شايان ربيعي در ابتکار نوشت:
سقوط يک هواپيماي ديگر در آسمان آلوده تهران، رعب و هراس مردم از سفرهاي هوايي را دوباره زنده کرد تا سر زخم هزار داستان ديگر در اين باره باز شود.
هرکسي علتي را براي سقوط بيان ميکند، از فرسودگي ناوگان، تا ناهماهنگي خلبان و مسؤلان برج مراقبت، از تحريمها تا غيرحرفهاي بودن کادر پرواز و نامناسب بودن خدمات شرکتهاي هواپيمايي و....
واقعيت اين است که تنها چهار دقيقه پس از پرواز، خلبان هواپيما اعلام ميکند که پرندهاش نقص فني دارد! چهار دقيقه زمان زيادي نيست. سؤال اينجاست که چگونه ممکن است چنين نقصي در هواپيما باشد و ناظران و مهندسان پرواز قبل از اوج گيري از آن بي خبر باشند؟ متوجه باشيد که درباره دوچرخه يا ساعت يکبار مصرف حرف نميزنيم! هواپيما و سيستم پرواز آن بسيار پيچيده و مهندسي شده است و به سادگي نميتوان چنين نقصهايي را نديد و يا متوجهش نشد.
اما از سوي ديگر وقتي خلبان هواپيما تنها چهار دقيقه پس از پرواز اعلام نياز به فرود اضطراري ميکند چرا بايد بيش از 20 دقيقه در هوا بچرخد و باز هماهنگي لازم براي فرودش انجام نشود؟ برج مراقبت و مسؤلان هماهنگي باند پرواز در اين مدت مشغول چه کاري بودهند که نتوانستهاند يک باند را براي فرود يک هواپيما آزاد کنند؟ آيا چيزي غير از عدم رسيدگي فوري به يک مسئله اضطراري ميتواند علت باشد؟
اگرچه با توجه به اکرايني بودن خلبان اين پرواز و فوت او و همچنين اعلام اين که عدم تمکين خلبان به فرمان برج مراقبت عامل سقوط بوده است، سعي شده تا قضيه فيصله داده شود، اما به نظرميرسد که اين علت يابيها چندان قابل اتکا نباشد.
به گمان نگارنده کاهش نگرانکننده مسؤليت پذيري در همه سطوح از مديران بلند پايه تا پايين ترين ردههاي مسؤليتي در کشور، علت العلل بسياري از حوادث اينگونه است، حوادثي که مردم ايران را در نزديک به يک دهه گذشته دچار خسرانها و خسارتهاي جاني و مالي بسياري کرده است.
جالب آن است که تا الآن- عصر يکشنبه- که مشغول نوشتن اين يادداشت هستم آمار دقيقي از تعداد کشتهشدگان حادثه سقوط هواپيما در دست نيست اما به هر حال 40 يا نزديک به 40 کشته در يک سانحه هوايي آن هم درست بيخ گوش فرودگاه يک فاجعه ملي و فراموش نشدني است و نبايد اجازه داد که بازي کردن با جان مردم براي خاطيان اين حادثه هولناک به سادگي از سرگذرانده شود.
اما همه اينها يک سوي ماجراست، سوي ديگر اين داستان ابعاد وسيعتر و نگرانکنندهتري دارد. در خبرها آمده که اين هواپيما توليد کشور خودمان و بر اساس مونتاژ يک مدل هواپيماي اکرايني بوده است.
اين خبر افسوس ما را چندين برابر بيشتر ميکند! افسوس از يک اصرار و پافشاري پرهزينه و بيهوده! افسوس از اين که بر صنعتي که توانمندياش را - دست کم هنوز- نداريم، اين همه اصرار ميکنيم و مدعي توانمندي در اين حوزه هستيم!
آقايان! ما هواپيما ساز نيستيم! ما خودروساز حرفهاي و کاربلد نيستيم! و اگر سعي کنيم چيزي که نيستيم باشيم، همان ميشود که آمار نجومي تلفات جادهايمان در جهان منحصربفرد ميشود، همان ميشود که درست بالاي سر فرودگاه، هواپيمايمان سقوط ميکند و پنجاه خانواده را داغدار ميکند.
آن ميشود که خودروهاي داخلي را که واقعا پنج، شش ميليون تومان هم نميارزند بايد به صورت انحصاري و به قيمت بيست، سي ميليون به مردم رنجديده و فقير بفروشيد تا با آن در جادههاي کشور بميرند.
به قول يک اقتصاددان، به جاي اين خودروسازيها و هواپيماسازيها، بهتر است گاو داري بزنند! دستکم به جاي «شير پالم دار» ميتوانند شير سالم بدهند دست مردم! و به جاي جوانمرگ کردن آرزوهاي مردم يک کشور در زمين و آسمان، طول عمرشان را بيشتر کنند.
دير يا زود ما بايد ياد بگيريم که قرار نيست در همه صنايع، به صورت کجدار و مريز فعال باشيم، قرار نيست در هر کاري سرآمد و خودبسنده باشيم و مدعي باشيم که بي جهان پيرامون ميتوانيم به حياتمان ادامه بدهيم!
اصرارهاي نابجا بر سر آنچه واقعا وجود ندارد، عصبيتهاي بيهوده، عقدهگشاييهاي سياسي و باندبازيهاي اقتصادي مهمترين موانع توسعه در اين کشور بوده و هستند.
شکي نيست که اين رفتارها عموما از سوي کساني دنبال ميشوند که از وضعيت کنوني کشور، سودهاي کلان به جيبشان ميرود و بر همين اساس مخالف هرگونه تغيير و تحول به ويژه تغيير مثبت در مناسبات سياسي و اقتصادي با جهان هستند.
اميدواريم با تمهيداتي درست و به موقع از تکرار اين حوادث تلخ آن هم به علت اين نقصها و ناهماهنگيهاي پيش پا افتاده جلوگيري شود.
چندان به دنبال کشف رمز از گفتوگوهاي راديويي خلبان با برج مراقبت نباشيد! جعبه سياه اينجاست؛ در اتاق تصميم گيري برخي مسؤلان!