دو هفته پیش مصاحبه ای از دو بانوی موتور سوار چاپ شد که نخستین بانوان موتور سوار پس از انقلاب بودند. این بار اما با بانو شیرین مولایی همکلام شدیم، خانم 64 ساله ای که معتقد است او به همراه 59 نفر از بانوان دیگر، نخستین بانوان موتورسوار ایران در سالهاي قبل از انقلاب هستند. شیرین مولایی عکسهایی را هم با خود به همراه آورده بود که نشان ميداد ایشان چه تواناییهایی در پرش با موتور دارد. گفت و گوی شیرین مولایی با «قانون» را ميخوانید.
موتورسواری را از کجا شروع کردید؟خیلی دوست داشتم، پدر من همیشه ميگفت تو باید پسر به دنیا ميآمدی، چون کارهای پسرانه دوست داشتم البته روحیه زنانه و عاطفه و احساس لازم را دارم. ترجیح ميدهم یک خانم در منزل، خانم بودنش را حفظ کند و بیرون از خانه یک مرد باشد. من دوچرخهسواري را زمانیکه بچه بودم یاد گرفتم و پس از آن از برادر خدابیامرزم موتورسواری یاد گرفتم. چون برادرم نظاميبود، ترجیح دادم وارد محیط نظاميبشوم. سال 47 گفتند خانمهای موتورسوار ميخواهیم تربیت کنیم، چند دور که با من زدند گفتند پیاده شو، تو باید به خانمهای دیگر آموزش بدهی.
و از آنجا شما مربی شدید.بله، من به همراه یکی از خانمهای دیگر که بعدها با یکی از افسران ازدواج کرد و استعفا داد شروع به آموزش سایر بانوان کردیم. پس از آن و در سال 1348 دانشکده، افسری شد، آن زمان ما درجه دار بودیم و دانشکده افسری برای خانمها وجود نداشت، بعد از سال 1348 کم کم بانوان دیگری هم به ما اضافه شدند.
برنامههای نظاميرا اجرا ميکردید؟بیشتر در جشنهای مختلف برنامه داشتیم، شاید جالب باشد بدانید من از حلقه آتش ميپریدم. یک خانم و یک آقا باید از این حلقهها ميپرید. آن زمان جوان بودیم و جسارت انجام این کار را داشتیم.
در نهایت بازخرید شدید و از ارتش بیرون آمدید.بله، بعد از انقلاب هم یک سفر خارج از کشور داشتم، آنجا با موتور دنده ای، موتورسواری کردم. وقتی داشتم رانندگی ميکردم دیدم پلیس سر چهارراه برای من دست ميزند. گفتم چه شده؟ دوستم گفت خانمهای اینجا موتورگازی سوار ميشوند چون شما موتور دنده ای سوار شدید، اینها تشویق تان ميکنند.
از فعالیتهای اخیرتان بگویید. پیش از آقای روحانی، یک سازمانی به من پیشنهاد کرد که به عنوان تنها بانوی موتورسوار ایرانی همراه با پرچم صلح به مصر بروم.
اسپانسر بودند؟بله، یک شرکت ژاپنی که موتور تولید ميکرد ميخواست یکی از محصولات خود را به من بدهد تا من همراه با آن به مصر بروم، خودشان ميگفتند ميخواهیم نشان بدهیم که بانوی ایرانی در پس پرده نیست.
ولی انجام نشد.بله، متاسفانه پیش دکتر رفتم و ایشان گفتند چون دیسک کمر داری، رفتن برایت مضر است تا این مسئله سر نگیرد.
پیش از این چه؟ آیا پیشنهادی برای موتورسواری داشتید؟بله، قبل از آن دیده بودم که برخی با دوچرخه به دور دنیا ميروند، من هم گفتم ميتوانم این کار را کنم ولی هزینهها را برآورد کردند و گفتند از پس این کاربرنميآیند. گفتند خودت ميتوانی کمک مالی کنی؟ گفتم خیر. در نهایت مسئله منتفی شد.
شما به عنوان کسی که از مدتها پیش موتورسواری ميکرده، برای راه اندازی این رشته در بین سایر بانوان چه کار کردید؟خب من خیلی تلاش کردم ولی فدراسیون گفت که فعلا به ما اجازه داده نشده که بانوان موتورسواری کنند، به نظرم حق هم داشتند. ما یک مقدار مشکلات فرهنگی داریم که هنوز حل نشده است. هرچیزی که یک خانم در ایران یاد ميگیرد باید شئونات اسلاميرا هم رعایت کند، به نظر من این در اولویت است.
البته لباسهای موتورسواری هم بر اساس شئونات اسلاميهیچ مشکلی ندارد.بله صد در صد. من این لباسها را دیده ام و با قاطعیت ميگویم هیچ مشکلی ندارند، ولی توجه کنید که خانمها ظریف هستند، اگر زمین بخورند و خدای ناکرده دست یا پایشان بشکند به مشکل بر ميخورند.
سال 1388 اولین دوره مسابقات موتورسواری بانوان برگزار شد، در این مسابقات شرکت نکردید؟خیر، در آن زمان من اصلا اطلاعی از این مسابقات نداشتم.
در حال حاضر چه کار ميکنید؟من در سرای محله منطقه 13 مسئول افتخاری کانون گردشگری هستم. به آنها هم گفتم که این رشته را بگذارید من آموزش ميدهم.
پس معتقدید لقب «نخستین بانوی موتورسوار ایرانی» مال شماست.
بله، من نخستین بار خانم نظیفی را در جام جم یک دیدم، ایشان گفتند که من نخستین بانوی موتورسوار ایرانی ام، من آنجا تکان خوردم و با خودم گفتم پیگیر این قضیه ميشوم. البته من خوشحالم که ایشان را در برنامه تلویزیونی دیدم و متوجه شدم هنوز هستند بانوانی که موتورسواری ميکنند.
برای پیگیری چه کار کردید؟به فدراسیون رفتم و مدارک را ارائه دادم، آنها به من گفتند به ایشان تذکر ميدهیم. تا اینکه ما به پیست دعوت شدیم و آنجا گفتم خانم نظیفی چرا این حرف را زدید؟ ایشان گفتند نه، من گفتم که اولین خانواده موتورسوار ایرانی هستیم. آنجا یک لوح و تقدیرنامه به من دادند، دستشان هم درد نکند.
الان قادر هستید که موتورسواری کنید؟بله، هیچ مشکلی ندارم و سوار ميشوم.
چرا به پیست نميروید؟تمرین کنم که چه بشود؟
تمرین کنید، آموزش بدهید، شاگرد بگیرید، به هرحال شما یک وظیفه ای در قبال دانش تان دارید.خب باید این مجوز به من داده بشود. یک فکرهایی در فدراسیون شده است، قرار شده جلسه بگذارند ببینیم به کجا ميرسیم.
قولی به شما داده اند؟خیر.
الان شما مدرکی برای آموزش به خانمها دارید؟من گواهینامه ام را دارم.
ولی به هرحال شما باید در یکسری دورهها شرکت کنید و آموزشهای لازم برای این کار را ببینید.من با فدراسیون صحبت کردم و گفتند اگر مجوز آموزش صادر شد، مرا در دورههای آموزشی شرکت بدهند که گفتند حتما این کار را خواهیم کرد.
از عمده مشکلات بانوان در این رشته بگویید.یک مقدار مشکلات فرهنگی داریم ولی خب نباید به این مسائل توجه کرد. مشکلاتی که الان داریم قبلا هم داشتیم ولی ما باید ثابت کنیم یک زن مسلمان ایرانی، مشکلی با برخی مسائل فرهنگی ندارد. من دوست دارم بگویم یک زن این توانمندی را دارد که با مشکلات بجنگد.
راهکاری هم برای حل مشکلات دارید؟خب باید فدراسیون با مسئولان مربوطه بنشیند و مسائل را مطرح کند. من به خودم اجازه نميدهم که راهکاری را ارائه بدهم ولی ميگویم که اگر شوونات اسلاميرعایت شود ما پیش ميرویم. ما برای این کشور خون دادیم، شهید دادیم، من خواهر شهید هستم، برادر من 8 سال در جبهه بود و در ادامه پارکینسون گرفت و فوت کرد، اولویت اول برای ما اسلام است.
مشکل دیگری که این رشته دارد، هزینههای بالای آن است.هزینهها که زیاد است چون خود شخص باید همه چیز را تهیه کند. من به عنوان یک بانوی موتورسوار باید لباس و موتور را خودم تهیه کنم، من نوعی دوست دارم موتورسواری کنم و وقتی هزینههای این رشته را ميبینم، قید آن را ميزنم.
الان بین ماشین و موتور کدام را انتخاب ميکنید؟شک نکنید موتور، من خیلی به موتور علاقهمندم. البته من پشت فرمان کامیون و اتوبوس هم مينشینم و مشکلی ندارم.
در این راه آسیب دیدگی نداشتید؟یک بار در خیابان قدیم شمران رانندگی ميکردم و وقتی خواستم بپیچم ماشین دیگری هم بدون اینکه راهنما بزند با من پیچید، دست من به ماشین گرفت و دیدم دستکش سفید من، قرمز شد. موتور را همان جا رها کردم و یکی از افسران مرا باهارلی دیویدسون به بیمارستان رساندند، هنوز هم یک مقدار انگشت من مشکل دارد.
پیشنهادی نداشتید که مثلا از ایران خارج شوید تا امکانات به شما بدهند؟خیر، اگر هم پیشنهادی شود من قطعا رد ميکنم، من در درجه اول ایرانی و یک بانوی آذری هستم. آن طرف مرزها فقط زرق و برق است و هیچ چیزی ندارد. من در سفرهای خارجی خودم هم با همین تیپ ميروم و بر ميگردم، من به این لباس و این حجاب عادت کردم و دوستش دارم.
از دوستان خود که موتورسواری ميکردند خبر دارید؟خیر. البته دوستانم بعد از ازدواج موتورسواری را رها کردند و خانه دار شدند، شاید من هم اگر ازدواج ميکردم، همسر و فرزندم اجازه موتورسواری به من نميدادند.