«سپاه بدر» میراث ماندگار سردار شهید دقایقی؛

نهالی که در دوران جنگ غرس شد و در مبارزه با داعش به بار نشست

نهالی که سردار شهید «اسماعیل دقایقی» آن را به واسطه سازماندهی مجاهدین و «احرار» عراقی در دوران جنگ‌ تحمیلی غرس کرد، اکنون در قالب «سازمان بدر» به درخت تنومندی تبدیل شده که در توفان حوادث و فتنه‌هایی که داعش در کشور عراق رقم زده است، همچنان ریشه در خاک دارد.
کد خبر: ۵۶۲۰۴۷
|
۲۹ دی ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۷ 19 January 2016
|
12503 بازدید
بیست و نه سال از شهادت سردار شهید اسماعیل دقایقی می‌گذرد و حالا این روزها همه نتیجه مجاهدات‌های این سردار شهید را بیشتر و بهتر درک می‌کنند. ایده جسورانه‌ای که در سال‌های ابتدایی جنگ شکل گرفت و با اعتماد فرماندهان جنگ و جسارت اسماعیل دقایقی حالا به یکی از اهرم‌های مهم و نقش‌آفرین منطقه بدل شده است. سردار شهیدی که در دوران جنگ مسئولیت سازماندهی مجاهدین عراقی را بر عهده گرفت و سازمانی را بنا نهاد که حالا و بعد از بیست و نه سال و در دل آشوب‌های بزرگ منطقه‌ای می‌توان اثرات و نتایج آن را بهتر و بیشتر درک کرد.

به گزارش تابناک، «احرار» نام گروهکی از مجاهدین عراقی بود که در اواسط دهه شصت و در دوران جنگ تحملی ایران و عراق به همت اسماعیل دقایقی در دل خاک دشمن تشکیل شده بود. فرماندهان جنگ پس از فتح خرمشهر و پیشروی به خاک عراق به این فکر افتادند تا مجاهدین و شیعیان مبارزی را که در عراق حضور دارند را علیه حکومت مرکزی این کشور بسیج کنند؛ ایده‌ای که با تشکیل «احرار» پا گرفت و کمی بعد به «سپاه بدر» تبدیل شد؛ همان سپاهی که این سال‌ها و در خاک عراق مبارزات مهم و تأثیرگذاری را در برابر گروه تروریستی داعش انجام داده‌اند.

«سپاه بدر» شاخه‌ای از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که در سال ۱۳۶۱به وسیله آیت‌الله هاشمی شاهرودی تشکیل و پس از سی ماه رهبری آن به آیت‌الله سید محمد باقر حکیم منتقل شد. این سپاه از مجاهدین عراقی تشکیل می‌شد که یاران آیت‌الله سید محمدباقر حکیم و آیت‌الله شهید سیدمحمد باقر صدر بودند و خود را از فدائیان امام راحل(ره) و نظام اسلامی ایران و مبارزه با رژیم بعث عراق را جهاد فی سبیل الله می‌دانستند.

در همین رابطه، سرلشکر محسن رضایی در رابطه با چگونگی سازماندهی و به کارگیری رزمندگان و مجاهدین عراقی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در «تیپ9 بدر» که بعدها به لشکر و اکنون در کشور عراق به «سازمان بدر» ارتقا یافته است، توضیح می‌دهد: «ما در کار با نیروهای عراقی چند مرحله را پشت سر گذاشتیم. تا قبل از آزادسازی خرمشهر، یک نوع همکاری را با نیروهای داوطلب عراقی در دستور کار داشتیم و پس از آزادسازی سازی خرمشهر وقتی که در سال 1361 به مرزها رسیدیم، دوره جدیدی از به کارگیری نیروهای داوطلب عراقی آغاز شد.

در دوره اول نیروهای عراقی عمدتا آموزش می‌دیدند و به عنوان متخصص در برخی یگان‌ها و لشکرهای سپاه مثلا به عنوان تکنسین فنی،‌ یا در مواردی برای مترجمی اسرای عراقی یا فعالیت‌های شنود مکالمات بی‌سیمی بعثی‌ها از آنها استفاده می‌کردیم. اما کار سازمان یافته‌ای را با آنها آغاز نکرده بودیم.

نهالی که در دوران جنگ غرس شد و حالا در مبارزه با داعش به بار نشست

در حقیقت پس از آزادسازی خرمشهر، وقتی به مرزها رسیدیم به این نتیجه رسیدیم که یک تیپ مستقل را با استفاده از این نیروها سازماندهی کنیم که پس از مدتی خودشان بتوانند مستقل شوند و به عراق برگردند و بدون کمک ما در راستای آرمانشان که سرنگونی رژیم بعثی صدام بود فعالیت کنند.

پس از آزادسازی خرمشهر و ورود نیروهای ما به خاک عراق، برنامه کاری‌مان را در رابطه با برادران مجاهد عراقی تغییر دادیم و در همین راستا بود که برادرمان شهید دقایقی (اسماعیل) را مسئول سازماندهی نیروها کردیم. از یک طرف ممکن بود در جریان پیشروی در خاک عراق مجبور شویم در برخی نقاط به شهرها و روستاها نزدیک شویم و از طرف دیگر می‌دیدیم به مصلحت ما نیست که نیروهای ایرانی وارد شهرهای عراق شوند.

مثلا در «عملیات رمضان» قرار بود تا شرق ساحل اروندرود پیشروی کنیم، ولی در همین ساحل شرقی «شهر تنومه» روستاهایی وجود داشت. با این پرسش مواجه شدیم که اگر وارد شهرها و روستاها شویم چه اتفاقی بین نیروهای ما و مردم می‌افتد؟ نگران بودیم که مردم وحشت کنند و اذیت شوند. از این جا کم کم به این نتیجه رسیدیم که از نیروهای مجاهد عراقی یک لشکری را سازماندهی کنیم.

مناسب‌ترین فردی را که برای فرماندهی لشکر می‌شناختم شهید دقایقی بود. من از قبل از انقلاب با شهید دقایقی آشنا و دوست بودم. در جریان مبارزه با رژیم شاه در قالب «گروه منصورون» با هم بودیم و بعد از انقلاب هم رابطه ما ادامه داشت.

در آن مقطع - بعد از عملیات خیبر - به او مأموریت داده بودم که با عده‌ای دیگر از کادرهای سپاه اولین «دوره عالی مالک اشتر» را در پادگان امام حسین (ع) تهران راه‌اندازی کنند.

دلایل انتخاب اسماعیل دقایقی به عنوان فرمانده تیپ بدر

انتخاب شهید دقایقی به عنوان فرمانده تیپ مستقل بدر دلایلی داشت: اولین عامل مؤثر در این انتخاب این بود که همگی دوستان در ارتباط با شهرها و مناطق خودشان مسئولیت‌هایی را پذیرفته بودند. مثلا از برادران عرب خوزستانی، شهید علی هاشمی فرمانده «تیپ نور» بود که توانست نیروها را در بستان، ‌حمیدیه، سوسنگرد، و هویزه سازماندهی کند؛ اما هنوز به برادرمان شهید دقایقی مسئولیت لشکری نداده بودم. ایشان را زیر نظر داشتم تا متناسب با توانایی‌هایشان مسئولیتی را به او واگذار کنم.

عامل بعدی که در این انتخاب مؤثر بود، صبر و حوصله بسیار شهید دقایقی بود. چون پیشاپیش معلوم بود که برای فرماندهی نیروهای داوطلب عراقی صبر و حوصله بالایی لازم است.

عامل دیگر در حقیقت برخورد انسان دوستانه و آن روح ملایم و دوستانه‌ای بود که در ایشان وجود داشت و برای چنین مأموریت مهمی این روحیه فوق‌العاده لازم بود. عامل دیگر،‌ این بود که سازماندهی و تشکیل یک لشکر جدید، نیازمند دقت بالایی بود و او هم فرد بسیار دقیقی بود، به ویژه در شناسایی نیروها بسیار دقیق عمل می کرد.

عامل بعدی که در انتخاب او به عنوان فرمانده نیروهای مجاهد عراقی مؤثر بود،‌ آن روحیه تعبد و پایبندی به قیود شرعی بود که این ویژگی در برادرمان دقایقی بسیار ملموس بود. در واقع برای ما مهم بود که فردی با این ویژگی‌ها در رأس کار سازماندهی نیروهای عراقی قرار گیرد.

نهالی که در دوران جنگ غرس شد و حالا در مبارزه با داعش به بار نشست

پذیرش ریسک مدیریت اسرای عراقی در تیپ بدر

بعد از مدتی که دقایقی کار سازماندهی نیروهای مجاهد عراقی را به پیش برد، ‌ به این جمع‌بندی رسیدیم که می‌توانیم در کنار مجاهدین عراقی از اسرای داوطلب یا «احرار» هم استفاده کنیم. در حقیقت برخی اسرای داوطلب عراقی انفرادی در بعضی عملیات‌های قبلی خوب درخشیده بودند؛ بنابراین، عده‌ای از اسرای داوطلب را نیز وارد فاز سازماندهی نیرو‌ها کردیم.

ریسک مدیریتی این کار بسیار بالا بود. این خطر وجود داشت که اسرای می‌توانستند به عنوان داوطلب جنگ با عراق به تیپ بدر بپیوندند و هنگام عمل کردن در مرز‌ها، ‌ در موقعیتی که کسی هم نبود از فرار آن‌ها جلوگیری کند، ‌ از مرز‌ها عبور کنند و بگریزند. در اولین فراخوان نیرو از میان اسرای عراقی حدودا ‌۳۰۰ الی ‌۵۰۰ نفر داوطلب شدند که پس از انجام مصاحبه و شناسایی، جذب شدند و در تیپ بدر سازماندهی شدند. طبیعتا در جذب و استفاده از اسرای عراقی با احتیاط عمل می‌کردیم. و بعدا که عملکرد آن‌ها را خوب ارزیابی کردیم کار را توسعه دادیم.

مدیریت کردن این دو گروه متفاوت – یکی مجاهدین و دیگری احرار یا اسرای داوطلب – کار بسیار سختی بود. هر یک از این نیرو‌ها روحیه خاصی داشتند. غالبا بین این دو بینش اختلاف نظر وجود داشت و سازماندهی این گروه‌های متفاوت در درون یک لشکر کار بسیار سختی بود.

سختی‌های کار فرماندهی تیپ بدر


دقایقی برای سازماندهی و اداره این لشکر زحمات زیادی کشید. یاد گرفتن کامل زبان عربی، آموختن ویژگی‌ها و فرهنگ عراقی‌ها، و درک تفاوت‌های ناشی از تفاوت فرهنگ و بینش نیروهای مجاهدین عراقی و اسرای عراقی جزو سختی‌های کار فرماندهی تیپ بدر بود. خود من در ابتدای کار قدری ابهام داشتم که آیا برادرمان دقایقی می‌تواند به خوبی از عهده این کار برآید؟ چون شهید دقایقی یک نیرویی بود که توانایی‌های فرهنگی و فکری‌اش برجسته‌تر بود، ‌ بیشتر این طور به ذهن می‌رسید. لازم بود که در یک جای مناسب آزمایش شود که آیا جز توانایی‌های فرهنگی و فکری، قابلیت‌های عملیاتی هم در مدیریت خود دارد که البته شهید دقایقی به خوبی از عهده کار برآمدند. در مدت کوتاهی ظرف‌‌ همان چند ماه اول توانست بر مشکلات غلبه کند. لشکر را واقعا خیلی خوب سازماندهی و گردان‌بندی کرد. بر کار‌ها مسلط شد و توانست همه امور لشکر ر ا کنترل کند».

زندگی نامه شهید اسماعیل دقایقی


اسماعیل دقایقی درسال ‌۱۳۳۳ هجری شمسی در بهبهان به دنیا آمد. روح و روان اسماعیل در این کانون که ارزش‌های اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینه‌ای برای شخصیت والای آینده او شد. این خانواده با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به «آغاجاری» مهاجرت و با پایبندی به اصول انسانی و اسلامی، در آن شهر زندگی کنند. شهری که بنا به موقعیت خاص جغرافیایی و منابع زیرزمینی خود نه تنها مورد طمع غرب (بویژه آمریکا) بود، بلکه غارت ارزش‌های فرهنگی و سنت‌های اجتماعی آن نیز در برنامه‌های استکبار جهانی قرار داشت. اما خانواده اسماعیل نه تنها خود از این تهاجم، سرافراز بیرون آمدند، بلکه در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر نیز تلاش می‌کردند. در نتیجه، ‌اسماعیل نیز تمامی ارزش‌های وجودی خود را که از کودکی به آن‌ها پایبند بود از خانواده خود فراگرفت. او که از هوش و ذکاوت سرشاری برخوردار بود، مورد توجه خانواده قرار گرفت و پس از ورود به دبستان و پشت سر گذاشتن این مرحله و اتمام دبیرستان، در سال ‌۱۳۴۹ در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت ـ که تنها شاگردان ممتاز و باهوش و نمونه را می‌پذیرفت ـ شرکت کرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی


دانش‌آموزان متعهد، از این آموزشکده – که در آن زمان یکی از مراکز فعال و مهم منطقه بشمار می‌آمد – برای مبارزه با رژیم استفاده می‌کردند. اسماعیل در همین هنرستان با محسن رضایی (فرمانده کل سپاه در دفاع مقدس) – که از دیرباز آشنای وادی مبارزه بود – آشنا شد و به همراه او و دیگر همرزمانش مبارزه پیگیری را علیه رژیم و مفاسد اجتماعی آن آغاز کردند. اسماعیل در سال دوم هنرستان – که با برپایی جشن‌های ‌۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی مصادف بود – در اعتصاب هماهنگ همرزمانش شرکت فعالی داشت و در‌‌ همان سال با هدف منفجر کردن مجسمه رضاخان که در خیابان ‌۲۴ متری اهواز نصب شده بود، به اقدامی شجاعانه دست زد و قصد خود را عملی کرد اما متأسفانه چاشنی مواد منفجره عمل نکرد.

مبارزات و تلاش‌های اسماعیل، منحصر به مسائل سیاسی و نظامی نبود بلکه به علت هوش سرشار و علاقه‌مند‌ی‌اش به مسائل فرهنگی، در فرصت‌های مناسب از طریق دایر کردن کلاس‌های مختلف، با جوانان این منطقه ارتباط فکری و روحی پیدا می‌کرد و در خلال ارائه مطالب علمی، آنان را با فرهنگ اصیل اسلام که در آن خطه، سخت مورد تهاجم واقع شده بود آشنا می‌ساخت و آنان را به تعالیم روح بخش اسلام جذب می‌کرد. از این رو‌‌ همان گونه که فعالیت‌های سیاسی نظامی اسماعیل و دوستانش گام مؤثری در مبارزات مسلحانه علیه رژیم ستمشاهی در آغاجاری و بهبهان به شمار می‌رفت، فعالیت‌های فرهنگی او در حد بسیار مؤثر، ‌عامل بازدارنده‌ای در مقابل روند سریع ترویج فرهنگ مبتذل غربی در این منطقه شد تا نه تنها از بی‌قیدی و لامذهبی جوانان ـ که تلاش فراوانی برای تحقق آن صورت می‌گرفت ـ جلوگیری شود، بلکه در اثر تلاش‌های زیاد این عزیزان، جوانان منطقه در مبارزه با رژیم، گوی سبقت را از دیگر مناطق بربایند.

در سال ‌۱۳۵۳ دوبار (همراه با محسن رضایی و جمعی از یاران) به زندان افتاد و هربار پس از چند ماه که همراه با شکنجه بدنی و عذاب روحی بود، از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان، از هنرستان نیز اخراج شد، اما در‌‌ همان سال در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در کنکور شرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران – که از لحاظ فضای مذهبی، سیاسی و علمی برای او مناسب‌تر از دیگر مراکز علمی و آموزشی بود – وارد شد. در این دو محیط دانشگاهی (اهواز و تهران) نیز به مبارزات عقیدتی، ‌سیاسی و نظامی خود ادامه داد.

دقایقی در زمانی که اغلب دانشجویان دانشگاه‌ها آشنایی چندانی با اصول و مبانی اسلام نداشتند از دانشجویان متعهد و متشرع به شمار می‌رفت. تمام واجبات و مستحبات خود را به نحو احسن به جا می‌آورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع که توسط دیگران انجام می‌گرفت، در حدود وسع خود با حوصله و برخورد اسلامی جلوگیری می‌کرد واین ویژگی خاصی بود که در تمام مسیر زندگی پرافتخار خود، بدان پایبند بود. در دانشگاه تهران برای مقابله با جریانات التقاطی و غیراسلامی موضع قاطعی داشت و در بحث‌های آنان از مواضع اصلی اسلام دفاع می‌کرد و در جهت ملموس و عینی ساختن حقایق اسلامی برای همگان بسیار تلاش می‌کرد.

در سال ‌۱۳۵۷ ازدواج کرد و در اولین صحبت با همسرش، از اینکه وی فقط به خود و خانواده‌اش تعلق ندارد گفت وگو کرد. با اوج‌گیری نهضت خروشان و توفنده مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات کارگران شرکت نفت نقش مؤثر و ارزنده‌ای را عهده‌دار بود و در به هلاکت رساندن دو تن از افسران شهربانی بهبهان غیرمستقیم شرکت داشت. خانه اسماعیل همواره یکی از پایگاه‌های فعال مبارزه با رژیم به شمار می‌آمد و بسیاری از بیانیه‌ها و اعلامیه‌های ضدرژیم در این مکان تهیه و تکثیر می‌شد.

دقایقی قبل از ‌۲۲ بهمن به اتفاق یکی دیگر از دوستانش طبق برنامه‌ای که داشتند به تهران آمد و با حضور در مبارزات مردمی، در فتح پادگان‌ها نقش مؤثری ایفا کرد. پس از آن نیز با تلاش و جدیت تمام، در جلوگیری از غارتگری گروهک‌ها و به هدر رفتن اسلحه‌ها نقش به سزایی داشت. محسن رضایی با اشاره به فعالیت‌هایی که در منزل شهید دقایقی در دوران انقلاب انجام می‌گرفت، معتقد است: «خانه و خانواده ایشان یکی از خانواده‌هایی است که انقلاب اسلامی در خوزستان مدیون آن‌هاست».

نهالی که در دوران جنگ غرس شد و در مبارزه با داعش به بار نشست

نقش شهید در دوران انقلاب اسلامی

اسماعیل دقایقی علاقه وافری به ادامه تحصیل داشت اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب و دفاع احساس می‌کرد، دانشگاه و تحصیل را ترک کرد و در سال ۱۳۵۸با یک نسخه از اساس نامه جهاد سازندگی ـ که دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه‌ها آن را تنظیم کرده بودند ـ به آغاجری رفت و به اتفاق عده‌ای از دوستان، جهاد سازندگی را راه‌اندازی کرد. هنوز چند ماه از فعالیت و تلاش او در این ارگان نگذشته بود که طی حکمی (در اوایل مردادماه ‌۱۳۵۸) مسئول تشکیل سپاه پاسداران در منطقه آغاجری شد. با دقت و دلسوزی تمام به عضو گیری نیروهای انقلابی پرداخت و در زمان تصدی فرماندهی سپاه، نمونه و الگویی از یک فرمانده متقی و مدبر و کاردان شد.

یک سال از فرماندهی‌اش در این منطقه می‌گذشت که به دلیل لیاقت و شایستگی زیاد، برای تشکیل سپاه پاسداران خوزستان به کمک علی شمخانی و سایرین شتافت و با عهده دار شدن مسئولیت دفتر هماهنگی استان، شروع به تشکیل و راه‌اندازی سپاه در شهرستان‌های خوزستان کرد و با انتخاب و معرفی فرماندهان صالح و لایق توانست خدمات ارزندهای را به این نهاد مقدس ارائه دهد. در همین مسئولیت و قبل از تجاوز نظامی عراق به کشورمان، زمانی که از درگیری خرمشهر باخبر شد سریعا خود را به آنجا رساند و با انتقال سلاح و مهمات (به اتفاق شهید جهان آرا) نقش اساسی در آمادگی رزمی مردم منطقه ایفا کرد.

دقایقی و دفاع مقدس


به دنبال شروع تهاجم سراسری و ناجوانمردانه عراق، به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ لشکر‌۹۲ زرهی اهواز حضور یافت و در شرایطی که با کارشکنی‌های بنی‌صدر خائن مواجه بود در سازماندهی نیرو‌ها و تجهیز آن‌ها تلاش گسترده‌ای را آغاز کرد. او به لحاظ احساس مسئولیت ویژه‌ای که داشت در برخی مواقع در مناطق عملیاتی حاضر می‌شد و به سر و سامان دادن نیرو‌ها می‌پرداخت. در جریان محاصره شهر سوسنگرد توسط عراقی‌ها، با مشکلات زیادی از محاصره خارج شد. بعد‌ها به همراه شهید علم‌الهدی در شکستن محاصره سوسنگرد دلیرانه جنگید. در عملیات فتح‌المبین نیز در قرارگاه «لشکر فجر» با سردار شهید بقایی (که در آن زمان فرماندهی قرارگاه فجر را به عهده داشت) همکاری کرد.

مسئولیت یگان حفاظت


بعد از عملیات ‌بیت‌المقدس، از آنجا که جنگ، حالت فرسایشی به خود گرفت و تحرک جبهه‌ها کم شد، منافقین و ضدانقلاب در راستای اهداف استکبار جهانی، دست به ترور شخصیت‌ها و افراد مؤثر نظام و حزب‌اللهی‌ها می‌زدند تا نظام را از داخل تضعیف کرده و عقبه جنگ رادچار تزلزل کنند. دقایقی در ۱۳۶۱/۴/۱به سپاه منطقه یک مأمور شد و مسئولیت مهم یگان حفاظت شخصیت‌ها را در قم و استان مرکزی به عهده گرفت و با تدبیر و درایت خاص خود به گونه‌ای عمل کرد که در دوران تصدی فرماندهی وی در این مسئولیت، هیچگونه ترور و سوءقصدی از جانب منافقین و ضدانقلاب در حوزه مسئولیتی او پیش نیامد. پس از یک سال و اندی کار و تلاش صادقانه در جهت حفظ سرمایه انسانی انقلاب، هنگامی که حضرت امام خمینی (ره) در سال ‌۱۳۶۲ طی فرمانی تاکید خاصی بر حضور افراد در جبهه‌ها کردند، اسماعیل دقایقی ‌بی‌درنگ طی نامه‌ای به فرماندهی، گزارش مشروح فعالیت‌های خود را منعکس و ضمن آن بدین‌گونه کسب تکلیف کرد: در شرایطی که مساله اصلی سپاه و طبعاً کشور، جنگ است، آیا ماندن و عدم همکاری با سپاه در جنگ نوعی راحت‌طلبی نیست؟ و ضمن آن، درخواست خود را باتوجه به تجربیاتی که در جنگ اندوخته بود برای خدمت فعال و حضور در جبهه مطرح ساخت.

اسماعیل دقایقی روز ۲۸ دی ماه سال ۱۳۶۵ در جریان عملیات «کربلای۵» به شهادت رسید.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟