اولين گلوله که به خرمشهر اصابت کرد هفده سال داشت. عکاس روزهاي قبل و بعد از اشغال خرمشهر در روستاي خيين بين خرمشهر و شلمچه به دنيا آمد. از بدو ورود به خرمشهر کار عکاسي اش را آغاز و دوم راهنمايي بود که رتبه اول عکاسي را در مسابقه عکسي که شرکت کرده بود به دست آورد.
جاسم غضبان پور در گفتوگو با ابتکار ميگويد؛ «آخر شهريور بود مسئول بچههاي امداد هلال احمرکه در مرز مستقر بودند آمد و به من و دوستانم گفت صدام تهديد کرده امروز خرمشهر را ميزند. خبر کوتاه بود. مختصر اما مضر! او گفت که صدام چيزي دارد به نام"خمسه خمسه و با آن قرار است شهر را بزند” هنوز جمله اش به انتها نرسيده بود که صداي زوزه اي ناآشنا همه را بر جا ميخکوب کرد صداي اولين گلوله که درست پشت خانه جوان خرمشهر اصابت، کرده بود!»
او اگرچه به عنوان عکاس جنگ شناخته ميشود ولي سي جلد اثر نفيس عکاسي درباره تاريخ و فرهنگ و هويت ايران تهيه کرد. آثارش به نامهاي شکوه ايران، بم، خانههاي ايراني، شکوه خوزستان زندگي جديد کالبد قديم. لطف علي صورتگر و... بر خود دارند. اومي گويد من خوزستانيم اهل جنوب با تمام ويژگيهايش و بخشي از فرهنگ و هويت همين سرزمين هستم، مثل کردها، ترک ها، لرها، بلوچها و فارسها و همه اقوام ايراني... من ابتداي اسم کتاب هايم را"شکوه” گذاشتم،، شکوه ايران، شکوه خوزستان، شکوه دماوند... ميخواهم با افتخار از ايران حرف بزنم،ايران وطن من است.
او چند ماه اول جنگ را در اردوگاههاي جنگ زدگان به کار امداد پرداخت و سپس آنها را رها کرد و به منطقه عملياتي رفت. قبل از آن اردوگاه فسا را براي جنگ زدگان ساخته بودند و بعد مستقيما به عنوان بسيجي وارد جنگ و در نهاد سپاه پاسداران خرمشهرعضو تيم جهان آرا شد. او ميگويد؛ ولي ديگر جهان آرا شهيد شده بود! اوايل به عنوان پيک در منطقه عملياتي بود بعد به عنوان عکاس کارش را آغاز کرد بعد از عمليات بيت المقدس و آزاد سازي خرمشهر رسما عکاس جنگ شد.
گفتگوي ابتکار با جاسم غضبان پور عکاس رزمنده و تصويرگر آن سالهاي سخت ايران از نظرتان ميگذرد.
آقا غضبان پور جنگ از پشت دوربين شما چگونه ديده شد؟
چيزي که خودم دنبالش بودم و لنز دوربينم بر آن فوکوس شده بود همه ارزشهاي انساني و والا بودند که در جنگ به منصه ظهور رسيد ايثار شهادت تعبد....اينها خصايل نابي بود که خيليها فکر ميکنند چيزي شعار گونه و به دور از حقيقت بود ولي واقعيت اين است که دوربين هر عکاسي ميتوانست اين صحنهها را در ان روزها شکار کند ولي ما بي تجربه و نا آشنا بوديم. وقتي نخستين گلوله به شهر خرمشهر برخورد کرد ما جايي رفتيم كه گلوله اصابت کرده بود. ديديم چيزهايي گداخته روي زمين افتاده كه فهميديم تركشهاي توپ است. نميدانستيم چه بود و بدون ترس به آن دست زديم. رفتيم كنار نيروي دريايي كه مردم در خيابان ساحلي جمع شده بودند و مردم بعد از شليك گلولههاي توپ 106به سمت خاك عراق دست ميزدند و خوشحالي ميكردند و يا پشت درختان کنار ساحل پناه ميگرفتند و انگار همهچيز شوخي بود و فكر ميكرديم تنه درخت ميتواند جلوي گلوله توپ رابگيرد. اصلا كسي ماجرا را جدي نگرفته بود. آن شب مردم خرمشهر تا صبح قتل عام شدند. قبل از فرودگاه مهرآباد تهران، جنگ در خرمشهر آغاز شده بود.
به نظر شما آيا موفق شديم و شديد که واقعيت جنگ را با همه داشته هايش به نسل بعد انتقال بدهيد؟
من معتقدم که نسل ما که در جنگ بودند بسيار کم کار کرديم و حقيقت اين است که هم من و هم سيستم دولتي، مسائل را درست تبين نکرديم و به نسلهاي بعد از خودمان انتقال نداديم. يک بخش قصور از جانب من عکاس و بخش ديگر هم به سيستم دولتي مربوط است. واقعيت اين است که 30 سال از آن واقعه ميگذرد و ما هنوز سازمان پيدا نكردهايم. صدام چند تصوير از شهر خرمشهر ميگرفت و همان شب از تلويزيون بغداد پخش ميکرد كه شهر در اختيار ما است در حالي که شهر هنوز سقوط نكرده و محاصره شهر كامل نشده بود. نوعي تبليغات قوي داشت. «شهيد رفيعي آخرين نفري بود كه زير پل در آخرين درگيري ماند و تمام تيرها را از بچههاي همرزمش ميگيرد و ميگويد شما برويد، من ميمانم و مقاومت ميكنم. شب فيلم شهادتش را تلويزيون عراق پخش كرد و ما تصاوير را همان شب ديديم. يك نفر در حال مقاومت بود و وقتي تمام تيرهايش تمام شد،عراقيها به او نزديك ميشوند و ميبينند زخمي است، او را كتك ميزنند و دست آخر شهيدش ميکنند. هنوز جنازه شهيد رفيعي برنگشته و جزو مفقودالاثرهاست. اين نشان ميدهد كه فيلمبرداربا تكتيرانداز و خطشكن بوده ولي ما تا عمليات بيتالمقدس چنين امكان و اصلا چنين تفكرمنسجمي در زمينه تبليغات نداشتيم. صدام اول موزه جنگش را ساختو عکس موزه را پشت اسکناسهايش انداخت بعد با ما جنگ كرد.»
تفاوت عکاسي جنگ با ساير ژانرهاي عکاسي در چيست؟
مهمترين تفاوت اين است که عکاسي جنگ درامد زا نيست بلکه هزينه زاست. هم هزينه جاني دارد و هم هزينه مادي. عکاس مجبور است در خط مقدم باشد تا بتواند تصويري بگيرد ولي ساير شاخههاي عکاسي از وضعيت بهتري برخوردارند. عکاس جنگ با دوربين بايد در خط مقدم جبههها باشد تابتواندعکس خوب بگيرد درواقع اسلحه عکاس دوربينش محسوب ميشود.
نوع نگاه و فعاليت عکاسان جنگ با هم چه تفاوتي دارد.
بعضي از عکاسان در اوايل جنگ به صورت مقطعي به منطقه عملياتي رفته بودند. يکي دو روز در جبهه بودند و بعد برگشتند و در طول جنگ حضور نداشتند. اگر بخواهيم از عکاسان جنگ اسمي ببريم بايد به کساني مثل سعيد صادقي، احسان رجبي، سعيد جان بزرگي، مفقود الاثر مصطفي گودرزي، ابراهيم رحيمي، شهيد بهروز مرادي، شهيد علي برام زاده، محمد بدفر و... نام ببريم. اينها عکاسان جنگ بودند و جنگ برايشان سرگرمي نبود. همه ما مديون آنها هستيم و من در مقابل آنها کاري نکردم.
چه خاطره اي از جنگ داريد که خيلي در ذهنتان مانده و تصويري ماندگار از خود بر جاي گذاشته است؟
با شکوه ترين خاطره جنگ براي من سوم خرداد شصت ويک که خرمشهر آزاد شد ويا روز آزاد سازيه اسرا در مرز خسروي است.