاقی که بعد از ردصلاحیت شما افتاد، این بود که فضای خاصی در جامعه حاکم شد. سه احتمال برای واکنش شما مطرح می شد؛ یکی اینکه شما مثلا قهر کنید، یک احتمال دیگر این بود که شما منفعل شوید و احتمالی که خیلی دور از ذهن بود همین عملکردی که در انتخابات انجام دادید.بعد از اتفاقی که رخ داد در نگاه اول به نظر می رسید که نامزدی که بتواند رای مردم را جلب کند، باقی نمانده است. چگونه به این تصمیم رسیدید که همچنان فعال بمانید؛ نه قهر کنید ، نه منفعل شوید و ایفاگر نقشی فعال در انتخابات و حضور مردم در 24 خرداد داشته باشید؟
همان موقعی که آقای روحانی آمد به من گفت که اینها او را شب خواسته اند و این را گفته اند پیشنهاد خودش این بود که او کنار برود. من گفتم که اتفاقا به همین دلیل شما بمانید تا اگر مشکلی برای حضور من پیش آمد شما باشید.
وقتی شما ثبت نام کرده بودید، در اخبار می خواندیم که آقای روحانی آمده و با شما درباره تصمیم انتخاباتی خود رایزنی کرده است.
بله احتمالات و شرایط را می دانستم. بنابراین به ایشان گفتم که شما بمانید. آقای روحانی می گفت: دیگر معنا ندارد که من هم باشم. من گفتم : شما باید احتیاطا بمانید تا اگر من نبودم، شما باشید.
پس می توان نتیجه گیری کرد که برنامه ریزی داشتید؟
نه، همان لحظه پیش آمد. ما برنامه ریزی به آن صورت نداشتیم البته اصرار ما اول به آقای ناطق بود که ایشان بیایند که نپذیرفت. بعد سراغ آقای روحانی رفتیم و ایشان پذیرفت. دراین فاصله هم قبل از اینکه ثبت نام کنم. من به ایشام کمک می کردم.
باز هم می خواهیم روی این تصمیم سیاسی بحث کنیم: برخی از منتقدان شما به این جمع بندی رسیدند که هاشمی ، سیاستمداری حرفه ای است، قهر نمی کندو منفعل نمی شود. در دشوارترین شرایط هم تصمیم عقلانی می گیرد. راجع به این صحبت کنید که بعد از آن ناراحتی یا دلگیری که در بدنه اطرافیان شما و در مردم ایجاد شده بود. چرا فکر کردید که باید همچنان راه را ادامه بدهید و به یک نامزد واحد برسید و در انتخابات فعال باشید؟ چون ناظران بیرونی معتقدند نقش شما و آقای خاتمی در نتیجه انتخابات برجسته بوده است.
همینطور بود. من که رسما گفتم به آقای روحانی رای می دهم و آقای خاتمی هم آقای روحانی را تایید کرد. منتها مشکلی که وجود داشت و آقای خاتمی حل کرد، این بود که اگر آقای عارف و آقای روحانی هر دو می ماندند معلوم بود که نمی توانند پیروز شوند حتی اگر هر دو رای بالایی هم داشته باشند، ولی به پیروزی نمی رسیدند. بنابراین آقای خاتمی برای انصراف آقای عارف اقدام کردند. این پیروزی یک جریان فکری در یک انتخابات دموکراتیک است که آقای عارف اعلام کردند. من نیستم و این کار را آقای خاتمی انجام داد.
بعد از رد صلاحیت هم با آقای خاتمی رایزنی داشتید؟
مشخصا یادم نیست ، شاید هم تلفنی صحبت کرده باشیم، الان چیزی یادم نیست وضع روشن شده بود که چه می خواهد بشود. البته منزل ما نزدیک هم است و برای کارهای ضروری ای که داریم، همدیگر را می بینیم.
آقای هاشمی همانطور که اشاره کردید، پیروزی ای که حاصل شد و آقای روحانی انتخاب شدند. بخش عمده اش مرهون همفکری و تلاش مشترک شما و آقای خاتمی و سایر فعالان سیاسی بود. این پیروزی خیلی با ارزش بود. ولی فکر می کنم چیزی که با ارزش تر از آن بود کار مشترکی است که برای اولین بار میان افرادی که شاید بتوانیم بگوییم به یک معنا «ناهم جناح» هستند، انجام شد. سابقه نداشته در یک انتخابات سیاسی مثلا شما و آقای خاتمی و بقیه افرادی که در قضیه دخیل هستند. روی یک هدف واحد متمرکز شوند و تلاش مشترکی را انجام بدهند که خروجی نهایی آن به «نامزد واحد» تبدیل شود و پیروزی آن نامزد را به ارمغان آورد. این انتخاب ، تجربه خوبی برای کار جمعی بود آیا مصمم هستید که این روش را در آینده هم چه در حوزه های انتخاباتی و چه در بقیه چالش های سیاسی ادامه بدهید؟
به هر حال انسان هر وقت که بخواهد یک کار به این بزرگی را انجام بدهد ، باید با دیگران همکاری داشته باشد. الان هر کسی بخواهد نامزد شود، امکانات خودش و آشنایی ها و هماهنگی هایش را متمرکز می کند. به طور کلی طبیعی است که اگر کسی هدفی داشته باشد، در جاهای ممکن از همکاری ها استفاده می کند.
خاطرات شما در سال 64 را می خواندم که قرار بود انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. حتما جمله ای به این مضمون دارید که آقای مهندس بازرگان نامزد شده و گویا شورای نگهبان ایشان را صالح نمی داند و بعد نوشتید تبعات خواهد داشت. چنین اتفاقی تقریبا 30 سال بعد برای خودتان افتاد، آیا فکر نمی کردید که جلوی این روند را بگیرید.
من موافق نبودم آنها رد صلاحیت شوند می گفتم اینها خطری ندارد ، به کسانی که می گفتند اینها رای ندارند می گفتم: وقتی مطمئن هستید چرا برای نظام هزینه درست می کنید؟ چرا این کار را می کنید؟ اگر همه تفکرات باشند انتخابات را پررنگ می کنند و چهره انتخابات صحیح تر جلوه می کند دقیقا یادم نیست ولی شاید به آنجا رسیده بودیم که آقای محتشمی نامه ای به امام نوشته بودند نمی دانم مساله نامه چه بود و از کجا آمد و چطور شد . ولی وقتی به آنجا رسید دخالت نکردیم. البته با این کارها مخالف بودیم آیت الله خامنه ای هم مخالف بودند ایشان هم می گفتند این کار را نکنید.
برخی معتقدند هاشمی تغییر نکرده و جامعه تغییر کرده و برخی معتقدند هاشمی پابه پای جامعه تغییر کرده ، یعنی خودش را «به روز» کرده و موضع گیری هایش «به روز» شده و برخی معتقدند هاشمی همان جایی که همیشه ایستاده بود ایستاده ولی تلقی جامعه از آقای هاشمی عوض شده است . یعنی نگاه جامعه واقع بینانه تر شده و می تواند هاشمی را بهتر ببیند . در سال 84 پوستر تبلیغاتی شما اینگونه به جامعه پیام می داد که هاشمی جدیدی به عرصه آمده و در سال 92 حتی هاشمی جدیدتری را شاهد بودیم. در عین حالی که در انتخابات زیاد صحبت نکردید، تلقی جامعه از شما این بود که هاشمی جدیدتری را می بیند. شما تغییر کردید یا نگاه جامعه تغییر کرده است؟ به ویژه که مواضع خیلی متفاوتی از شما می بینیم.
جامعه معمولا برداشت خودش را همیشه بر موضوع منطبق می کند. برای من دو مساله اصل و مهم است اول مساله اصول ، اهداف و آرمان های انقلاب است که از روز اول و حتی قبل از اینکه وارد مبارزه شوم ، در وجودم بود و با حفظ آنها آمدم و تا الان هم همان ها را دارم و می خواستم همان جور باشد و الان هم همان گونه است. پایبندی به اصول برای من فرقی نکرده اما شرایط به گونه ای هستند که انسان نمی تواند بگوید 10 سال دیگر مثل امروز خواهد بود. اقتضائات هر زمان تفاوت هایی دارد که باید به آنها توجه شود.
می توانید تفاوت هایی که می فرمایید؛ بگویید چه چیزهایی هستند؟
مثلا شرایطی را که هشت سال پیش وجود داشت قبول نداشتم و تمام این هشت سال را مسیر انحرافی می دانستم که یادگاری من مانده است اینها هنوز هم در جلسات خصوصی شان می گویند که فلانی این لقب را به ما داده است.
خودشان هم به خودشان می گویند جریان انحرافی ، یکی در اوین به دیگری گفته بود که شما جنبش سبز هستید و ما جریان انحرافی هستیم.
بعضی ها اینگونه می گویند و بعضی ها هم طعنه می زنند.
می خواهم بگویم که این برچسب چنان به آنها چسبیده که خودشان هم باور دارند.
از اینگونه تعابیر خاطرات خوبی داریم.اوایل انقلاب بعضی از خانواده ها که از متمکنین بودند و مورد تعرض قرار گرفته بودند پیش ما می آمدند و می گفتند که شما به فکر ما مستکبرین هم باشید(باخنده) به هر حال شرایط فرق می کند اولا تصمیم داشتم که وارد انتخابات ریاست جمهوری نشوم ، چون داشتم در مجمع کار می کردم که نوشتن سیاست های کلی اساسی تر از کار اجرایی است.
البته اجرا نمی شد.
ولی ما باید کار خود را انجان می دادیم سیاست ها تدوین و از سوی رهبری تایید شده و یک روز عملی می شوند. از طرف دیگر نامزدها را هم می شناختم با رهبری هم صحبت کرده بودم نگران بودم چون بعضی از افراد و جریان های حامی آنها را می شناختم و می دانستم که اگر دستشان برسد از قامت انقلاب می تراشند. می دانستیم از اوایل با انقلاب و امام زاویه داشتند. انتخاب آنها شکست انقلابیون اصیل بود و کارهای شان بر نگرانی ها می افزود. در بین نامزدها کسانی بودند که ما قبول داشتیم ولی می دانستیم در آن شرایط رای نمی آورند. به همین خاطر وارد انتخابات شدم. این شرایط با تصمیم قبلی که دیگر برنمی گردم سازگار بود. این دفعه هم امیدی نداشتم که کسی بتواند نظر مردم را جلب کند. بنا هم نداشتم که بیایم. ولی وقتی دیدم مردم اینگونه هستند و رهبری هم حماسه سیاسی را اعلام کردند، با خودم گفتم اگر می خواهم به مردم و آقا خدمت کنم، باید بیایم، عوض شدن من نبود، اتخاذ تصمیم عاقلانه بر اساس شرایط جدید بود.
می گویند آقای هاشمی در گذشته بیشتر به عنوان مرد حکومت صحبت می کرد و اخیرا از جانب مردم صحبت می کند...
من در مواضعم تغییری نمی بینم و بستگی به شرایط زمانی دارد. البته کسانی حرف ها را می زدند که در طول هشت سال گذشته، اولا خودشان را تمامیت نظام می دانستند و فکر می کردند صحبت کردن از مردم پشت کردن به نظام است. در تمام این سال ها بر اساس شناختی که از قبل بین من و رهبری حاکم بود ، صحبت می کردم و مسائل را می گفتم افکار همدیگر را می دانیم ولی با دولتی که سرکار بود و کارهایی که بخش هایی از قوای دیگر و بعضی از نهادها می کردند مخالف بودم و نمی توانستم کارهایشان را تایید کنم چون تایید نمی کردم می گفتند هاشمی طرف مردم را می گیرد. گویا خودشان می دانستند که دارند بر خلاف مردم حومت می کنند البته همیشه نظر مردم برای من اصل بود و خواهد بود.
شاید چون مردم حرف نمی زدند شما به گونه ای صدای آنها بودید؟
نه، مردم حرف های خود را می زدند که حرف نهایی آنها در انتخابات بود شرایط فرق می کرد این درست نیست که تصمیمات متفاوت در شرایط مختلف را حمل بر تغییر فرد بدانیم.
چندی قبل فرموده بودید که اوایل انقلاب اتفاقاتی افتاد که باعث شد بعضی ها برنجند. این جمله برای من خیلی جالب بود. گویا دارید تاریخ انقلاب را باخوانی می کنید. گویا در موضع گیری ها از منتقدان هم دفاع می کنید.
همیشه از منتقدانی که انتقادات سازنده قانونی داشتند حمایت می کردم. چون معتقد بودم که منتقد باید حرفش را بزند. در تمام این سی و چند سال دچار یک جریان افراطی بودیم که همیشه از انها صدمه خورده ایم. در دهه اول یک نوع افراطی گری بود که بعضی ها رنجیدند چند سال بعد از جنگ دوباره شروع کردند در دوره اصلاح طلبان هم افراطیون خاصی ظهور کردند که به خیلی از مسایل آسیب رساندند. حتی اصلاح طلبان را از کار انداختند در دوره گذشته که افراطیون راست همه چیز را خراب کردند.
الان ساکت شدند. این سکوتشان چه معنایی دارد؟
چه بگویند؟! می دانند با این اسناد و مدارکی که به دست آمده نمی توانند منکر شوند یا مثل سابق افکار عمومی را فریب بدهند. می دانند وقتی که توفان مردمی بلند شد باید سرخود را پایین نگه دارند تا باد کلاهشان را نبرد.
فکر می کنید بازگشت دوباره این طیف خطری را متوجه جامعه و انقلاب می کند؟ برای عدم بازگشت آنها چه کارهایی باید انجام داد؟ الان فسادهای مالی آن فاش و در جامعه پخش و منتشر شد. ولی چند سال دیگر حافظه تاریخی جامعه برای عدم بازگشت آنها کمرنگ می شود.
اگر جریانی که دولت را در دست دارد ، خوب عمل نکند این احتمال وجود دارد.
یعنی خطر همیشه وجود دارد؟
بله، مردم جریان اعتدال را سرکار آوردند و امید دارند، اگر نتوانند به خواسته های مردم جواب بدهند دوباره آنها برمی گردند . این گروه باید آنقدر روشن عمل کنند که مردم بفهمند می خواستند کار کنند و نگذاشتند.
شایعاتی هست که شما از سرعت عملکرد دولتی ها راضی نیستند.
در سیاست خارجی خیلی خوب عمل کردند و در مواجهه با آنها هم خیلی مردانه می ایستند در چینش دولت هم خوب عمل کردند، در بعضی از کارها انتظاراتی داشتم ، ولی دولت یک جمع است و شوراهای مختلفی در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دارد و باید بر اساس نظرات جمع عمل کنند که چنین می کنند ممکن بود اگر من بودم به گونه ای دیگر عمل می کردم ، ولی این حق آنان ایت که بر اساس تفکرات خود عمل کنند.
مصداقی هست که می توانستند بهتر عمل کنند.
مثلا من اگر بودم ، برای سبد کالا اینگونه عمل نمی کردم.
الان واژه «اعتدال» وارد ادبیات سیاسی کشور و حتی وارد مسایل اجرایی کشور شده ، شما فکر می کنید چه عملکردی از جانب اعتدالیون می تواند به این تفکر ضربه بزند؟
اولین چیزی که می تواند ضربه بزند این است که مقتضیات اعتدال را ندیده بگیرند بالاخره اعتدال ، مفهوم مشخصات و در عمل بروزاتی دارد که اگر انجام نشود، خیلی ضربه می زند. دومین مورد کارهای اجرایی و انتظارات مردم است که اگر برای مشکلات مردم اقدام نشود، حتی اگر اعتدال را قبول داشته باشند از حرف ها خسته می شوند چون دنبال نتیجه هستند.
الان انتقادی که گاهی نسبت به دولت شنیده می شود. این است که در مواردی دولتمردان تحت عنوان اعتدال گرایی ، ملاحظه کاری می کنند. یعنی در بعضی از حوزه ها به خاطر پرهیز از درگیری ها و رسیدن به بحث های اولویت دار مثل مسایل هسته ای،نوعی عقب نشینی و کوتاه آمدن را می بینیم. البته مردم شرایط را درک می کنند؛ ولی چنین اتفاقاتی هم هست. اگر این رویه ادامه پیدا کند. همان نکته ای که فرمودید که اعتدال هم الزاماتی دارد.اتفاق می افتد. در واقع ، باید به الزامات اعتدال پایبند بود.
مخالفان دولت؛مخصوصا افراطی ها این حرف ها را می زنند که مورد قبول اکثریت جامعه نیست. چون اعتدال را یک منطق قرآنی می دانند، یک وقت هم منظور، موضع گیری هاست که آن هم باید عاقلانه باشد. این یک اصل اسلامی معاشرتی در موضع گیری هاست. اگر منظور در عمل باشد، باید به منطق آن توجه شود که این کار با مقدماتی انجام شود. ولی اگر فرصت را از دست می دهد، نباید به آن توجه کنیم. اقدامات باید در چارچوبی باشد که به مردم وعده دادیم، چون وعده ها خلاف شرع ، قانون اساسی و عرف نبود.
تفاوت «رییس جمهور سابق» بودن در دوره آقایان احمدی نژاد و روحانی چیست؟
در هر دوره هم راحتی خیال و هم نگرانی هایی هست. البته نگرانی های الان با خون دل خوردن های آن دوره فرق می کند. در دولت گذشته نگرانی من این بود که دارد به انقلاب ، کشور ، مردم ، اسلام ، امام زمان(عج) ، رهبری و مقدسات آسیب می رسد که خون دل می خوردم. البته در آن شرایط نمی توانستیم کاری کنیم. در این شرایط نگرانی من طولانی شدن رسیدگی به مشکلات مردم است. تفاوت این دو دوره، مصداق آن شعر معروف است که «تفاوت از زمین تا آسمان است»
خیلی ممنون که حوصله کردید و به سوالات ما جواب دادید.
موفق باشید.