دكتر علي سرزعيم در مطلبی در اعتماد نوشت:
قطعا به اين سوال در ذهن خود برخوردهايد كه چرا پيشرفت نميكنيم يا پيشرفته نيستيم. ممكن است با پاسخهاي سادهانگارانهيي نظير اينكه از بس دزدي يا فساد هست كه مانع پيشرفت ميشود ذهن خود را راضي كرده باشيم و عطش پاسخ به اين سوال را موقتا فرونشانده باشيم.
من با يك مثال كوچك از زندگي شخصي خود تلاش ميكنم چشماندازي از پاسخ بهتر به اين سوال مهم را فراهم كنم گرچه تاكيد دارم كه مثال مذكور صرفا بهانهيي براي گشودن يك چشمانداز فراختر خواهد بود نه ذكر يك مساله شخصي. قبل از ورود به بحث ذكر اين مقدمه خالي از لطف نيست كه دوستي كه در امريكا (بوستون) به سر ميبرد با مزاج طنز در وبلاگ خود نوشته بود كه خيابانهاي اينجا مثل درون خانههاي ما ايرانيان است و درون خانههايشان مثل خيابانهاي ايران.
من شخصا در مورد تكه دوم قضاوت وي مطمئن نيستم چون با وجود حضور در خارج از كشور تجربه رفت و آمد به خانههاي آنها را نداشتم واز اين حيث قضاوتي در اين رابطه ندارم. اما تكه اول جمله او درست است. معمولا تميزي و از آن مهمتر نظم خيابانها و اساسا معماري شهري در كشورهاي توسعه يافته همواره موجب غبطه ما ايرانيان است اما در عوض ما ايرانيها هم و غممان معطوف به دكوراسيون و مجلل بودن درون خانههاست. عادت بسياري از ما ايرانيان است كه درآمدهاي خود را صرف خريد خانه و تزيين آن كنيم و در اين راه با هم رقابت فزايندهيي داريم. دليل چيست؟ آيا صرفا يك عادت فرهنگي در اينجا مطرح است؟
من گمان ميكنم مساله فراتر از آن است. به اعتقاد من ريشه توسعه در فعاليتهاي جمعي در عرصه عمومي است و ما چون در اين عرصه ضعيف هستيم پيشرفت نميكنيم و پيشرفته نيستيم. يك نماد اين مساله در معماري شهري ما ظاهر ميشود كه نميتوانيم در زيبايي شهر متفق شويم و به اتفاق شهر زيبا و تميزي داشته باشيم اما در عرصه خانه كه مساله رفتار جمعي كمتر است زيبايي و زيباشناسي ما مجال بروز مييابد.
امروزه بسيار روشن است كه به عنوان مثال انجام يك فعاليت جدي در عرصه توليد و كسب و كار منوط به ايجاد يك شركت و سازماني حقوقي است تا در آن مجموعهيي از افراد بتوانند در توليد يك محصول يا ارائه يك خدمت با هم همكاري كنند. اين امر ميسر نميشود مگر آنكه قانون كار پيشرفتهيي حاكم باشد تا نحوه رابطه نيروي انساني را به خوبي تنظيم كند و تعادل خوبي ميان حقوق و كارايي برقرار كند. همچنين اين شركت موفق نخواهد بود مگر آنكه يك قانون پيشرفته در عرصه حقوق تجارت وجود داشته باشد و روابط ميان شركتها را تنظيم كند. طبيعي است كه اين امرصرفا با وجود قانون خوب حل نخواهد شد بلكه ضروري است تا نهاد قضا آنقدر پيشرفته و توسعهيافته باشد كه بتواند از اجراي قوانين پشتيباني كند. همچنين اين شركت موفق نخواهد بود مگر آنكه براي فعاليت بتواند نيروي انساني كارآمد را به استخدام بگيرد و اين امر مرهون نهاد آموزش و پرورش است. طبيعي است كه ميتوان اين خط سير را ادامه داد و ديد كه چطور زنجيرهيي از امور كه عمدتا نهاد هستند بايد وجود داشته باشند تا موفقيت يك شركت يا بنگاه را تضمين كنند.
براي اينكه قدري اين موضوع ملموستر شود مثالي را مطرح ميكنم. از آغاز سال گذشته در مجموعه مسكوني ساكن شديم كه 24 واحد دارد. در اداره اين ساختمان با مسائلي روبهرو شديم كه در يك مقياس وسيعتر در جامعه ما رخ ميدهد و همين امر به ما به خوبي نشان ميدهد كه دشواريهاي اقدام جمعي به چه شكل است و چگونه ميتواند نتايج بدي در عرصه عمومي به همراه داشته باشد و در عين حال به خوبي نشان ميدهد كه اگر نهادهايي بتوانند به افراد جامعه كمك كنند تا اقدام جمعي خود را حل كنند چگونه پيشرفتهايي در عرصه عمومي ايجاد ميشود. در بدو ورود به ساختمان ملموس بود كه ساختمان نياز به تعمير و نگهداري دارد. مسير خودروها به پاركينگ (رمپ) نياز به مرمت داشت، راهپلهها چراغ نداشتند و چراغ بسياري سوخته بود، آسانسور زشت و كثيف بود، ديوارها نياز به رسيدگي و نقاشي داشت و براي اينكه ساختمان زيبا شود ضروري بود تا اقداماتي صورت گيرد. از مدير ساختمان پرسيدم كه چرا اينكارها انجام نميشود گفت كه پولي در كار نيست كه بشود روي اين امور هزينه كرد.
راست ميگويد وقتي درآمد سرانه كم باشد افراد پولي ندارند كه صرف هزينههاي لوكس مثل ظاهر ساختمان و شهر بكنند. گفت كه برخي همسايگان مستاجر هستند و صاحبخانهها چون خود مقيم ساختمان نيستند رضايت نميدهند از پول اجاره در مورد ساختمان هزينه شود. ياد اقتصاد سياسي افتادم. وقتي بخشي از جامعه كوتاهنگر باشد و منافع عاجل را بر منافع آتي مقدم شمارند اين مشكلات بروز ميكند. كساني كه كمتر ذينفع هستند (صاحبخانههاي غيرمقيم) برخورد متفاوتي از صاحبخانههاي مقيم دارند. نكته ديگر آن است كه ظاهرا خلأ قانوني در اين زمينه داريم كه اگر يك همسايه در يك امر جمعي اخلال كرد و مانع از ايجاد تفاهم شد چگونه بايد با او برخورد كرد. كسي ميگفت كه قانوني در اين زمينه هست ولي همه ميدانيم كه پيگيري قضايي در اين زمينه بسيار سخت و فرساينده و زمانبر است. وي اضافه كرد كه در گرفتن شارژ ساختمان براي پرداخت هزينههاي جاري ساختمان نظير آب، برق و غيره مشكل داريم و همسايگان بدهكار زيادند و گرفتن پول از آنها كار دشواري است. راست ميگويد در اقتصاد نيز ميدانيم كه اخذ ماليات از مردم چقدر كار سخت و پرهزينهيي است و اخذ ماليات شاخصي از ظرفيت دولت قلمداد ميشود.
با همسايگان باب صحبت در اين زمينه را گشودم. ميگفتند كه مساله پرداخت شارژ ساختمان نيست بلكه اطميناني نسبت به مدير ساختمان ندارند. برخي گمان داشتند كه وي به اندازه پولهايي كه دريافت ميكند خدمات ارائه نميكند. هيچ گزارشي از دخل و خرج ارائه نميكند و شفافيتي ديده نميشود مضاف بر اينكه وقتي كاري انجام نميشود چرا بايد براي آن هزينه كرد. خواستيم هياتمديره براي ساختمان تشكيل دهيم تا مسائل تقليل يابد. فراخواني زديم اما كمتر از نصف همسايگان شركت كردند.
ياد اين افتادم كه در عرصه عمومي مشاركت معمولا پايين است و افراد نسبت به سرنوشتشان بيتفاوت هستند. موجسواري و طفيليگري (free-riding) ويژگي عامي در مسائل جمعي است. عدهيي حاضر نيستند هيچ هزينهيي كنند اما ميخواهند از ثمرات آن بهرهمند شوند. يكي از همسايگان كه خانم بازنشسته و خانهداري است داوطلب بود كه مدير جديدي براي ساختمان شود اما مدير قبلي مخالفت ميكرد. براي من كه سعي ميكردم قضاوت بدبينانه نسبت به مدير سابق نداشته باشم همين امر مرا مشكوك ميكرد چون بنا به تعريف اين مسووليت هيچ منفعتي نداشت و صرفا هزينه و زحمت بود و انتظار ميرفت كه هر كس با كمال ميل از بار آن شانه خالي كند. خانم داوطلب مدعي بود كه مدير فعلي در بهترين حالت كفايت لازم را ندارد براي اينكه هزينه تعمير و نگهداري شوفاژ ساختمان خيلي بيشتر از قيمت رايج تمام شده است. براي من اين مساله نوعي تبليغات سياسي براي كسب قدرت قلمداد ميشد و به همين دليل آن را جدي نميگرفتم. نهايتا خانم مذكور همسايگان را به مقاومت منفي به شكل ندادن شارژ ترغيب كرد تا مدير قبلي حاضر به قبول انتقال مسالمتآميز قدرت شود و اين يعني راهبري. به عبارت ديگر وي توانسته بود در يك حركت جمعي يعني تحريم پرداخت شارژ مساله كنش و اقدام جمعي را حل كند كه امري دال بر قدرت راهبري وي قلمداد ميشد. مدير جديد بالاخره آمد و انقلاب در ساختمان پيروز شد اما مدير جديد مدعي شد كه مدير قبلي مبالغ مانده را به وي تحويل نميدهد كمااينكه در كشورهاي در حال توسعه جابهجايي قدرت به سادگي انجام نميشود و پس از انتخابات تازه جنگ بر سر انتقال واقعي قدرت آغاز ميشود. انرژي جديدي ايجاد شد و با روي كار آمدن بلافاصله دست به كار شد. در نخستين گام وضعيت چراغهاي ساختمان را يك سامان اساسي داد و با نصب سنسورهايي در راهروها همه را خودكار كرد. بلافاصله ديديم كه وي هر روز نمونههايي از سنگ مرمر ميآورد و با پيمانكاراني وارد مذاكره ميشود كه دلالت بر فعاليت وي داشت. مدير قديم را روزي در راهروها ديدم كه از اقدامات انجام شده اظهار نارضايتي ميكرد. ميگفت اجناس بنجل خريداري شده كه دوام ندارد و به زودي براي ساختمان هزينهزا خواهد بود. اين مدير جديد يكهتاز است و بايد قبل از دست زدن به هر اقدام هزينهزايي چون نصب سنگ مرمر بر ديوارها رضايت همه را جلب كند و مسائلي از اين دست.با خود گفتم رقابت سياسي است و نبايد اين حرفها را جدي گرفت. مساله ديگري نيز مطرح شد و آن اينكه مدير جديد نيز مثل مدير سابق زيربار نظارت نميرفت. ما كه تجربه مدير قبل را داشتيم مصوب كرديم تا ساختمان هياتمديره داشته باشد و يك حسابرس و يك بازرس نيز وجود داشته باشند. مدير ساختمان زير بار اين قضيه نميرفت و ميگفت مخالف استقلال عمل من است و اگر من را قبول نداريد يا به من اعتماد نداريد بهتر است مدير ديگري بياوريد. ما راهي جز كنار آمدن با وي نداشتيم چرا كه گزينه ديگري پيش رويما نبود. مساله آن است كه نبايد ساختمان زيربار منت يك فرد رود. كافي است همه افراد هر ماه پولي دهند تا يك مدير ساختمان استخدام گردد تا رسيدگي به ساختمان را وظيفه خود بداند و بدون منت كار كند و بشود بدون ملاحظه او را بازخواست كرد. اما وقتي كه درآمد خانوارهاي مقيم ساختمان آنقدر نيست كه بتوانند هزينه يك مدير ساختمان را تقبل كنند، طبيعي است كه بايد از ميان اهالي خود ساختمان كسي را پيدا كرد. نهايتا اينكه نخستين جلسه ساختمان تحت مديريت جديد برگزار شد كه از قضا من نبودم. ظاهرا در آن جلسه مدير قبلي ساختمان هجوم بياماني بر مدير جديد ميآورد و بنا به نقل مدير جديد همسايگان به اندازه كافي به دفاع از وي برنميخيزند. نتيجه اين امر آن شد كه مدير جديد انگيزه كار را از دست داد و ديگر هيچ اقدامي صورت نگرفت.
در هر حال ما تاكنون در اصلاح عرصه عمومي محدود به ساختمان خود با مشكلاتي مواجهيم ولي درك بهتري از دشواري اصلاح عرصه عمومي در ايران داريم. وجود نهادهايي كه ميان بخشهاي مختلف جامعه هماهنگي ايجاد كرده (coordination)، از مسوولان حسابرسي و انگيزههاي لازم براي فعاليت درست را ايجاد كند شروط لازم براي اصلاح عرصه عمومي جامعه است. اين همان چيزهايي است كه اصطلاحا اقتصاد نهادگرا خوانده ميشود.