1.در هیچ ساختی از حکمرانی نمیتوان بی رأی مردم به ادارۀ امور پرداخت و دوام آورد. حتي در ساختارهايي از حکمرانی که به نظر میرسد بیشترین فاصله را با مردم دارند به گونهای نظر آنان در امور مهم دریافت و لحاظ میشده است. شاید از همینجا بود که گروهی در پی آن شدند که به این امر بیندیشند و جوانبش را بکاوند. محصول کار این کسان شده است علم سیاست یا تدبیر مدینه. پیداست که چنین علمی، به طور طبیعی، با سنت، جغرافیا و زمانهای که در آن پدید میآمد در تعامل بوده است و در نتیجه متناسب با آن. بنا بر این، محصول عقل عملی در حوزۀ اندیشۀ سیاسی، به وقتِ عمل و اقدام، به تعبیر ارسطو، نه احکامی همهزمانی-همهمکانی که اغلب وابسته به موقعیتی خاص در زمان و مکانی معین است؛ این احکام حتی اگر داعیۀ فراگیری داشته باشند، به گفتۀ همان ارسطو، به وقت عمل کاملاً وابسته به شرایطی هستند که در آن قرار دارند.
2. قالب حکمرانی در ایران، هرچه بوده، در نظر چندان به خواست و ارادۀ مردمان اهتمام نداشته؛ گرچه چندان هم به این امر بیتوجه نبوده است. مردم، حاشیهنشیانی بودند در ذیل و در کنار مسائل و امور اصلی. از این رو، اندیشۀ سیاسی ما به هرچه توجه داشته چیزی غیر از رأی و ارادۀ مردم بوده است. در نتیجۀ این رویکرد، آنچه در طول قرنهای گذشته در حوزۀ اندیشۀ سیاسی در زبان فارسی نوشته یا گفته شده فراوردههایش متناسب با چنین وضعیت/واقعیتی است.
3. به هر دلیلی جمهوریت وارد سرزمین ما شد. این در حالی است که میزبان در وضعیت جغرافیایی، اقتصادی و فرهنگیای قرار داشت که نمیتوانست همۀ مبانی، ارزشها و روشهای این تازهوارد را بپذیرد. گروهی به انکار مطلق آن پرداختند و گروهی نیز بیقید و شرط به استقبالش رفتند. پس از قرنی، اکنون، جمهوریت از آن حد از مقبولیت برخوردار است که تقابل با آن هزینۀ بسیار دارد؛ یعنی حالا غلبه با طرفداران این نحوۀ از حکمرانی است تا آنجا که مخالفان این روش از حکمرانی هم مجبورند برای رسیدن به برخی نهادها از آن استفاده کنند. حتی اگر بخواهند پس از کسب رأی مردم، علیه این شیوه اقدامی انجام دهند.
4. آری، اکنون جمهوریت در سرزمین ما آن چنان حرمتی یافته که حتی دشوار است گفتن این نکته که این هم فقط یک شیوه است برای حکمرانی که باید آن بر اساس کارکردش در وضعیتی خاص سنجید. تو بگو که در «عصر مردم» انتخاب این روش نه فقط بهترین کار که انحصاری اجتنابناپذیر است و بسیار کارآمدتر و اخلاقیتر از هر شیوۀ دیگری از تدبیر مُلک.
باری، اکنون ما جمهوریت را به عنوان بهترین - یا هر «ترینِ» دیگری- پذیرفتهایم و گروهی نیز به ناگزیر به آن تن دادهاند؛ اما باید به خاطر بیاوریم که نه برای آن سنتی داریم و نه در آن تجربهای. نورسیده است هنوز میهمان و با میزبان و خانوادهاش غریبه. این است که در تعامل این دو طبیعی است که خطاهایی رخ دهد و این امر هر دو طرف را به تجدید نظر در نحوۀ تعاملاتشان وا می دارد. دو نفر اگر با هم آشنای قدیم باشند می دانند با یکدیگر چگونه تعامل کنند تا خرسند باشند؛ اما دو بیگانه باید در عمل بکوشند که خود را با همدیگر هماهنگ سازند و رسیدن به این خواسته نیازمند تغییراتی در عمل و نظر هر دوی ایشان است.
5- این مقدمه، درآمدی است بر این نکته که اکنون شاید وقت تجدید نظر در امر قانونگذاری باشد؛ یعنی در یکی از ارکان اکنونی این شیوه از کشورداری.
میدانیم که نهاد قانونگذاری در کشور ما نوباوه است و ما نیز در این زمینه تجربۀ اندکی داریم؛ اما با توجه به نکاتی که گذشت، ضرورت دارد که در دورههای زمانی معین، و تا آنجا که ممکن است کوتاه، در این زمینه تجدیدنظر کنیم. طبیعی است که این امر باید متکی به تجربۀ ما در این زمینه و متناسب با وضعیت ما از جمیع جهات باشد.
6- به نظر میرسد که بازاندیشی در امر انتخابات از ابتدا تا انتهای آن را در بر بگیرد. برای نمونه، اکنون، در کشور ما افراد یا خود به تنهایی تصمیم به نامزد شدن برای نمایندگی میگیرند و بعداً دیگران را با خود همراه می سازند یا حداکثر با خانواده یا جمع محدود دوستان خود در این مورد مشورت میکنند. این در حالی است که نه این افراد و نه این نوع از مشاورانشان در این زمینه دانش یا تجربهای ندارند و شاخصهایی در اختیارشان نیست تا با آن قابلیتها و توانیهای فرد مذکور را بسنجند. پیداست که وقتی شاخصی در کار نباشد، محور تصمیمگیریها هم بیشتر عاطفی و احساسی است و بسیار فاصله دارد با انتخابی درست و متناسب با کار نمایندگی. همین افراد بعد از ورود به مجلس باید دارای دانش، مهارت و تواناییهایی باشند که از عهدۀ وظیفۀ خود در آن سطح برآیند. در حالی که در این زمینه آموزش خاصی ندیده و یا تجربۀ متناسبی ندارند و درست در جایی که باید به یکی از مهمترین کارها بپردازند، تجربهاندوزیاشان آغاز میشود و پس از کسب تجربه در موقعیتی قرار نمیگیرند که تجربۀ خود را در اختیار دیگران قرار دهند.
از افراد که بگذریم به ساختار میرسیم. آیا این نحو از انتخابات و این شکل از مجلس با وضعیت اقلیمی، فرهنگی و اقتصادی ما سازگار است یا باید در این امور هم تجدید نظر شود؟ مثلاً آیا مردمان یک شهر با امکانات اندک، بیکاری بالای 20 درصد و.... میتوانند به مسائل کلان و ملی فکر کنند یا در اندیشۀ اشتغال فرزند خود و آمدن امکانات مدرن به شهر خویشاند؟ اگر پاسخ در شق دوم سوال است، آنگاه آیا این شکل از کسب رأی و نظر مردم به مجلسی خواهد انجامید که با وظایفش متناسب باشد یا خیر؟
7- اگر سطور این نوشته، خواننده را به تأمل در امر مجلس و نحوه انتخاب نمایندگان آن وا داشته باشد به همۀ هدف خود رسیده است. پس از 9 دوره تشکیل نهاد قانونگذاری در جمهوری اسلامی، اکنون وقت باز اندیشی در آن و تجدید سازگارهای انتخاب نمایندگان و فرایند قانونگذاری فرا رسیده است. دهمین دوره مجلس شورای اسلامی میتواند پایان این شیوه از انتخاب و نحوۀ قانونگذاری باشد.
برای دورۀ یازدهم قانونگذاری در ایران می توان بر تجربۀ 10 دوره برگزارکنندگان، ناظران، نمایندگان و کارشناسان تکیه کرد و متناسب با وضعیت ایران و نیازهای این کشور به تجدیدنظر در همۀ مراحل آن پرداخت. شاید عدد «دو» در این زمینه کارساز باشد: دو مجلس نمایندگان و مجلس سنا و دو حزب بزرگ و فراگیر که به کار گزینش، آموزش و پشتیبانی فکری و برنامهای و در نهایت ارزیابی کار نمایندگان بپردازند.