تحولات در منطقه پیرامونی ایران، که اغلب از آن به خاورمیانه نام برده میشود، یک بار دیگر سرعت گرفته است. پس از چند سال دور بودن تحولات منطقه از مرزهای ایران از سویی و سایه افکندن موضوع هستهای بر سیاست خارجی ایران از سوی دیگر، سمت و سوی تحولات به گونهای است که اگر به تدریج پرونده هستهای ایران هم رو به پایان نباشد، تحولات منطقه با توجه به نزدیک شدن آنها به مرزهای ایران و یا مناطق مورد توجه و علاقه مردم ایران، برای مردم ایران مهم و مهمتر میشود.
به گزارش «تابناک»، تحولات کشورهای عربی که از بیش از چهار سال پیش اوج گرفت و با نگاههای متفاوت رسانهها و مردم ایران همراه شد، به تدریج پس لرزههایی نیز در عراق داشت و از دل این تحولات، خطر گروههای تروریستی تکفیری در هفتههایی به چند ده کیلومتری مرزهای ایران هم رسید.
همزمان با نزدیکتر شدن مذاکرات هستهای به یک توافق نهایی، تجاوز عربستان به یمن ـ که نمیتوان احتمال ارتباط آن با موضوع هستهای ایران را نفی کرد ـ از اوایل سال ۹۴، تحول جدیدی را پیش روی مردم منطقه آورد. عربستانیها که تا پیش از این از پول و ایدئولوژی تکفیری برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود در منطقه استفاده میکردند، این بار تحت تأثیر حاکمانی تازهکار و ماجراجو، بمب را هم ابزار سیاست خارجی خود قرار دادهاند؛ هرچند بیشتر آگاهان به مسائل منطقه، شکست و ناکامی را سرنوشت محتوم روش جدید سعودیها بدانند.
از سوی دیگر، خطر تجزیه کشورهای منطقه و تغییر مرزهای کشورهای اطراف ایران و به ویژه عراق، سوریه و یمن احتمالی است که بعد از چند سال فراموشی، بار دیگر زنده شده است.
همه اینها نشان میدهد که مسیر تحولات منطقهای به سویی است که حتی اگر دولتی قصد بیتفاوتی به آن را داشته باشد تا از آسیبهای احتمالی در امان بماند، باز هم ترکشهای این تحولات به گونهای به وی خواهد رسید.
پرهیز از ماجراجویی، احترام به حقوق مردم و کشورها و احتراز از در پیش گرفتن برنامههایی که نفعش به بیگانگان و ضررش به مردم منطقه میرسد، توصیه مشترک مقامات ایرانی به مقامات رسمی و غیررسمی فعال در صحنه تحولات منطقه است، ولی از آنجا که بنا به تجربه تاریخی، توصیه صرف برای حل مسائل منطقه کافی نیست، ضروری به نظر میرسد که مقامات و نهادهای ایرانی برای مقابله با هر سناریویی آماده باشند. این آمادگی، پیش و بیش از هر چیزی نیازمند شناخت درست و خالی از هیجان از تحولات منطقه است.
سیدمحمدکاظم سجادپور، استاد روابط بینالملل در مجموعه یادداشتهایی در روزنامه اطلاعات که همچنان ادامه دارد، برخی از مهمترین جنبههای تحولات در منطقه را مرور کرده است. اعتقاد کلی سجادپور ـ که در ادامه در قالب خلاصه پنج یادداشت مرور میشود ـ این است که خاورمیانه در حال پوستاندازی است، چالشهای مهمی در منطقه بروز و مفهوم قدرت و جایگاه قدرتها در منطقه تغییر کرده است و نگاه کشورهای خارج از منطقه نسبت به خاورمیانه در حال تغییر است.
الف) پوستاندازی خاورمیانهاگر خاورمیانه را منطقهای بدانیم که از شمال قاره آفریقا شروع شده و با مرزهای شرقی ایران پایان مییابد، مجموعهای از رخدادها، روندها، بازیگران و کنشهای سیاسی را در این منطقه شاهدیم که نشانگر دگرگونی و تحول در همه سطوح در این جغرافیای سیاستزده است.
رخدادها و وقایع روزمره در این منطقه بعضاً خونیناند. ظهور پدیده داعش در سوریه و عراق، جنگ داخلی در سوریه، مداخله نظامی عربستان در یمن، ادامه سرکوب فلسطینیان توسط رژیم صهیونیستی، چندپارگی لیبی، تنش سیاسی در مصر و موضوعاتی از این قبیل، اخبار و رخدادهای این منطقه را پیوسته خونین و خشونتآمیز کردهاند.
این رخدادها خود بیانگر پدیدههای بسیار مهم و جدی چون خشونت و افراط، بهکارگیری تروریسم برای اهداف سیاسی، جنگهای نیابتی منطقهای، رقابتهای کلاسیک و نوین قدرتهای بینالمللی در این منطقه و تلاش برای شکل دادن به شرایط جدید سیاسی و استراتژیک است.
بازیگران تحولات منطقه را هم دیگر نمیتوان در قالبی سنتی منحصر و محدود کرد. علاوه بر بازیگران سنتی منطقهای و فرامنطقهای، بازیگرانی در خاورمیانه پا به میدان سیاست و قدرت گذاشتهاند که جدید و نو هستند. جدید و نو بودن آنها با ساختارهای کلیشهای بازیگری متفاوت است. داعش یکی از بازیگران نوظهور است.
علاوه بر رخدادها و پدیدههایی که مورد اشاره قرار گرفت، نقشها در خاورمیانه نیز دگرگون شدهاند. برخی دولتها که نقش محافظهکارانهای ایفا میکردند، نه فقط نقش فعال و پررنگی به خود گرفتهاند بلکه نقش دگرگونکننده، به هم زننده و تولید کننده بیثباتی را برگزیدهاند.
در نقش بازیگران فرا منطقهای نیز تحول و دگرگونی رخ داده است. در کشورهای عربی متحد آمریکا این تصور شکل گرفته که آمریکا دیگر مانند گذشته، دلبسته و وابسته به منطقه نیست. بحران بیاعتمادی در روابط واشنگتن و دوستانش حتی به روابط آمریکا و اسرائیل هم تسری پیدا کرده است. از طرف دیگر، سخنی از بازگشت روسها البته به صورتی محتاطانه و گزینشی به منطقه است. باید گفت نه فقط نقشها بلکه اتحادها و دوستیها و دشمنیها در خاورمیانه دستخوش تغییر شده است.
ب) چالش نظم منطقهای و قدرتنظم سنتی خاورمیانه در حال دگرگونی است. ماهیت قدرت و قدرتمندی در خاورمیانه دستخوش تغییر شده و نگاهها در مورد خاورمیانه نسبت به گذشته متفاوت شده است.
هرچند نظم سنتی خاورمیانه چندان محکم و قابل اندازهگیری نبوده و نیست، میتوان با تسامح گفت، مخصوصاً آنچه در بخش عربی خاورمیانه شکل گرفت، نتیجه چندین زلزله استراتژیک و پسلرزهها و ساختارهای پسازلزله حدود یک قرن گذشته است. زلزله فروپاشی عثمانی دو نظمی که مخصوصاً توسط دو قدرت غربی بعداز جنگ اول یعنی فرانسه و انگلیس در قالب پیمان سایکس ـ پیکوبه خاورمیانه داده شد، عمدهترین بود ولی در ادامه، زلزله استراتژیک جنگ دوم جهانی و نظم سرد پس از آن را نیز باید مدنظر قرار داد که آمریکا جای انگلیس را گرفت و پس از آن تحولات منطقه تحت تأثیر جنگ سرد قرار گرفت.
فروپاشی شوروی و دوران پساجنگ سرد، اهمیت بیشتری در تحولات معاصر دارد و در ادامه انقلاب اسلامی ایران، نقطه عطف بسیار مهمی مخصوصاً در مناسبات منطقهای و رابطه منطقه باقدرتهای غربی است.
در دوران بعد از جنگ سرد، آمریکا با چندین پروژه بزرگ سعی کرد خاورمیانه را با حذف بازیگری استراتژیک چون ایران شکل دهد. مبارزه با ایران و مهار قدرت ایران، عمود خیمه استراتژیک آمریکا در منطقه بود. امّا نه فقط نشانههایی از بههمریختگی در خیمه استراتژیک آمریکا در منطقه به چشم میخورد، بلکه بازیگرانی در چهارسوی منطقه پدیدار شدهاند که هیچ علاقه، تعهد و پایبندی به نظمهای کهن ندارند. این بههمریختگی نظم یا شبهنظم منطقهای را به هیچ وجه نباید دستکم گرفت.
با وجود مشکلاتی که تجاوز به عراق و افغانستان برای آمریکا پیش آورد، باید در نظر داشت که آمریکا هنوز از وسوسه بهکارگیری قدرت نظامی در منطقه دست برنداشته است. نئومحافظهکاران آمریکایی به رغم شکست در پروژه لشکرکشی به افغانستان و عراق برای برپایی نظم نوین منطقهای، دولت اوباما را به خاطر به کار نگرفتن قدرت نظامی آمریکا برای حل بحرانهای خاورمیانه سرزنش میکنند.
همه اینها، بدین معنا نیست که قدرت نظامی کنونی در منطقه توسط بازیگران منطقهای و فرامنطقهای به کار گرفته نمیشود. برعکس، شاید هیچگاه خاورمیانه اینقدر نظامی نشده است؛ اما آنچه مهم است کارآیی قدرت نظامی مخصوصاً توسط بازیگران فرامنطقهای مانند گذشته نیست. در دگرگونیهای مربوط به تغییر قدرت، نیاز به بحث بیشتر است که در نوشتار بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
پ) تحول در ماهیت قدرتتحولی که در منطقه شاهد هستیم، خروج قدرت نظامی از انحصار دولتهاست. ظهور گروههای مسلح و غیرقابل کنترل، معادله و آرایش قدرت نظامی در منطقه را دگرگون کرده است. به عبارت دیگر قدرتهای نظامی، دیگر صرفاً دولتها نیستند. گروههای نظامی و شبه نظامی گسترده شدهاند.
دلایل این گسترش متعدد است، ولی حداقل باید به دو دلیل آن پرداخت. اول در رقابت برای حذف دیگر بازیگران، برخی از بازیگران منطقهای مخصوصاً در سوریه، یا گروههای مسلح خود ساختهای به وجود آوردند یا از گروههای مسلح و فعال حمایت کردند.
دومین دلیل، حمله نظامی و کشورهای غربی به لیبی است که منجر به پخش تسلیحات و گسترش گروههای نظامی در سراسر شمال آفریقا شد. در مجموع باید گفت، قدرت نظامی در خاورمیانه متکثر شد.
قدرت را نباید صرفاً از نظر نظامی مدنظر قرار داد. ابعاد نرمافزاری قدرت نیز با اهمیت است. این ابعاد در خاورمیانه نیز دستخوش دگرگونی جدی شدهاند. در رأس این دگرگونیها، بحران اعتبار، بحران اعتماد و بحران مشروعیت و مقبولیت ایالات متحده قرار دارد. هیچ گاه فاصله بین قدرت نظامی و قدرت نرمافزاری آمریکا در جهان به طور کل و در خاورمیانه به طور خاص زیاد و چالشی نبوده و این خود یکی از دلایل تزلزل در نظم منطقهای مطلوب آمریکاست.
دلایل گوناگونی برای بحرانهای چندگانه قدرت نرمافزاری آمریکا قابل طرح است که از آن جمله حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی، حمایت از دیکتاتورهای عرب، دوگانگی معیارها در برخورد با موضوعات مربوط به حقوق بشر و عدم توانایی در امتناع مردم منطقه در خصوص نقش آمریکاست.
تحول در ابعاد نرمافزاری قدرت در منطقه را باید فراتر از آمریکا مد نظر قرار داد. خاورمیانه در سه دهه گذشته، عرصه رقابتهای نرمافزاری و گفتمانی بوده است. گفتمان انقلاب اسلامی، ماهیت جدیدی به جایگاه و نقش ایران داد. در مقابله با گفتمان انقلاب اسلامی، منظومه رنگارنگی از انواع گفتمانها و خردهگفتمانها، ارائه و پردازش شده است. آخرین این گفتهها، تقلیل دادن پیچیدگیهای منطقهای به بحث شیعه و سنی است. به عنوان نمونهای از آخرین تحولات در این گفتمان سازی که باید به تلاش عربستان در توجیه مداخله نظامی در یمن در قالب محور ائتلاف سنی در مقابله با نفوذ ایران اشاره کرد. در گفتمان پردازیهای درون دنیای تسنن نیز رقابتی فشرده، سخت و پیچیده بین گفتمان اخوانالمسلمین، گفتمان سلفی، گفتمان تکفیری و جهادی، گفتمان عثمانی و نوعثمانی و گفتمانهای لیبرال دینی وجود دارد.
ت) تحول در نگاه فرامنطقهایخاورمیانه، منطقهای بینالمللی بوده و خواهد بود و اغراق نیست اگر گفته شود، خاورمیانه نه فقط منطقهای بینالمللی، بلکه بینالمللیترین منطقه دنیاست. معنای این گزاره آن است که بازیگران فرامنطقهای، نسبت به خاورمیانه حسّاس بوده و به راههای مختلف از استعمار مستقیم گرفته تا مداخله نظامی، نقشآفرینی کردهاند.
فراتر از این، خاورمیانه، شاقول و شاخصه سنجش سیستم جهانی در نگرش قدرتهای فرامنطقهای بوده است. زمانی که انگلیس ابرقدرت جهانی بود، بر خاورمیانه مسلط و در دوران جنگ سرد، رقابت سنگینی بین آمریکا و شوروی در این منطقه در جریان بود، ولی کفه قدرت آمریکا، به طور نسبی بر شوروی میچربید.
در حال حاضر در نگرش و رفتار قدرتهای فرامنطقهای نسبت به خاورمیانه، شاهد تحول و دگرگونی هستیم. آنچه در این نگرش به چشم میخورد، تنوع و دگرگونی از یک سو و تداوم و پیوستگی از سوی دیگر است. بازیگران فرامنطقه، هنوز خاورمیانه را در تداوم سیاستهای ریشهدار مینگرند. تمامی قدرتهای استعماری گذشته، در خاورمیانه حضور دارند و در پی حفظ و احیای نفوذ سنتی خود هستند.
در کنار تداومها، تغییراتی در نگرش قدرتهای فرا منطقهای به وجود آمده است، در میان محافل و نخبگان سیاست خارجی آمریکا مخصوصاً در دوره اوباما، این پرسش مطرح شده که تا چه اندازه نیاز است آمریکا در خاورمیانه درگیر باشد؟ میزان و چگونگی درگیری آمریکا محل بحث است، نه اینکه آمریکا در خاورمیانه بماند یا نماند. در ماندن و درگیر بودن آمریکا در منطقه، تردیدی بین کارشناسان و دست اندرکاران سیاست خارجی آمریکا وجود ندارد ولی در خصوص میزان، سطح و ماهیت درگیری، تغییراتی در حال شکل گرفتهاند.
اینکه آمریکا بتواند خود را از این همه فشردگی و به هم تنیدگی در امور خاورمیانه رها کند، محل تردید است، ولی از این واقعیت نمیتوان چشم پوشید که بحث ثقلزدایی از خاورمیانه برای متحدان عرب آمریکا در خلیج فارس و همچنین رژیم صهیونیستی، موجی از نگرانی استراتژیک ایجاد کرده است.
ث) تعدد نگاههای فرا منطقهایپرسش مهم این است که آیا در پوستاندازی نوین در خاورمیانه، نگاههای فعالان و بازیگران فرا منطقهای نسبت به این منطقه چگونه قابل تحلیل است؟
در پاسخ به این پرسش باید به «تعدد نگاههای کهن و نوین»، «غلبه نگاه امنیتی همراه با تفاوت» و «پدیده دلبستگی استراتژیک توأم با احتیاط استراتژیک» توجه داشت.
هر چند آمریکا، عمدهترین فعال فرا منطقهای در خاورمیانه است، تنها فعال نیست. علاوه بر آمریکا باید به اتحادیه اروپایی، قدرتهای محوری اروپا یعنی آلمان، انگلیس و فرانسه، بازیگران مدیترانهای مانند ایتالیا و اسپانیا، حتی از تحول در نقش بازیگران کشورهای نوردیک یعنی سوئد، فنلاند و نروژ و فعالیت کشورهای اروپای شرقی و مرکزی توجه داشت.
اتحادیه اروپایی، یکی از بزرگترین نهادهای چند جانبه منطقهای و بینالمللی، مجموعهای از مناسبات و فعالیت در خاورمیانه را دنبال میکند که هر کدام به نوبه خود در خور توجه هستند. از یکی از پایههای اصلی در مذاکرات ۱+ ۵ هستهای با ایران بودن تا دلمشغولی نسبت به موج مهاجران آفریقایی که در مسیر رسیدن به اروپا در مدیترانه غرق میشوند، اتحادیه اروپا در خاورمیانه درگیر است. اما قدرتهای محوری اروپا، مستقل برنامه خاورمیانهای خود را دارند.
در بین سه قدرت محوری اروپا، فرانسه حریصانه به بازار تسلیحاتی کشورهای عربی خلیج فارس مینگرد، انگلیس بعضاً نقش سنتی امنیتی خود را تقویت کرده و آلمان محتاطانه در کنار نقش اقتصادی، به صورت تدریجی فضای سیاسی خود را در خاورمیانه افزایش میدهد. سوئد در قضیه شناسایی دولت فلسطینی، پیشتاز شده و خشم نتانیاهو را برانگیخته است. حتی فنلاند، مجمع خاورمیانه هلسینکی را راهاندازی کرده است.
روسیه به عنوان بازیگری فرامنطقهای و در عین حال نزدیک به منطقه، علاوه بر سوریه، در حال گسترش رابطه با مصر است. قرارداد ۵/۳ میلیارد دلار تسلیحاتی مصر و روسیه در دیدارهای سیسی و پوتین نشانگر نگاه روسی نسبتاً فعال است و البته از روابط عمیق مسکو و تلآویو نیز باید سخن گفت که با توجه به حضور بیش از یک میلیون اسرائیلی روستبار ـ که بعد از چند دهه مهاجرت در سمتهای عمده سیاسی و اقتصادی قرار گرفتهاند ـ اهمیت بیشتری نسبت به گذشته یافته است.
اما شاید مهمترین بازیگر بیسروصدای فرامنطقهای چین باشد که دیگر خاورمیانه را صرفاً یک بازار ساده نمینگرد، بلکه خاورمیانه را از زاویهای استراتژیک نگریسته که سرنوشت نهایی روابط آمریکا ـ چین از رهگذر خاورمیانه میگذرد؛ بدین معنی که رهایی آمریکا از خاورمیانه مساوی با تمرکز و توجه واشنگتن به منطقه اقیانوس آرام خواهد بود.
از سوی دیگر، اگر تنش در خاورمیانه افزایش یابد، با توجه به وابستگی روزافزون چین به منابع انرژی خاورمیانه، امنیت انرژی برای پکن تعیینکننده است. در عین حال آسودگی خاطر آمریکا از خاورمیانه، به باز شدن و عمیقتر شدن درگیری در دریای چین و افزایش منازعه پکن با ژاپن، کره، فیلیپین و ویتنام میانجامد.
علاوه بر چین، بازیگران نوظهور دیگر یعنی هند و برزیل با توجه به جایگاهی که در اقتصاد جهانی پیدا کردهاند، نمیتوانند نسبت به خاورمیانه کم تفاوت یا بیتفاوت باشند و البته در این زمینه هند، به دلیل داشتن چند میلیون کارگر مهاجر هندی در منطقه خلیجفارس، نزدیکی جغرافیایی و همچنین رابطه پاکستان با کشورهای عربی و اهمیت ارتباط تحولات افغانستان با خاورمیانه، توجه بیشتری به این منطقه دارد.