جام جم آنلاين ـ پس از جنگ چه ميشود؟ بچههاي جنگ كجا ميروند؟ آيا ارزشهاي جنگ، حال و هواي جنگ و بالاخره شهداي جنگ فراموش ميشوند؟
اگر مردم فراموش كردند كه عدهاي در روي پل بين خرمشهر و آبادان، در هورهاي سوزان و مرطوب شلمچه، در ميان موجهاي مهارنشدني اروندرود سوختند، تكه تكه شدند تا ايران بماند، ناموس و عفت بماند، استقلال و شخصيت بماند، آزادي و آزادگي نميرد و امام تنها نماند، چه؟
اگر وقتي بچههاي جنگ گوشهگير و زخمي برگشتند، همه چيز به نفع روزمرگي مصادره شد... اصلا سادهتر و بدون توطئهانگاري، چه؟
اگر نسل پس از جنگ نخواست با شخصيت و مستقل، نخواست عزيز و با هويت، نخواست آزاد و آزاده بماند، چه اتفاقي ميافتد؟
واقعيت اين است از همان سالهاي مياني جنگ كه حجم سرمايههاي صرف شده در آن بالا رفته بود، اين پرسشها يك به يك به ذهن بچههاي جنگ خطور ميكرد.
از همان زمان كه عدهاي در جبههها جان و خون ميدادند، پا وچشم و دست و نخاع ميدادند و در مقابل عدهاي كنج امنيت گزيده و با احتكار ارزاق مردم براي روزگار پس از جنگ اندوخته و شخصيت دست و پا ميكردند، ديگر اجازه ندادند روزنامههاي پشت جبهه به ميان رزمندگان بيايد و بيش از اين دل مدافعان تنهاي حضرت روحالله بشكند.
همه اين دغدغهها بود كه امثال شهيد باكري پيشبيني كردند كه رزمندههاي آن روز اگر بخواهند بر سر آرمانها و حرفهاي دوره جنگ خود پافشاري كنند، دق خواهند كرد. اوج اين دردمندي و نگراني اما زماني به گفتمان عمومي و چالش اصلي اجتماع تبديل شد كه امام روشنبين و دلسوخته و مراد رزمندگان در پيامي بر واقعي بودن اين دغدغهها و لزوم تعيين نسبت دفاع مقدس و آينده انقلاب و نظام اسلامي پاي فشردند.
حضرت امام خميني (ره) در تاريخ 29/4/67 يعني 2 روز پس از پذيرش قطعنامه در پيامي به رزمندگان و مردم ايران فرمودند:
نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند و در دوم آذرماه 67 براي بسيجيان مينگارند:
اگر بر كشور نداي دلنشين تفكر بسيجي طنين اندازد چشم طمع دشمنان از آن دور خواهد شد وگرنه بايد منتظر هر حادثهاي بود.
اكنون 21 سال از پايان جنگ و 29 سال از آغاز آن ميگذرد و آنچه در همه اين سالها اتفاق افتاده گاه فراتر و گاه بهتر از آنچه انتظار ميرفته، بوده است.
بيشك يكي از عواملي كه در شدت و ضعف تاثير فرهنگ و ارزشهاي جنگ تحميلي بر تحولات اين دو دهه تاثير گذاشته، ادبيات و هنر حماسه بوده است.
ادبيات و هنري كه به رغم فراز و فرودهايش تلاش صادقانهاي را براي انتقال فرهنگي مفاهيم و ارزشهاي جنگ با توجه به نيازهاي نوشونده، زمانه مصروف داشته است.
نويسندگان آموزشنديده جنگ كه در سالهاي دفاع فقط جنگيده بودند و براساس قريحه و تجارب خود درباره آن مينگاشتند، پس از سالها روايتنگاري، خاطرهنگاري و زندگينامهنويسي امروزه با ترديدها، پرسشها و ابهاماتي از سوي نسل نو روبهرو هستند كه تصوير واضحي از جنگ تحميلي ندارد.
هنرمنداني كه خود در بسياري از زمينهها درباره روزهاي پس از جنگ تاكنون دچار سوءتفاهم و نارضايتي و انتقاد بوده و هستند، امروز فراتر از سياستمداران و صاحبنظران عرصههاي كلان به جامعه پاسخ ميدهند كه انقلاب چرا و چگونه به جنگ رسيده و كشور آسيبديده و متاثر از جنگ و آدمهاي آن به چه سويي ميروند؟ پرسشهايي كه حتي بسياري از نظريهپردازان اجتماعي ايران پاسخ روشني براي آن ندارند.
پرده اول: نبرد ديروز آينده فرداي ماست
شناختن زمانه و مراحل بلوغ فرهنگي جامعه، امري كلان و در حوزه مطالعات فرهنگي و ارتباطي است. يعني همان گونه كه براي تحليل تمدن پيشين از مظاهر قدرت آن دورهها و سنجش اين مظاهر قدرت مانند توسعه اراضي، معماري، عمران و آباداني و آثار خلق شده استفاده ميشده، امروزه سنگ بناي قدرت و نفوذ تمدنها با تاثيرات فرهنگي و رسانهاي آن سنجيده ميشود.
جمهوري اسلامي در آغاز دهه چهارم به واقعيت گريزناپذير تمدني ايران جديد در عرصه تاريخ 7000 ساله آن تبديل شده است. دوست و دشمن انقلاب57 اينك به اين واقعيت اذعان دارند و جمهوري اسلامي را به عنوان تمدن غالب تاريخ معاصر ايران پذيرفتهاند؛ بنابراين حتي مخالفان نظام اسلامي نيز نياز دارند براي فهم اين تمدن، بنيانها و عوامل تاثيرگذار در آن را بخوبي بشناسند.
جنگ تحميلي با اين رويكرد، يكي از بنيادهاي تمدني ايران معاصر و جامعه آينده به شمار ميآيد. برخي ابعاد اين تاثيرگذاري كه بناچار بايد براي تبيين موضوع بدان اشاره كنيم، به اين شرح است:
1- تاثير شرايط جنگي در شكلگيري قانون، نهادهاي قانوني و ساختار حكومتي جمهوري اسلامي.
2- بسياري از شخصيتهايي كه ادارهكننده، راهبر و معمار ايران جديد هستند، جواناني هستند كه افكار و ارادهشان در جريان جنگ شكل گرفته و رزمندگان سابق به شمار ميروند.
3- جنگ به لحاظ فرهنگي و اجتماعي، بسياري از شاخصههاي تغييرات اجتماعي مانند مهاجرت، تحصيلات، رشد اقتصادي و... را تحول داده و نقشه مردمشناسي كشور را دچار تغييرات اساسي كرده است.
4- جنگ تحميلي و احتمال مجدد وقوع آن، فرهنگ عمومي را متاثر كرده است.
سالهاي طولاني جنگ، جامعه را معنوي و در عين حال محتاط و منتظر تغييرات جدي و به بيان ديگر همواره در حال اضطراب و هيجان بار آورده است.
5- آسيبهاي مالي جنگ تحميلي، ساختار ايران جديد را ناچار به اولويتبندي خاص منابع كرده و به همين لحاظ، نيازمنديها و امكانات اجتماعي بشدت هدايت شده است. به همين دليل رشد و عقبماندگي شاخصهاي مختلف متاثر از آن است.
اين پنج ويژگي و دهها ويژگي ديگر نشان ميدهد تغييرات فرهنگي و اجتماعي بسادگي و سطحي بودن تحليلهايي نيست كه عمدتا يك يا دو عامل را در تحول مثبت يا منفي جامعه و فرهنگ پس از جنگ دخيل ميدانند يا كساني تمام اين تغييرات را به طور كامل به خارج از مرزها نسبت ميدهند.
با اين تعبير ميتوان جنگ تحميلي را سنگ بنا يا خشت اول تمدن اسلامي نظام تلقي كرد كه تاثر يا همه بناي جمهوري اسلامي بر آن استوار است.
پرده دوم: ادبيات، رسانهاي رسانا
در جامعه كنوني كه بحق عصر رسانهها نام گرفته است، جايگاه داستان و شعر به عنوان رسانههاي مادر جايگاه ويژهاي است.
وجود اين جايگاه البته به خاطر قابليتهايي است كه ادبيات نسبت به ديگر انواع رسانه از آن برخوردار است.
داستان برخلاف ديگر انواع رسانه، يك محصول صرف نيست بلكه ميتواند به عنوان مولد در خدمات توليد پيامهاي رسانهاي ديگر قرار گيرد.
شعر نيز داراي چنين ويژگياي است. چنان كه از آن، موسيقي و نوا و از داستان فيلم و نمايش و حتي نقاشي و حجم ميتوان ساخت.
اين ويژگيها از داستان و شعر، يك رسانه رسانا ساخته است كه شيرازه مولد اتفاقات ديگر تلقي ميشود.
از سوي ديگر، جنس ادبيات از كلام است و كلام، انتقالدهنده اغراض و انديشهها، بنابر همين ويژگي از ديرباز سنخيت داستان و انديشه باعث شده مكاتب بشري و الهي بخواهند مفاهيم مورد نظر خود را در قالب يك داستان يا قصيده عرضه كنند.
متون مقدس، اولين الگوهاي بهرهبرداري از حكايت در تعليم و تربيت هستند و اين روش در دنياي معاصر نه تنها متروك نشده، بلكه به صورت مدرن و تكامل يافته و فني باز تكرار ميشود.
انديشهها، ايسمها و مكاتب در دنياي ادبيات نمايندگاني دارند كه رسالت اصلي خود را توسعه آن انديشه و ديدگاه در قالب جهان داستاني قرار دادهاند.
پرده سوم: دفاع نوعي زندگي است
وقتي داستاننويسان از دفاع مقدس سخن ميگويند، از سبك خاصي از عقيده و زندگي حرف ميزنند.
الگوي اصلي اين انديشه كلامي منتسب به حضرت امام حسين عليهالسلام است كه ميفرمايند: ان الحيات عقيده و جهاد (همانا زندگي عبارت است از آرمان و كوشش براي رسيدن به آن). اين الگو از آنجا كه جهاد را نه از سر هيجانجويي و برتريطلبي كه حسي از غرايز حيواني است، توصيف ميكند، بلكه از روي انديشه و عقيده معرفي مينمايد كه يك حماسه مقطعي از سر فزونخواهي و افزونطلبي نيست.
در اين رويكرد دفاع امري ممتد، طولاني و داراي ابعاد مختلف و متنوع در طول زمان است.
پس از پايان هر جنگي داستاننويسان و شاعران وظيفه دارند در مقام پيشگو آينده جامعه را در آثار خود بازتاب دهند
با اين ديدگاه، دفاع يك مصداق خاص و محدود ندارد؛ يعني فقط در جبهه نظامي خلاصه نميشود. با عنايت به فراز و فرودهايي كه رزمنده براي تداوم اين سبك زندگي در زمان پس از جنگ دارد، امتداد حماسه و ضدحماسه در عرصه ادبيات رخ مينمايد.
ادبيات در اين قسمت، زندگي رزمندگاني را توصيف ميكند كه در برابر جامعه پس از جنگ و عرصههاي مسووليت پس از دفاع مقدس به ايفاي نقش يا شانه خالي كردن از مسووليت ميپردازد.
براساس همين فراز و فرودها و كنشها و واكنشهاي جامعه با رزمندهاي كه تجربه دفاع نظامي را به كار ميگيرد يا رزمندهاي كه تجربه دفاع را از يك خاطره فراتر نبرده و مدام در حسرت روزهاي گذشته افسوس ميخورد؛ اجتماع پس از جنگ تشكيل ميشود و راه خود را براساس تكاليف و نيازهاي جديد خود طي ميكند.
پرده چهارم: ادبيات و هنر پيشگو
با چنين اوصافي داستاننويس يا شاعر يك پيشگوست كه رفتارها و جامعه جنگزده را حدس ميزند.
او حدس ميزند جامعه عليرغم همه آسيبها و گرفتاري و با استفاده از امتياز تجارب و توانمنديها چگونه ميتواند به سوي اهداف خود حركت كند يا از آن اهداف بازماند و فاصله بگيرد.
تا اين جاي قضيه در ميان آثار توليدي هنر اعم از شعر، داستان، موسيقي، نمايش و فيلم ميتوانيم آثاري را معرفي كنيم كه اين كار را بخوبي انجام دادهاند؛ اما در عرصه آثار پيشرو كه بتوانند حاوي يك نوع حركت به جلو در اين عرصه تلقي شوند و بجز توصيف اتفاقات پيش آمده به الگوبخشي و پيشبيني بپردازند؛ كتابهاي خوب يا آثار موثري خلق نشدهاند.
شايد در اين عرصه نياز به آثاري باشد كه مانند «موج سوم» تافلر در حوزه ارتباطات يا «پايان تاريخ» فوكوياما بتواند برآيند توسعه فرهنگي بر محور دفاع مقدس را الگوسازي بومي نمايند.
گرچه در حوزه شعر، به مقتضاي خيالپردازيهاي شاعرانه اين امكان بالقوه پيشروي به مرزهاي كنش مثبت دفاع و سازندگي، دفاع و توسعه، دفاع و عدالت و دفاع پيشرفت به عنوان هدفهاي اجتماعي و فرهنگي 21 ساله اخير زياد اتفاق افتاده اما بيشتر كارهاي توليدي ديگر در حوزه فيلم، داستان و نمايش ناظر بر توصيف و انتقاد از چالشهاي امروز در مقابل دفاع مقدس است.
پرده پنجم: دفاع مقدس، جوشش يا بايگاني
عرصه سياست، اقتصاد، فرهنگ و رسانه ما همواره با اين پرسش روبهرو بوده كه جنگ تمام شده يا ادامه دارد؟
رويشهاي جديد داستاننويسي و فيلم نيز بارها درباره اين پرسش به تكاپو پرداختهاند و گرچه در عمل از آنچه درباره آينده معطوف به گذشته انقلاب اسلامي سخن گفته نشده، اما ميتوان ارائه اين پرسش را مقدمهاي براي انديشيدن به اين موضوع دانست.
در ميان آثار توليدشده اعم از زندگينامه و رمان به دفعات رفت و برگشت راوي يا داناي داستان بين زمان حال و گذشته رواج دارد كه همين مساله واگويهكننده بسياري از چالشهاست، اما آثار داستاني رضا اميرخاني بويژه در رمان «بيوتن»، داستانهاي «شهر جنگي» حبيب احمدزاده، «مردارخوار» احمد شاكري و برخي آثار محمدرضا بايرامي و احمد دهقان بخوبي اين رفت و برگشتها را براساس ديدگاه و انديشه و تلقي خود از جنگ تحميلي مديريت ميكند.
اما اگر بخواهيم با توجه به توسعه رسانههاي گروهي و اطلاع خوانندگان عزيز از داستانها، مثالهاي ملموسي درباره اين تفاوت ديدگاهها در عرصه ادبيات مطرح كنيم ناچاريم از داستان 3 فيلم شاخص اين سالها كه به عنوان نماد ديدگاههاي حاكم بر رابطه جنگ با روزگار ماست، نام ببريم.
1- آژانس شيشهاي
ابراهيم حاتميكيا در نگارش اين فيلم كه قهرمان اصلي آن حاج كاظم نام دارد، ناخواسته براي جلب توجه مسوولان به دوست جانبازش اقدام به گروگانگيري ميكند. داستان ماجرا را به تقابل و انتقاد تيز جامعه كنوني (به نمايندگي رضا كيانيان) و جامعه فراموش شده جنگ (به نمايندگي پرويز پرستويي) كشانده است.
با شهادت دوست كاظم در پايان قصه، به نوعي اثبات ميشود كه چالش بين 2 ديدگاه، وقت و سرمايه جامعه هدف هر دو نگاه را تلف ميكند.
2- شيدا
كمال تبريزي در روايت عاشقانه جنگي شيدا، تلاش بيحاصل يك مجروح جنگي (فرهاد) را براي بازگشت به يك زندگي طبيعي روايت كرده كه البته به شكست منجر ميشود.
شيدا در موارد متعددي به اشتباهات متقابل رزمندگان قديم و جامعه جديد اشاره ميكند و از نقش نامناسب مسوولان در بهوجود آمدن چنين سوءتفاهماتي پرده برميدارد.
پايانبندي قصه نشان ميدهد رزمندهاي كه در مصاف دشمن خارجي از پاي درنيامده چگونه تاب سالوس رياپروري و حقيقتگريزي جامعه را نياورده و از ميان ميرود.
3- ليلي با من است و مجموعه فيلمهاي اخراجيها
اين مجموعه فانتزيهاي حماسي عليرغم تمام ويژگيهاي هنري و بازاري خود، مخاطب را به جايي ميبرد كه داراي يك پيام واضح درباره جامعه امروز است.
دهنمكي در قصه اخراجيها واقعيت جبهه را طوري روايت كرده كه كاملا پيامي را درباره تجديد تجربه جامعه دوران دفاع مقدس پيشنهاد ميكند.
بويژه در داستان دوم آن كه به بيان عبدالجبار كاكايي، شاعر ارزشي كشورمان در كنار «اي ايران...» نماد موسيقايي كشور، 2 چهره روحاني و لوطي را كنار هم براي نجات كشور پيوند ميزند.
صرفنظر از درستي يا غلط بودن اين پيام، ليلي با من است نشان ميدهد چگونه انگيزههاي كاملا شخصي و حتي مادي گاه ميتواند گاه انسان را با دفاع و آينده كشور پيوند بزند. اين ديدگاهها پيشنهادي براي جلوگيري از گسست جامعه با دوران جنگ است.
استقبال از قصه اخراجيها عليرغم همه اشتباهات فاحش آن درباره فضا و ارزشهاي جنگ تحميلي، نشاندهنده تمايل فزاينده جامعه براي شنيدن روايتهاي تازه و متنوع درباره گذشته كشور است. اين يعني از بايگاني درآوردن يك پرونده!
پرده آخر: آرزوهاي تدوين نشده!
در وجود هيچكس سرمايهاي گرانبهاتر از جان نيست. وقتي فردي جانش را براي چيزي عرضه ميكند بر درست بودن آرزوهايش پاي فشرده و بالاترين دارايياش را براي آن خرج كرده است. در واقع معرفي و دستيابي به اين آرزوها پلي است كه انتظار ميرود هنر و ادب از گذشته دفاع مقدس به آينده جمهوري اسلامي برقرار كند؛ آرزوهايي كه گاه براي پيداكردنش ارمياي داستان بيوتن بايد تا قلب ايالات متحده برود يا حاجكاظم آژانس شيشهاي برايش اسلحه به دست گيرد.
همانگونه كه مقام معظم رهبري در ديدار اهالي فرهنگوهنر اشاره كرده بودند: اصحاب فرهنگ نميتوانند با زبان اهل سياست گفتگو كنند.
شايد به همين علت آينده انقلاب اسلامي را پيش از بررسي برنامههاي سياسي و اقتصادي، بايد در كتابها و نقاشيهاي هنرمندان جستجو كرد.
با اين حساب، رمزگشايي دليل عبور مجيدسوزوكي كه با زير پا گذاشتن عشقش به دختر ميرزا روي ميدان مين ميرود و آرزوهاي بسيجي كه با چشمان بسته در «شطرنج با ماشين قيامت» عمليات را رهبري ميكند... فهميدن راز مردهشور شدن سيدهزهرا حسيني در كتاب «دا» و احساسي كه ناصر ارمني (كتاب ناصر ارمني اميرخاني) در لحظه سقوط آوار خانه روي سرش دارد براي درك افقهاي آينده كشور، از خواندن هر سند و چشمانداز و برنامه مصوب و غيرمصوبي لازمتر و ضروريتر است.