خشونت خانگي به اعمال خشونت فيزيکي، رواني، مالي يا کلامي در محيط خصوصي خانواده گفته ميشود. متداول ترين نوع خشونت همسرآزاري و کودک آزاري است. براساس آماري که پزشکي قانوني، در چهار ماهه نخست امسال 26هزار و 723 نفر به دليل همسرآزاري به مراکز پزشکيقانوني مراجعه کردند، که از اين تعداد 25هزار و 820 نفر زن و 903 نفر مرد بودند. آمار مراجعان همسرآزاري در مدت مشابه پارسال 26هزار و 436 نفر بوده که از اين تعداد 25هزار و673 نفر زن و 763 نفر مرد بودند که رشد 1/1 درصدي را نشان ميدهد. همچنين آمار ديگري که اين سازمان به تازگي منتشر کرده، نشان ميدهد 30درصد قتلهاي کشور خانوادگي است.
به گزارش ابتکار، بيشتر خشونتهاي خانگي به آزار همسر و کودک مربوط ميشود. کم نيستند والدين يا همسراني که با شريک زندگي يا کودک خود همچون شيء تحت مالکيت برخورد ميکنند و با تصور جايگاه مالک، اعمال هر نوع رفتاري را براي خود مجاز ميدانند. خشونت خانگي در اشکال و حوزههاي گوناگون در تمام دنيا معمولاً از سوي مردان نسبت به زنان و کودکان اعمال ميشود؛ گرچه طي ساليان اخير شاهد مواردي از خشونت زنان نسبت به مردان، بيشتر در حوزههاي کلامي و رواني، هستيم. به همين سبب، تعاريف جهاني و عمومي از همسرآزاري و خشونت خانگي نيز بر همين نکات استوارند.
بر همين اساس در تعريف خشونت خانگي چنين عنوان ميشود: خشونت خانگي، خشونتي است که در محيط خصوصي به وقوع ميپيوندد و عموماً ميان افرادي رخ ميدهد که به سبب صميميت، ارتباط خوني يا قانوني؛ به يکديگر پيوند خوردهاند. در ميان انواع خشونت خانگي، رايجترين و شديدترين نوع آن، شامل خشونت فيزيکي ميشود و به مواردي همچون زدن، پرتاب کردن شي، استفاده از ابزار فيزيکي براي ضربه، هل دادن، کشيدن موي سر و... مصداق مييابد که در نهايت به صدمه به فرد تحت خشونت منجر ميگردد. گرچه ممکن است در موارد بسيار ديگري شاهد انواع ديگر خشونتهاي رواني جنسي و يا مالي (فشار مالي) و... نيز باشيم.
به گفته رئيس مرکز فوريتهاي اجتماعي بهزيستي، خشونتهاي خانگي در صدر تماسها با اورژانس اجتماعي قرار دارند. حبيب الله مسعودي فريد در گفتگو با ايلنا ميگويد: «بيشترين تماسها با اورژانس اجتماعي به دليل کودک آزاري و همسرآزاري است، 8 درصد از مراجعان به اوژانس اجتماعي به خاطر اين دلايل مراجعه ميکنند، بنابراين ميتوانيم بگوييم که خشونتهاي خانگي درصد بالايي از علل مراجعه به اورژانس اجتماعي را تشکيل ميدهد. بيشترين نوع کودک آزاري که به ما گزارش داده ميشود جسمي است و اغلب از طريق همسايهها و فاميل اطلاع داده ميشود. در موارد ارجاع شده به ما، بيشترين کودک آزاري نيز از طرف مراقبين کودک بر روي آنها اعمال شده است، البته تماس زياد با اورژانس اجتماعي در يک منطقه نشانگر ازدياد آسيبهاي اجتماعي در آن منطقه نسبت به ديگر بخشها نيست، بايد توجه داشت که اگر به دليلي خاصي، بيشتر با ما تماس گرفته ميشود به معناي آن نيست که اين آسيبها در جامعه ما بيشتر است، بلکه نشان ميدهد اين آسيبها بيشتر از سوي مردم گزارش ميشود».
در مورد انواع خشونت در يک تقسيمبندي کلي و نسبتاً عمومي، خشونت به چهار نوع کلي تقسيم ميشود: خشونت جسمي، جنسي، رواني و مالي. گرچه تقسيمبنديهاي جزئيتر ديگري نيز وجود دارد. همچنين نکتهاي که در اين ميان قابل توجه است، همپوشاني داشتن انواع خشونتها با يکديگر است. بدينگونه که هر يک از مصاديق خشونت، همزمان شامل چندين نوع از انواع خشونت ميشوند و در چند دسته بهصورت همزمان ممکن است جاي بگيرند، اما معمولاً متعلق به دستهاي قلمداد ميشوند که بيشترين تأثير را در آن زمينه بر روي قرباني گذاشتهاند.
دکتر ايراني کارشناس مسائل خانواده در اين مورد ميگويد:« مواردي مانند مشکلات مالي، طلاق، بيکاري، مشکلات جنسي در اعمال اين خشونتها سهيم هستند، اما نقش ازدواجهاي زود هنگام و بدون بلوغ لازم اجتماعي در رواج خشونت خانگي موثر است. هر انساني که به بلوغ جسمي رسيده باشد به معني داشتن بلوغ اجتماعي نيست. همچنين عدم تفاهم فرهنگي، نوع برداشت متفاوت از وظايف زن و شوهري و تصور قالبي از نحوه تربيت کودک، در اعمال خشونت بي تاثير نيست.
امروزه خشونت فيزيکي نسبت به گذشته کم تر شده در دوره اي شايد بخشي از زنان در مناطق محروم اعمال خشونت فيزيکي را از حقوق شوهر ميدانستند با مراجعه به اشعار و ترانههاي محلي ميتوان اين ديد به جايگاه زن و مرد را ديد. خشونتي که امروزه بيشتر در خانه اعمال ميشود خشونت کلامي و شکنجه رواني است و صدمات آن کمتر از اعمال خشونت فيزيکي نيست و صدمه آن از دست رفتن عزت نفس و اعتماد به نفس فردي است که مورد خشونت واقع ميشود. خلاء قانوني هم در باره اين جرمها وجود دارد، در حال حاضر مرد به نوعي مالک زن و فرزندش به حساب ميآيد و حتي در صورت انجام قتل کودک؛ ولي به عنوان مالکِ مقتول جدا از بندهاي مجازات مربوط به قتلهاي ديگر محاکمه ميشود، متاسفانه به نوعي از هر نظر فضا براي اعمال خشونت آماده است».
کودک آزاري بخش بزرگي از خشونت خانگي را شامل ميشود. از اين دسته خشونتها آماري در دست نيست و به جز مواردي که به خاطر حاد بودن صدمه وارد شده پاي بيمارستان و رسانهها وسط کشيده ميشود آماري از تعداد کودکان آزار ديده در دست نيست. بيشتر خشونتهاي حاد مربوط به والدين معتاد و بدون صلاحيت است در چند سال گذشته مواردي مانند سوزانده شدن و ضرب و شتم شديد کودکان در مطبوعات انعکاس داده شد، اما اعمال خشونت عليه کودکان تنها شامل ضرب و شتم نيست. کودک خشونت ديده در بزرگسالي خشونت را بازتوليد خواهد کرد يا دچار افسردگي پنهان خواهد شد. خاطرات کودکي سازنده دنياي بلوغ و جهان فکري فرد در بزرگ سالي است. کودکي، دوران رشد و شکل گيري شخصيت است. انواع کودک آزاري در اين سالهاي حساس و مهم، به رشد و سلامت آنان آسيبهاي جدي وارد ميکند. کودکان آزار ديده در تمام جنبههاي رشد مانند رشد جسمي، ذهني، رواني و اجتماعي با مشکلات و نارساييهاي فراواني رو به رو خواهند شد.
دکتر توکلي ميگويد: «کودک آسيب ديده از سوي والدين يا خواهر و برادر بزرگتر با چند خطر روبرو ست فرقي ندارد خشونت کلامي و سرزنش باشد يا فيزيکي، ممکن است کودک احساس گناه را هميشه با خود نگه دارد؛ اينکه دائم در حال قضاوت شدن از سوي اطرافيان است، اين مسئله منجر به روان پريشي خفيف و يا حاد خواهد شد و احتمال داشتن يک زندگي مشترک موفق براي چنين انساني کم ميشود. مورد دوم موضع گرفتن کودک نسبت به والدين خشن است اين کينه پنهان از والد باعث زندگي متفاوت براي او در آينده نخواهد شد. اين خطر وجود دارد که در دوره بزرگسالي تبديل به نسخه ديگري از والدينش شود و حتي بدتر. سيستم آموزش ما اسم آموزش و پرورش را يدک ميکشد، بايد سهم دولت و جامعه در تربيت کودک جدي گرفته شود. حتي کودکي که در خانواده مناسب زندگي نميکند در صوت قرار گرفتن در معرض آموزش صحيح ميتواند تبديل به يک انسان اجتماعي معقول گردد و نبايد خانواده را در تربيت کودک تنها گذاشت.
البته اينطور نيست که به دنيا آمدن در يک خانواده نامناسب و بزرگ شدن کنار والدين نا آگاه به معني بزرگ سالي ناهنجار باشد، اما تا ميتوان بايد خطر بروز ناهنجاري شخصيتي را گرفت و سهم آموزش و پرورش اگر بيشتر از خانواده نيست نبايد کمتر شود. در حال حاضر نميتوان روي مدرسهها به عنوان جايي که قرار است انسانهاي اجتماعي و قادر به همزيستي تربيت کند، حساب کرد».
برخي پدران و مادران با تصور اين که روش تنبيهي که عليه کودکان خود در پيش ميگيرند، تنها روش تربيتي مؤثر است، گاه ناخواسته آسيبهاي جبران ناپذيري را متوجه فرزندان خود ميسازند. از اين رو آموزش در اين زمينه به خانوادهها، بخصوص والدين بسيار جوان يا مسن ميتواند مؤثر باشد. مصونيت عاطفي کودکان در خانواده نيز ميتواند بسياري از رفتارهاي احتمالي خشونت بار عليه کودکان را، هم از سوي خويشاوندان و هم از سوي اجتماع خنثي کند. همچنين بسياري از والدين بايد بياموزند که براي جلوگيري از سوءاستفاده افراد سودجو و منحرف از کودکان و اعمال هرگونه خشونت عليه آنان در اجتماع، آگاهيهاي مفيدي را در اختيار کودکان خود بگذارند و با روشنگريهاي به موقع، آنان را نسبت به تهديدها و خطراتي که در کمينشان است، مطلع و بيدار کنند.